مدالیسم چیست؟
برای کسی که می خواهد تثلیث را بشناسد، بیشتر از آنکه شناخت تعریف تثلیث لازم باشد، شناخت مدالیسم و نگرش سبالیوسی، مهم است. تثلیث می گوید که ما به خدایی اعتقاد داریم، که سه شخصیت دارد، و این سه شخصیت، هر سه خدا هستند؛ ولی نه سه خدا، بلکه یک خدا! یعنی سه بودن مربوط به شخصیت است، ولی ذات خدا یکی است.
توجیه منطقی مسئلۀ تثلیث، بسیار دشوار است، زیرا این مسئله به هر حال منجر به تناقضات منطقی می شود، و به هر صورتی که بخواهیم تعریف تثلیث را حفظ کنیم، به بن بست الهیاتی می رسیم؛ لذا مسیحیان در طول تاریخ، تلاشهای بسیاری برای توجیه تثلیث به شکلی که منجر به چنین بن بستی نگردد، به عمل آورده اند، که نافذترین این تلاشها مدالیسم است، که به ابتکار سبالیوس می باشد، و علیرغم اینکه در همان ابتدا، حتی پیش از مناقشۀ الهیاتی آریوس و آتاناسیوس،توسط مسیحیان راستکیش، محکوم گردید، همچنان تمثیلهای مدالیستی را از تبشیرگران مسیحیت می شنویم.
چند نمونه از تمثیلهای مشهور مدالیستی در پی می آید:
1) خدا در تثلیث مثل مولکول H2O است: گاهی به شکل بخار است، گاهی به شکل آب و گاهی به شکل یخ.
2) خدا در تثلیث مثل مردی است که برای پدرش، پسر است؛ و برای پسرش، پدر است؛ و برای برادرش، برادر است.
3) در انجیل، ما با سه شخصیت از خدا آشنا می شویم: یکی خدایی که ما را می آفریند، یکی خدایی که ما را نجات می دهد، و یکی خدایی که ما را از درون هدایت می کند.
چنانکه روشن است، با چنین توجیهاتی وحدت خدا به خوبی حفظ می شود. این توجیهات را بارها و بارها از تبشیرگران، شبانها و کشیشهای مسیحی شنیده اید. اما ایراد این توجیهات چیست؟ شاید تعجب کنید، اگر بگویم که این توجیهات از دید ما مسلمانان ایراد خاصی ندارند، حداقل به غیر از اولی، دو مورد بعدی، واقعاً فاقد ایراد الهیاتی هستند. پس مشکل کجاست؟
مشکل اصلی مدالیسم، در بحث توحیدی نیست، بلکه مشکل آن در تثلیث است! تثلیثی که مدالیسم معرفی می کند، تثلیث مورد نظر کلیسا نیست، و این مسئله از جهات مختلف قابل بحث است. بد نیست با اعتراضات مسیحیان راستکیش به مدلهای مدالیستی آشنا شویم.
نقدهای مسیحیان راستکیش بر مدالیسم
1) در تثلیث خدا سه شخصیت دارد، ولی در مدالیسم خدا سه نقش یا سه حالت دارد:
همانطور که در بالا روشن است، ما در هیچیک از سه تمثیل معروف فوق و سایر تمثیلهای مشابه، با سه شخصیت واقعی و متمایز روبرو نیستیم، بلکه یک شخص داریم که سه نقش یا سه حالت دارد. مثلاً مولکول H2O سه حالت دارد، یا در تمثیلهای دوم و سوم، با یک شخص طرف هستیم که سه نقش مختلف را بر عهده دارد. یک شخص است که نسبتهایی با بستگانش را دارد، و نقشهای مختلفی مثل پدر، پسر یا برادر در قبال آنها دارد؛ و با خدایی روبرو هستیم که با یک شخصیت، سه نقش مختلف برای بشر بازی می کند: خالقیت، نجات دهندگی و هدایتگری درونی.
2) در تثلیث تعداد شخصیتها، دقیقاً سه است، ولی در مدالیسم می توان حالتها و نقشهای بیشتری هم تعریف کرد:
مسئله اینجاست که شاید مولکول H2O فقط دارای سه حالت باشد، ولی چرا نگوییم خدا مثل رنگ است و می تواند تعداد بیشماری حالت داشته باشد: سفید، آبی، قرمز، بنفش، سبز، صورتی و...؟ شخصی که برای پدر و پسر و برادر خود، پسر و پدر و برادر است، فقط همین نقشها را ندارد، بلکه می توان برایش نقشهای بیشتری تعریف کرد: برای دوستش، دوست است؛ برای عمویش، برادرزاده است؛ برای معلمش، شاگرد است و... همچنین در انجیل نیز، خدا فقط نقشهای خلق کنندگی، نجات دهندگی و هدایتگری درونی را در حیات بشر ایفا نمی کند، بلکه نقشهای دیگری هم دارد: فرستادن پیامبران، فرستادن دستورات شریعتی، دادن رزق و روزی، فرستادن عذاب بر اقوامی که لایق عذاب هستند، دادن پاداش و جزای اعمال و...
3) اشخاص تثلیث واجب الوجود هستند و نبودنشان محال است، ولی حالتها و نقشهای مدالیستی، ممکن هستند، و نبودنشان محال نیست:
در تمثیل اول ممکن است مولکول H2O هرگز به شکل یخ یا آب در نیاید. در تمثیل دوم، آن مرد ممکن است هیچ برادر یا پسری نداشته باشد، تا بخواهد برادر یا پدر کسی باشد، و در تمثیل سوم، ممکن است خدا اصلاً اراده به خلقت بشر نکند تا بعد چنان نقشهایی در قبال او داشته باشد.
4) اشخاص تثلیث حقیقتهای منحصر به فرد هستند، ولی حالتها و نقشهای مدالیستی، تجلیات خدا می باشند:
در تمثیل اول، آنچه حقیقت منحصر به فرد دارد، مولکول H2O است، و بخار و یخ و آب، در اصل فقط تجلیات مختلف مولکولهای H2O می باشند. در تمثیل دوم نیز، مرد مورد نظر، یک حقیقت منحصر به فرد دارد، ولی پدر بودن و پسر بودن و برادر بودن، فقط تجلیات این مرد هستند و حقیقتهای منحصر به فرد نیستند و بدون کسی که این نقشهای را ایفا کند، وجود ندارند. در تمثیل سوم، خدا منحصر به فرد است، ولی هدایت کنندگی و نجات دهندگی و هدایتگری درونی، حقایق منحصر به فرد نیستند، بلکه فعلهای خدا هستند و در واقع از فعل خدا انتزاع می شوند و لذا تجلیات محض خدا هستند.
5) تثلیث ازلی است، ولی مدالیسم موقتی است:
در تمثیلهای مدالیستی، مشکل موقتی بودن نیز وجود دارد، در واقع مولکول H2O تا وقتی سه حالت آب و یخ و بخار را دارد، که در کنار سایر مولکولهای H2O قرار بگیرد، و به تنهایی هیچیک از حداقل آب یا یخ نامیده نمی شود. مرد مورد نظر در تمثیل دوم نیز، تا وقتی پدر و پسر و برادری داشته باشد، پسر و پدر و برادر است، و اگر آنها نباشند، او هم این نقشها را نخواهد داشت. و خدا نیز تا وقتی بشر هست، در کار آفرینش و نجات و هدایت درونی اوست، و اگر تصمیم بگیرد که به وجود بشر پایان بدهد، هیچیک از این سه نقش را در حیات بشر نخواهد داشت.
6) تثلیث درون ذاتی است، و مدالیسم برون ذاتی:
اساساً مشکل ما نیز با تثلیث همین است که تثلیث درون ذاتی است و گزاره ای نادرست را به ذات اقدس پروردگار نسبت می دهد. مدالیسم هم از همین جهت که چیزی که می گوید ربطی به ذات خدا ندارد، فاقد ایراد الهیاتی است، ولی نتیجه این می شود که تثلیث راستکیش مسیحی را نیز انکار می کند.
در تمثیل اول، مولکول H2O ذاتاً نه به شکل آب است و نه به شکل یخ، بلکه با قرار گرفتن در کنار سایر مولکولهای H2O، به این حالتها نمود پیدا می کند. در تمثیل دوم نیز، آن مرد ذاتاً نه پسر است و نه پدر است و نه برادر، بلکه وقتی در بیرون از ذات خود، در کنار پدر و پسر و برادرش قرار می گیرد، چنین نقشهایی پیدا می کند. اما در تمثیل سوم، خداوند به تنهایی و در ذات خود، نه خالق است و نه نجات دهنده و نه هدایتگر، تمامی این نقشها را خدا زمانی پیدا می کند که اراده به خلق ما می کند و ما پدید می آییم و این افعال را در مورد ما انجام می دهد.
نقدهای دیگری نیز بر مدالیسم وارد است. ولی با توجه به مطالب فوق روشن است که مدالیسم، هر چند ایراد الهیاتی خاصی ندارد، ولی تثلیث مورد نظر مسیحیان را تحقق نمی بخشد و لذا از زمان بنیاانگذار آن، سبالیوس، تکفیر شده است، ولی امروزه شاهدیم که تبلیغگران مسیحیت، از عدم آگاهی جوانان مسلمان استفاده می کنند و این مدلی که از سوی کلیسا قابل قبول نیست را، به نام تثلیث راستکیش، به جوانان معرفی می کنند.