خدا محبّت است: زمین خواری به قیمت جان انسانها

  در آیه 8 باب سوم کتاب خروج، از سلسله کتب تشکیل دهندۀ کتاب مقدّس مسیحیان، طبق ترجمه قدیمی، می خوانیم:

«و نزول كردم تا ايشان را در دست مصريان خلاصي دهم، و ايشان را از آن زمين به زمين نيكو و وسيع برآورم، به زميني كه به شير و شهد جاري است، به مكان كنعانيان و حّتيان و َاموريان وفرزيان و حويان و يبوسيان.»

  در ترجمه تفسیری مسیحیان، چنین می خوانیم:

«8حال ، آمده ام تا آنها را از چنگ مصری ها آزاد کنم و ايشان را از مصر بيرون آورده ، به سرزمين پهناور و حاصلخيزی که در آن شير و عسل جاری است ببرم، سرزمينی که اينک قبايل کنعانی، حيتّی، اموری، فرزّی، حوّی و يبوسی در آن زندگی می آنند.»


  اینجا خدایی که کتاب مقدّس معرفی می کند، به موسی وعده می دهد که بنی اسرائیل را بر سرزمینهای کنعانیان، حتیان، اموریان، فرزیان، حوّیان و یبوسیان، ساکن سازد، یعنی سرزمینهایی که فلسطین و لبنان فعلی را شامل می شوند. این آیه از همان آیاتی است که صهیونیستها نیز به آن تکیه می کنند.


  امّا ببینیم سرزمینها به چه قیمتی به دست بنی اسرائیل رسید. این دستور خداست که در ادامۀ داستان موسی در کتاب مقدّس، در کتاب تثنیه، باب 20، آیه های 16 و 17، طبق ترجمه قدیمی، به موسی داده می شود:

«16 اما از شهرهاي اين امت هايي كه يهوه، خدايت، تو را به ملكيت مي دهد، هيچ ذي نفس را زنده مگذار.17 بلكه ايشان را، يعني حتيان و اموريان و كنعانيان و فرزيان و حويان و يبوسيان را، چنانكه يهوه، خدايت، تو را امر فرموده است، بالكل هلاك ساز.»

این هم ترجمه تفسیری:

«16 در شهرهای داخل مرزهای سرزمين موعود، هيچكس را نبايد زنده بگذاريد. هر موجود زنده ای را از بين ببريد. 17 حيتيها، اموريها، کنعانيها، فرزيها، حويها و يبوسيها را بكلی نابود کنيد. اين حكمی است که خداوند، خدايتان داده است.»

  توجیه هم اینستکه ممکن است از آنها بت پرستی یاد بگیرند، چنانکه در آیۀ بعد بیان می شود، ولی آیا باید کودکان نیز کشته شوند و نوزادان نیز کشته شوند، فقط به این خاطر که ممکن است، آموزش بت پرستی بدهند؟ آیا نوزاد بعد از نابودی شرک و بزرگ شدن در فضای توحید، باز هم آموزش شرک خواهد داد؟ آیا خدای موسی، نمی توانست سرزمینی دیگر را برای سکنای قومش برگزیند که نخواهد این همه انسان را بکشد؟ بیایید قبول کنیم که خدا، صاحب تمام جانهاست و حق دارد جان هر کس را که خواست، با هر واسطه ای بگیرد؛ ولی با این حساب مسیحیان چگونه می گویند که خدایشان، محبّت محض است و ممکن نیست کسی را دوست نداشته باشد؟ آیا این خدا در حقّ مردمان این سرزمینها، و در حقّ کودکان و نوزادانشان، محبّت نموده است و آنها را دوست داشته است؟ پس چگونه این خدا محبّت است؟

  به راستی چرا مسیحیان اینقدر بی انصاف هستند که با وجود چنین آیاتی در کتاب مقدّسشان، دین خود را دین محبّت می نامند و با وجود اینکه چنین آیاتی هرگز در قرآن یافت نمی شود، دین اسلام را دین خشونت لقب می دهند؟

  این آیات نشان می دهند که چرا صهیونیستها اینقدر راحت فلسطینیان را در مناطق اشغالی کشتار می کنند و به خوبی روشن می سازند که کمک نرساندن به فلسطین و عدم مقابله با حکومت غاصب اسرائیل، چه عواقب وخیمی را در پی خواهد داشت. صهیونیستها چنانکه اعمالشان نیز نشان می دهد، به قیمت گرفتن جان کودکان و نوزادان، می خواهند سرزمین مورد نظر خودشان را تصاحب کنند.


میراث یعقوب

  در ادامه آیات نژادپرستانه کتاب مقدس در باب ۳۵ کتاب پیدایش در آیات ۱۱ و ۱۲ میبینیم که این زمینهای نیل تا فرات که به ابراهیم و اسحاق بخشیده شده بود، به حضرت یعقوب که حالا دیگر نامش اسرائیل شده است سپرده میشود:

« و خدا وي را گفت: من خداي قادرمطلق هستم. بارور و كثير شو. امتي و جماعتي از امتها از تو بوجود آيند، و از صلب تو پادشاهان پديد شوند. و زميني كه به ابراهيم و اسحاق دادم، به تو دهم، و به ذريت بعد از تو، اين زمين را خواهم داد.»

این همه جنایت به خاطر تجاوز به یکی از دختران اسرائیل؟

سلام. آنچه در متن این صفحه می خوانید، بخشی از یک سلسله مقاله در نقد محتوایی کتاب مقدس است. شما می توانید، از لیست موضوعات وبلاگ، در سمت چپ صفحه، موضوع مدّ نظر خود را انتخاب کنید. همچنین چند لینک سریع برای شما قرار داده ایم:

 

نقد سندی کتاب مقدّس
نقد محتوایی کتاب مقدّس
عیسی مسیح
تثلیث
صلیب و فدا

 

 

   در باب 34 پیدایش، میبینیم که یکی از دختران یعقوب مورد تجاوز قرار میگیرد و پسران یعقوب با نیرنگ فرد متجاوز و پدرش و مردان قومشان را میشکند و زنان و کودکان را به بردگی میگیرند و اموالشان را غرات میکنند و در مقابل نه یعقوب به این مسئله اعتراضی میکند و نه خدا:

«1 پس دينه، دخترليه، كه او را براي يعقوب زاييده بود، براي ديدن دختران آن ملك بيرون رفت. 2 و چون شكيم بن حمور، حوي كه رئيس آن زمين بود، او را بديد، او را بگرفت و با او همخواب شده، وي را بي عصمت ساخت. 3 و دلش به دينه، دختر يعقوب، بسته شده، عاشق آن دختر گشت، و سخنان دل آويز به آن دختر گفت. 4 و شكيم به پدر خود، حمور خطاب كرده، گفت: اين دختر را براي من به زني بگير. 5 و يعقوب شنيد كه دخترش دينه را بي عصمت كرده است. و چون پسرانش با مواشي او در صحرا بودند، يعقوب سكوت كرد تا ايشان بيايند. 6 و حمور، پدر شكيم نزد يعقوب بيرون آمد تا به وي سخن گويد. 7 و چون پسران يعقوب اين را شنيدند، از صحرا آمدند و غضبناك شده، خشم ايشان به شدت افروخته شد، زيراكه با دختر يعقوب همخواب شده، قباحتي در اسرائيل نموده بود و اين عمل ناكردني بود. 8 پس حمور ايشان را خطاب كرده، گفت: دل پسرم شكيم شيفتة دختر شماست؛ او را به وي به زني بدهيد. 9 و با ما مصاهرت نموده، دختران خود را به ما بدهيد و دختران ما را براي خود بگيريد. 10 و با ما ساكن شويد و زمين از آن شما باشد. در آن بمانيد و تجارت كنيد و در آن تصرف كنيد. 11 و شكيم به پدر و برادران آن دخترگفت: »در نظر خود مرا منظور بداريد و آنچه به من بگوييد، خواهم داد. 12 مهر و پيشكش هر قدر زياده از من بخواهيد، آنچه بگوييد، خواهم داد فقط دختر را به زني به من بسپاريد. 13 اما پسران يعقوب در جواب شكيم و پدرش حمور به مكر سخن گفتند زيرا خواهر ايشان، دينه را بي عصمت كرده بود. 14 پس بديشان گفتند، »اين كار را نمي توانيم كرد كه خواهر خود را به شخصي نامختون بدهيم، چونكه اين براي ما ننگ است. 15 لكن بدين شرط با شما همداستان مي شويم اگر چون ما بشويد، كه هر ذكوري از شما مختون گردد. 16 آنگاه دختران خود را به شما دهيم و دختران شما را براي خود گيريم و با شما ساكن شده، يك قوم شويم. 17 اما اگر سخن ما را اجابت نكنيد و مختون نشويد، دختر خود را برداشته، از اينجا كوچ خواهيم كرد. » 18 و سخنان ايشان بنظر حمور و بنظر شكيم بن حمور پسند افتاد. 19 و آن جوان در كردن اين كار تأخير ننمود، زيراكه شيفتة دختر يعقوب بود، و او از همة اهل خانة پدرش گرامي تر بود. 20 پس حمور و پسرش شكيم به دروازة شهر خود آمده، مردمان شهر خود را خطاب كرده، گفتند: 21 اين مردمان با ما صلاح انديش هستند، پس در اين زمين ساكن بشوند، و در آن تجارت كنند. اينك زمين از هر طرف براي ايشان وسيع است؛ دختران ايشان را به زني بگيريم و دختران خود را بديشان بدهيم. 22 فقط بدين شرط ايشان با ما متفق خواهند شد تا با ما ساكن شده، يك قوم شويم كه هر ذكوري از ما مختون شود، چنانكه ايشان مختونند. 23 آيا مواشي ايشان و اموال ايشان و هر حيواني كه دارند، از آن ما نمي شود؟ فقط با ايشان همداستان شويم تا با ما ساكن شوند24 پس همة كساني كه به دروازة شهر او در آمدند، به سخن حمور و پسرش شكيم رضا دادند، و هر ذكوري از آناني كه به دروازة شهر او درآمدند،مختون شدند. 25 و در روز سوم چون دردمند بودند، دو پسر يعقوب، شمعون و لاوي، برادران دينه، هر يكي شمشير خود را گرفته، دليرانه بر شهر آمدند و همة مردان را كشتند. 26 و حمور و پسرش شكيم را به دم شمشير كشتند، و دينه را از خانة شكيم برداشته، بيرون آمدند. 27 و پسران يعقوب بر كشتگان آمده، شهر را غارت كردند، زيرا خواهر ايشان را بي عصمت كرده بودند. 28 و گله ها و رمه ها و الاغها و آنچه در شهر و آنچه در صحرا بود، گرفتند. 29 و تمامي اموال ايشان و همة اطفال و زنان ايشان را به اسيري بردند و آنچه در خانه ها بود تاراج كردند. 30 پس يعقوب به شمعون و لاوي گفت: مرا به اضطراب انداختيد، و مرا نزد سكنة اين زمين، يعني كنعانيان و فرِزّيان مكروه ساختيد، و من در شماره قليلم، همانا بر من جمع شوند و مرا بزنند و من با خانه ام هلاك شوم. 31 گفتند: آيا او با خواهر ما مثل فاحشه عمل كند؟»

  این همه کشتار و غارت و به بردگی گرفتن زنان و کودکان، فقط بخاطر اینکه به یک دختر، از دختران بنی اسرائیل تجاوز شده است و در این مورد نه یعقوب ناراحت شده است و نه خدا از این عمل در خشم میشود. جالب اینکه تنها ناراحتی یعقوب این است که در نزد ساکنان این سرزمین، مکروه شده است!

از سوی دیگر، زنان و کودکان چه گناهی داشتند که اسیر شدند؟

به نگر من ممکن است، این باب از کتاب مقدس نیز مؤید نژادپرستی باشد، که وقتی به یک دختر از نسل اسرائیل تجاوز شده است، در مقابلش باید این همه بلا به سر قومی بیاید که یکی از افرادش  این جنایت را کرده است.

یعقوب با نیرنگ و دروغگویی، برکت را از پدر میگیرد!

 در باب 27 کتاب پیدایش از کتاب مقدس مسیحیان، میبینیم که برکتی که حضرت اسحاق میخواست عیسو بدهد، را اسحاق با حیله و نیرنگ از پدر میدزدد:

« 1 و چون‌ اسحاق‌ پير شد و چشمانش‌از ديدن‌ تار گشته‌ بود، پسر بزرگ‌ خود عيسو را طلبيده‌، به‌ وي‌ گفت‌: «اي‌ پسر من‌!» گفت‌: «لبيك‌.»  2  گفت‌: «اينك‌ پير شده‌ام‌ و وقت‌ اجل‌ خود را نمي‌دانم‌.  3  پس‌ اكنون‌، سلاح‌ خود يعني‌ تركش‌ و كمان‌ خويش‌ را گرفته‌، به‌ صحرا برو، و نخجيري‌ براي‌ من‌ بگير،  4  و خورشي‌ براي‌ من‌ چنانكه‌ دوست‌ مي‌دارم‌ ساخته‌، نزد من‌ حاضر كن‌، تا بخورم‌ و جانم‌ قبل‌ از مردنم‌ تو را بركت‌ دهد.» 5 و چون‌ اسحاق‌ به‌ پسر خود عيسو سخن‌ مي‌گفت‌، رفقه‌ بشنيد و عيسو به‌ صحرا رفت‌ تا نَخْجيري‌ صيد كرده‌، بياورد.  6  آنگاه‌ رفقه‌ پسر خود يعقوب‌ را خوانده‌، گفت‌: «اينك‌ پدر تو را شنيدم‌ كه‌ برادرت‌ عيسو را خطاب‌ كرده‌، مي‌گفت‌:  7  "براي‌ من‌ شكاري‌ آورده‌، خورشي‌ بساز تا آن‌ را بخورم‌، و قبل‌ از مردنم‌ تو را در حضور  خداوند  بركت‌ دهم‌."  8  پس‌ اي‌ پسر من‌، الا´ن‌ سخن‌ مرا بشنو در آنچه‌ من‌ به‌ تو امر مي‌كنم‌. 9 بسوي‌ گله‌ بشتاب‌، و دو بزغالة‌ خوب‌ از بزها،نزد من‌ بياور، تا از آنها غذايي‌ براي‌ پدرت‌ بطوري‌ كه‌ دوست‌ مي‌دارد، بسازم‌.  10  و آن‌ را نزد پدرت‌ ببر تا بخورد، و تو را قبل‌ از وفاتش‌ بركت‌ دهد.» 11  يعقوب‌ به‌ مادر خود، رفقه‌، گفت‌: «اينك‌ برادرم‌ عيسو، مردي‌ مويدار است‌ و من‌ مردي‌ بي‌موي‌ هستم‌؛  12  شايد كه‌ پدرم‌ مرا لمس‌ نمايد، و در نظرش‌ مثل‌ مسخره‌اي‌ بشوم‌، و لعنت‌ به‌ عوض‌ بركت‌ بر خود آورم‌.»  13  مادرش‌ به‌ وي‌ گفت‌: «اي‌ پسر من‌، لعنت‌ تو بر من‌ باد! فقط سخن‌ مرا بشنو و رفته‌، آن‌ را براي‌ من‌ بگير.»  14  پس‌ رفت‌ و گرفته‌، نزد مادر خود آورد. و مادرش‌ خورشي‌ ساخت‌ بطوري‌ كه‌ پدرش‌ دوست‌ مي‌داشت‌.  15  و رفقه‌، جامه‌ فاخر پسر بزرگ‌ خود عيسو را كه‌ نزد او در خانه‌ بود گرفته‌، به‌ پسر كهتر خود يعقـوب‌ پوشانيد،  16  و پوست‌ بزغاله‌ها را، بر دستها و نرمة‌ گردن‌ او بست‌.  17  و خورش‌ و ناني‌ كه‌ ساخته‌ بود، به‌ دست‌ پسر خود يعقوب‌ سپرد.18  پس‌ نزد پدر خود آمده‌، گفت‌: «اي‌ پدر من‌!» گفت‌: «لبيك‌، تو كيستي‌ اي‌ پسر من‌؟» 19 يعقوب‌ به‌ پدر خود گفت‌: «من‌ نخست‌زادة‌ تو عيسو هستم‌. آنچه‌ به‌ من‌ فرمودي‌ كردم‌، الا´ن‌ برخيز، بنشين‌ و از شكار من‌ بخور، تا جانت‌ مرا بركت‌ دهد.»  20  اسحاق‌ به‌ پسر خود گفت‌: «اي‌ پسر من‌! چگونه‌ بدين‌ زودي‌ يافتي‌؟» گفت‌: «يهوه‌ خداي‌ تو به‌ من‌ رسانيد.»  21  اسحاق‌ به‌ يعقوب‌ گفت‌: «اي‌ پسر من‌، نزديك‌ بيا تا تو را لمس‌ كنم‌، كه‌ آيا تو پسر من‌ عيسو هستي‌ يا نه‌.»  22  پس‌ يعقوب‌ نزد پدر خود اسحاق‌ آمد، و او را لمس‌ كرده‌، گفت‌: «آواز، آواز يعقوب‌ است‌، ليكن‌ دستها، دستهاي‌ عيسوست‌.»  23  و او را نشناخت‌، زيرا كه‌ دستهايش‌ مثل‌ دستهاي‌ برادرش‌ عيسو،موي‌دار بود. پس‌ او را بركت‌ داد.  24  و گفت‌: «آيا تو همان‌ پسر من‌، عيسو هستي‌؟» گفت‌: «من‌ هستم‌.»  25  پس‌ گفت‌: «نزديك‌ بياور تا از شكار پسر خود بخورم‌ و جانم‌ تو را بركت‌ دهد.» پس‌ نزد وي‌ آورد و بخورد و شراب‌ برايش‌ آورد و نوشيد.  26  و پدرش‌، اسحاق‌ به‌ وي‌ گفت‌: «اي‌ پسر من‌، نزديك‌ بيا و مرا ببوس‌.»  27  پس‌ نزديك‌ آمده‌، او را بوسيد و رايحة‌ لباس‌ او را بوييده‌، او را بركت‌ داد و گفت‌: «همانا رايحة‌ پسر من‌، مانند رايحة‌ صحرايي‌ است‌ كه‌  خداوند  آن‌ را بركت‌ داده‌ باشد.  28  پس‌ خدا تو را از شبنم‌ آسمان‌ و از فربهي‌ زمين‌، و از فراواني‌ غله‌ و شيره‌ عطا فرمايد. 29  قومها تو را بندگي‌ نمايند و طوايف‌ تو را تعظيم‌ كنند، بر برادران‌ خود سرور شوي‌، و پسران‌ مادرت‌ تو را تعظيم‌ نمايند. ملعون‌ باد هر كه‌ تو را لعنت‌ كند، و هر كه‌ تو را مبارك‌ خواند، مبارك‌ باد.» 30  و واقع‌ شد چون‌ اسحاق‌، از بركت‌ دادن‌ به‌ يعقوب‌ فارغ‌ شد، به‌ مجرد بيرون‌ رفتنِ يعقوب‌ از حضور پدر خود اسحاق‌، كه‌ برادرش‌ عيسو از شكار باز آمد.  31  و او نيز خورشي‌ ساخت‌، و نزد پدر خود آورده‌، به‌ پدر خود گفت‌: «پدر من‌ برخيزد و از شكار پسر خود بخورد، تا جانت‌ مرا بركت‌ دهد.»  32  پدرش‌ اسحاق‌ به‌ وي‌ گفت‌: «تو كيستي‌؟» گفت‌: «من‌ پسر نخستين‌ تو، عيسو هستم‌.»  33  آنگاه‌ لرزه‌اي‌ شديد بر اسحاق‌ مستولي‌ شده‌، گفت‌: «پس‌ آن‌ كه‌ بود كه‌ نخجيري‌ صيد كرده‌، برايم‌ آورد، و قبل‌ از آمدن‌ تو از همه‌ خوردم‌ و او را بركت‌ دادم‌، و في‌الواقع‌ او مبارك‌خواهد بود؟»  34  عيسو چون‌ سخنان‌ پدر خود را شنيد، نعره‌اي‌ عظيم‌ و بي‌نهايت‌ تلخ‌ برآورده‌، به‌ پدر خود گفت‌: «اي‌ پدرم‌، به‌ من‌، به‌ من‌ نيز بركت‌ بده‌!»  35  گفت‌: «برادرت‌ به‌ حيله‌ آمد، و بركت‌ تو را گرفت  36  گفت‌: «نام‌ او را يعقوب‌ بخوبي‌ نهادند، زيرا كه‌ دو مرتبه‌ مرا از پا درآورد. اول‌ نخست‌زادگي‌ مرا گرفت‌، و اكنون‌ بركت‌ مرا گرفته‌ است‌.» پس‌ گفت‌: «آيا براي‌ من‌ نيز بركتي‌ نگاه‌ نداشتي‌؟»  37  اسحاق‌ در جواب‌ عيسو گفت‌: «اينك‌ او را بر تو سرور ساختم‌، و همة‌ برادرانش‌ را غلامان‌ او گردانيدم‌، و غله‌ و شيره‌ را رزق‌ او دادم‌. پس‌ الا´ن‌ اي‌ پسر من‌، براي‌ تو چه‌ كنم‌؟» 38 عيسو به‌ پدر خود گفت‌: «اي‌ پدر من‌، آيا همين‌ يك‌ بركت‌ را داشتي‌؟ به‌ من‌، به‌ من‌ نيز اي‌ پدرم‌ بركت‌ بده‌!» و عيسو به‌ آواز بلند بگريست‌. 39 پدرش‌ اسحاق‌ در جواب‌ او گفت‌: «اينك‌ مسكن‌ تو (دور) از فربهي‌ زمين‌، و از شبنم‌ آسمان‌ از بالا خواهد بود.  40  و به‌ شمشيرت‌ خواهي‌ زيست‌، و برادر خود را بندگي‌ خواهي‌ كرد، و واقع‌ خواهد شد كه‌ چون‌ سر باز زدي‌، يوغ‌ او را از گردن‌ خود خواهي‌ انداخت‌.»»

1. کتاب مقدس پیامبرانی را به مردم معرفی میکند که با حیله و نیرنگ و دروغگویی، برکت را از خدا میگیرند!


2.توطئه گر این نیرنگ، در اصل یک زن است! مادر یعقوب و زن اسحاق!


3.نکته خرافی اینجاست که برکتی که با نیرنگ داده شده است قابل باز پس گرفتن نیست! آیا خدا نمیتوانست برکت را از یعقوب پس بگیرد؟


4.نکته نژادپرستانه هم اینکه در نهایت برکت به هر بدبختی که بود یعقوب که همان اسرائیل و پدر بنی اسرائیل است رسید و طبق آیۀ 37 فرزندان برادرانش نیز غلامان او میشوند!


تمام زمینها به فرزندان اسحاق بخشیده خواهد شد!

در امتداد آیات نژادپرستانۀ کتاب مقدس که در آیۀ 4 از باب 26 از کتاب پیدایش، خدا به اسحاق میگوید که تمام سرزمینها را به ذریۀ او میبخشد:

«و ذريتت‌ را مانند ستارگان‌ آسمان‌ كثير گردانم‌، و تمام‌ اين‌ زمينها را به‌ ذريت‌ تو بخشم‌، و از ذريت‌ تو جميع‌ امتهاي‌ جهان‌ بركت‌ خواهند يافت‌. 5 زيرا كه‌ ابراهيم‌ قول‌ مرا شنيد و وصايا و اوامر و فرايض‌ و احكام‌ مرا نگاه‌ داشت‌.»

باز هم تأکید بر سروری یک نژاد بر سایر نژادها.

پی نوشت: هشدار به جوانان مراقب گرگهای در لباس میش باشید.

دعوا کردن جنینها در شکم مادر!

در باب ۲۵ از کتاب مقدس، داستان عجیبی میبینیم:

«19  و اين‌ است‌ پيدايش‌ اسحاق‌ بن‌ ابراهيم‌. ابراهيم‌، اسحاق‌ را آورد.  20  و چون‌ اسحاق‌ چهل‌ ساله‌ شد، رفقه‌ دختر بتوئيل‌ ارامي‌ و خواهر لابان‌ ارامي‌ را، از فدان‌ ارام‌ به‌ زني‌ گرفت‌.  21  و اسحاق‌ براي‌ زوجة‌ خود، چون‌ كه‌ نازاد بود، نزد  خداوند دعا كرد. و  خداوند  او را مستجاب‌ فرمود و زوجه‌اش‌ رفقه‌ حامله‌ شد.  22  و دو طفل‌ در رحم‌ او منازعت‌ مي‌كردند. او گفت‌: «اگر چنين‌ باشد، من‌ چرا چنين‌ هستم‌؟» پس‌ رفت‌ تا از  خداوند بپرسد.  23   خداوند  به‌ وي‌ گفت‌: «دو امت‌ در بطن‌ تو هستند، و دو قوم‌ از رحم‌ تو جدا شوند و قومي‌ بر قومي‌ تسلط خواهد يافت‌، و بزرگ‌، كوچك‌ را بندگي‌ خواهد نمود.»»

خیلی  جالب است که دو نوزاد در داخل رحم با یکدیگر دعوا کنند!
باز جالب است که میگوید ربقه(ربکا) رفت تا از خدا بپرسد! برای من جای سؤال است که این خانم کجا رفت برای سؤال کردن از خدا؟ مگر خدا همه جا حاضر نیست؟

باز جالب است که از برتری بندگی نسل یکی از دو کودک بر نسل دیگری سخن گفته میشود، که باز هم بیانگر روال کتاب مقدس برای بندگی ملتها برای بنی اسرائیل است.

باز عدالت خدای کتاب مقدس را ببنید، که قومی که نیامده است را پیش از تولد بندۀ قوم دیگر قرار میدهد. عدالت در این آیات موج میزند.

ابراهیم تمام مایملکش را به اسحاق داد!

در باب ۲۵ از کتاب پیدایش از عهد عتیق، میخوانیم که ابراهیم با وجود اینکه یک پسر بزرگتر از اسحاق، و چندین فرزند دیگر هم دارد، تمام مایملک خود را به اسحاق میبخشد، و فقط به فرزندان کنیزانش عطایی میدهد:

 

«  5  و ابراهيم‌ تمام‌ مايملك‌ خود را به‌ اسحاق‌ بخشيد.  6  اما به‌ پسران‌ كنيزاني‌ كه‌ ابراهيم‌ داشت‌، ابراهيم‌ عطايا داد، و ايشان‌ را در حين‌ حيات‌ خود، از نزد پسر خويش‌ اسحاق‌، به‌ جانب‌ مشرق‌، به‌ زمين‌ شرقي‌ فرستاد.»

خیلی جالب است که به غیر از اسماعیل که فرزند یک کنیز بود، ابراهیم به فرزندان زن دیگرش قطوره، که از آنجایی که، او را به زنی گرفته معلوم است که کنیز نیست(پیدایش۱:۲۵) نیز هیچ نمیبخشد، پس این بخش از کتاب مقدس را نیز باید در زمرۀ آیات نژادپرستانه قرار دهیم که میخواهند تمام حقوق را را به بنی اسرائیل بدهند و بس!

شاید برخی بگویند که خب اسماعیل از ابراهیم جدا بود. این بهانه سودی ندارد، اولاً در آیۀ ۹ از همین باب آشکار است اسماعیل حضور داشته و با اسحاق، پدر را بخ خاک سپردند و از این گذشته پسران دیگری هم بودند به هیچیک از ارث ابراهیم چیزی نرسیده است.

اخراج اسماعیل از خانۀ ابراهیم، بخاطر اینکه خندیده است!!!

در امتداد آیات نژاد پرستانۀ کتاب مقدس، در باب 21 در آیات 9 تا 13، چنین میخوانیم:

«9  آنگاه‌ ساره‌، پسر هاجر مصري‌ را كه‌ از ابراهيم‌ زاييده‌ بود، ديد كه‌ خنده‌ مي‌كند.  10 پس‌ به‌ ابراهيم‌ گفت‌: «اين‌ كنيز را با پسرش‌ بيرون‌ كن‌، زيرا كه‌ پسر كنيز با پسر من‌ اسحاق‌، وارث‌ نخواهد بود.»  11  اما اين‌ امر، بنظر ابراهيم‌، دربارة‌ پسرش‌ بسيار سخت‌ آمد.  12  خدا به‌ ابراهيم‌ گفت‌: «دربارة‌ پسر خود و كنيزت‌، بنظرت‌ سخت‌ نيايد، بلكه‌ هر آنچه‌ ساره‌ به‌ تو گفته‌ است‌، سخن‌ او را بشنو، زيرا كه‌ ذريت‌ تو از اسحاق‌ خوانده‌ خواهد شد.  13  و از پسر كنيز نيز اُمّتي‌ بوجود آورم‌، زيرا كه‌ او نسل‌ توست»

عدالت یهوه را ببینید که اجازه میدهد که اسماعیل به جرم اینکه مادرش کنیز است و ساره از او بدش میاید، از خانه اخراج شود و در آیات بعدی دیده میشود.

برای من قابل تصور نیست یهودیان و مسیحیان وقتی آیۀ 9 از این باب را میخوانند که ساره با دیدن خنده بر لب اسماعیل درخواست اخراج او و مادرش را میدهد و بعد هم در آیۀ 12 این درخواست از سوی خدا تأیید میشود، چه احساسی دارند. آیا همین آیات بیانگر بی عدالتی نیست؟

ازدواج با محارم در کتاب مقدسِ مسیحیان و یهودیان!

در باب 20 از کتاب پیدایش از کتاب مقدس، در آیۀ 12 به نقل از ابراهیم میگوید که ساره همسر حضرت ابراهیم، خواهر اوست:

« و في‌الواقع‌ نيز او خواهر من‌ است‌، دختر پدرم‌، اما نه‌ دختر مادرم‌، و زوجة‌ من است.»

البته ما نمیدانیم که این سخن راست بوده است یا دروغ(!) زیرا دروغگویی از سوی پیامبران در کتاب مقدس تحریف شدۀ امروزی امری عادی است، ولی نظر به اینکه مسیحیان و یهودیان عزیز این بخشها را تحریف نشده میدانند، پس بنا به اعتقاد خودشان، پیامبرشان که عهدهای چنین و چنان با خدا دارد، با خواهر خود ازدواج کرده است، و حضرت اسحاق و بنی اسرائیل نیز حاصل ازدواج با محارم هستند. البته در کتاب مقدس، پسران حضرت آدم نیز با خواهرانشان برای بقای نسل ازدواج میکنند ولی با فرض درست بودن آن بخش از کتاب مقدس، مسیحیان میتوانند بهانه بیاورند که زن دیگری به غیر از خواهران آنها وجود نداشتند که بخواهند با آنها ازدواج کنند، ولی آیا ابراهیم هم غیر از خواهرش زن دیگری را گیر نیاورده بود تا با او ازدواج کند؟


باز باید پرسید که خدای کتاب مقدس چرا عهد خود را در کسی(اسحاق) قرار میدهد که حاصل ازدواج محارم یعنی ازدواج خواهر و برادر است؟

پارتی بازی الهی برای لوط!!

  در باب 19 از کتاب پیدایش، چنین میخوانیم:

« 12 و آن‌ دو مرد به‌ لوط‌ گفتند: «آيا كسي‌ ديگر دراينجا داري‌؟ دامادان‌ و پسران‌ و دختران‌ خود و هر كه‌ را در شهر داري‌، از اين‌ مكان‌ بيرون‌ آور،  13  زيرا كه‌ ما اين‌ مكان‌ را هلاك‌ خواهيم‌ ساخت‌، چونكه‌ فرياد شديد ايشان‌ به‌ حضور  خداوند  رسيده‌ و  خداوند ما را فرستاده‌ است‌ تا آن‌ را هلاك‌ كنيم‌.»  14  پس‌ لوط‌ بيرون‌ رفته‌، با دامادان‌ خود كه‌ دختران‌ او را گرفتند، مكالمه‌ كرده‌، گفت‌: «برخيزيد و از اين‌ مكان‌ بيرون‌ شويد، زيرا  خداوند  اين‌ شهر را هلاك‌ مي‌كند.» اما بنظر دامادان‌ مسخره آمد.»


جالب نیست؟ چرا خدا میخواهد خانوادۀ لوط و دامادنش را نجات دهد؟ این پارتی بازی برای چیست؟ شاید مسیحیان ادعا کنند که خانوادۀ لوط هم مؤمن بودند، ولی میبینیم که آنها کافرند و هلاک شدن شهر توسط خدا را به تمسخر میگیرند، پس آشکار است که بخاطر رابطۀ فامیلی با لوط است که خدا پیشنهاد نجات آنها را میدهد که بی پاسخ هم میماند!!!

تبعیض قائل شدن خدا بین اسحاق و اسماعیل

در کتاب پیدایش، باب 17، آیات 20 و 21، میبینیم که خدا بدون هیچ دلیلی بین اسحاق و اسماعیل تبعیض قائل میشود:

«  20  و اما در خصوص‌اسماعيل‌، تو را اجابت‌ فرمودم‌. اينك‌ او را بركت‌ داده‌، بارور گردانم‌، و او را بسيار كثير گردانم‌. دوازده‌ رئيس‌ از وي‌ پديد آيند، و امتي‌ عظيم‌ از وي‌ بوجود آورم‌.  21  لكن‌ عهد خود را با اسحاق‌ استوار خواهم‌ ساخت‌، كه‌ ساره‌ او را بدين‌ وقت‌ در سال‌ آينده‌ براي‌ تو خواهد زاييد.»»


  پیشتر دیدیم که اسماعیل را در حالی که هنوز به دنیا نیامده بود، وحشی مینامد(پیدایش12:16)، حالا میبینیم که بدون هیچ دلیلی عهد خدا با اسحاق استوار میشود!(البته این ادعای مسیحیان است!)  آیا این بیعدالتی نیست؟


البته عنایت دارید که این آیه در امتداد آیات نژادپرستانه در کتاب مقدس قرار دارد که میخواهد کل عهد خدا را به بنی اسرائیل نسبت بدهد.

عهد خدا در گوشت انسانها از طریق ختنه!

در آیات ۱۳ و ۱۴ از باب ۱۷ کتاب پیدایش سخنان بسیار جالبی دیده میشوند:

 

« هر خانه‌زاد تو و هر زر خريد تو البته‌ مختون‌ شود تا عهد من‌ در گوشت‌ شما عهد جاوداني‌ باشد.  14  و اما هر ذكور نامختون‌ كه‌ گوشت‌ قَلَفة‌ او ختنه‌ نشود، آن‌ كس‌ از قوم‌ خود منقطع‌ شود، زيرا كه‌ عهد مرا شكسته‌ است‌.»»

 جالب است که به وسیله ختنه عهد خدا در گوشت خاندان ابراهیم جاودانه میشود!

 البته وجود عهد در گوشت خاندان ابراهیم و اینکه اگر کسی ختنه نشود از این قوم نیست نشانگر این است که اساسا قومیت از دیدگاه تورات چیز دیگری است و نه تنها ممکن نیست کسی به این خاندان برگزیده وارد شود بلکه ممکن است افرادی از این خاندان فقط بخاطر اینکه ختنه نشده اندُ از این خاندان مطرود شوند!

 

پادشاهی نسل ابراهیم بر جهانیان!

در امتداد آیات تأییدگر صهیونیسم، در باب ۱۷ در آیات ۴ تا ۸، مطالب زیر را میخوانیم:

«4  «اما من‌ اينك‌ عهد من‌ با توست‌ و تو پدر اُمّت‌هاي‌ بسيار خواهي‌ بود.  5  و نام‌ تو بعد از اين‌ ابرام‌ خوانده‌ نشود بلكه‌ نام‌ تو ابراهيم‌ خواهد بود، زيرا كه‌ تو را پدر امت‌هاي‌ بسيار گردانيدم‌. 6 و تو را بسيار بارور نمايم‌ و امت‌ها از تو پديد آورم‌ و پادشاهان‌ از تو به‌ وجود آيند.  7  و عهد خويش‌ را در ميان‌ خود و تو، و ذُريتت‌ بعد از تو، استوار گردانم‌ كه‌ نسلاً بعد نسل‌ عهد جاوداني‌ باشد، تا تو را و بعد از تو ذريت‌ تو را خدا باشم‌.  8 و زمين‌ غربت‌ تو، يعني‌ تمام‌ زمين‌ كنعان‌ را، به‌ تو وبعد از تو به‌ ذريت‌ تو به‌ مِلكيّتِ ابدي‌ دهم‌، و خداي‌ ايشان‌ خواهم‌ بود.»»

باز تأکید بر این که خدا پادشاهی و سروری را در یک نسل و نژاد خاص قرار داده است.

بایکوت اسماعیل در کتاب مقدس!

  در امتداد آیات نژادپرستانۀ موجود در کتاب مقدس، از آنجا که از ابراهیم دو نسل به وجود میاید یکی نسل اسماعیل و دیگری نسل اسحاق و یهودیان و بعدها مسیحیان خود را از تبار اسحاق و فرزندش یعقوب(اسرائیل) میدانند، لازم است که تأکید شود که از نسل اسماعیل چیزی برنخواهد خواست تا برتری بی چون و چرای بنی اسرائیل آشکار شود؛ به همین خاطر در باب ۱۶ کتاب پیدایش در آیۀ ۱۲، فرشتۀ خدا خطاب به هاجر مادر اسماعیل که اسماعیل را حامله است، در مورد اسماعیل میگوید:

« و او مردي‌ وحشي‌ خواهد بود، دست‌ وي‌ به‌ ضد هر كس‌ و دست‌ هر كس‌ به‌ ضد او، و پيش‌ روي‌ همة‌ برادران‌ خود ساكن‌ خواهد بود.»»

خب مشخص است که از فردی وحشی نسلی وحشی پدید میاید پس بندگان نیک خدا در نسل اسحاق و سپس یعقوب(اسرائیل) خواهند بود!!

عهد خدا با ابراهیم: از نیل تا فرات

در پست قبلی در مورد زمین بخشی عجیب خدا به ابراهیم و لوط بخشهایی از کتاب مقدس را دیدیم. اکنون به آیاتی میرسیم که اساس تفکر صهیونیسم هستند. کتاب پیدایش، باب ۱۵:

«۱ بعد از اين‌ وقايع‌، كلام‌  خداوند در رؤيا، به‌ ابرام‌ رسيده‌، گفت‌: "اي‌ ابرام‌ مترس‌، من‌ سپر تو هستم‌، و اجر بسيار عظيم‌ تو." 2  ابرام‌ گفت‌: "اي‌ خداوند يهوه‌، مرا چه‌ خواهي‌ داد، و من‌ بي‌اولاد مي‌روم‌، و مختار خانه‌ام‌، اين‌ العاذار دمشقي‌ است‌؟"  3  و ابرام‌ گفت‌: "اينك‌ مرا نسلي‌ ندادي‌، و خانه‌زادم‌ وارث‌ من‌ است‌."  4  در ساعت‌، كلام‌  خداوند  به‌ وي‌ در رسيده‌، گفت‌: "اين‌ وارث‌ تو نخواهد بود، بلكه‌ كسي‌ كه‌ از صُلب‌ تو درآيد، وارث‌ تو خواهد بود."  5  و او را بيرون‌ آورده‌، گفت‌: "اكنون‌ بسوي‌ آسمان‌ بنگر و ستارگان‌ را بشمار، هرگاه‌ آنها را تواني‌ شمرد." پس‌ به‌ وي‌ گفت‌: "ذُرّيَت‌ تو چنين‌ خواهد بود."  6  و به‌  خداوند  ايمان‌ آورد، و او، اين‌ را براي‌ وي‌ عدالت‌ محسوب‌ كرد.  7  پس‌ وي‌ را گفت‌: "من‌ هستم‌ يهوه‌ كه‌ تو را از اور كلدانيان‌ بيرون‌ آوردم‌، تا اين‌ زمين‌ را به‌ ارثيت‌، به‌ توبخشم‌."  8  گفت‌: "اي‌ خداوند يهوه‌، به‌ چه‌ نشان‌ بدانم‌ كه‌ وارث‌ آن‌ خواهم‌ بود؟"  9  به‌ وي‌ گفت‌: "گوسالة‌ مادة‌ سه‌ ساله‌ و بز مادة‌ سه‌ ساله‌ و قوچي‌ سه‌ ساله‌ و قمري‌ و كبوتري‌ براي‌ من‌ بگير." 10  پس‌ اين‌ همه‌ را بگرفت‌، و آنها را از ميان‌، دو پاره‌ كرد، و هر پاره‌اي‌ را مقابل‌ جفتش‌ گذاشت‌، لكن‌ مرغان‌ را پاره‌ نكرد.  11  و چون‌ لاشخورها بر لاشه‌ها فرود آمدند، ابرام‌ آنها را راند.  12  و چون‌ آفتاب‌ غروب‌ مي‌كرد، خوابي‌ گران‌ بر ابرام‌ مستولي‌ شد، و اينك‌ تاريكي‌ ترسناك‌ سخت‌، او را فرو گرفت‌.  13  پس‌ به‌ ابرام‌ گفت‌: "يقين‌ بدان‌ كه‌ ذُريت‌ تو در زميني‌ كه‌ از آن‌ ايشان‌ نباشد، غريب‌ خواهند بود، و آنها را بندگي‌ خواهند كرد، و آنها چهارصد سال‌ ايشان‌ را مظلوم‌ خواهند داشت‌. 14  و بر آن‌ امتي‌ كه‌ ايشان‌ بندگان‌ آنها خواهند بود، من‌ داوري‌ خواهم‌ كرد. و بعد از آن‌ با اموال‌ بسيار بيرون‌ خواهند آمد.  15  و تو نزد پدران‌ خود به‌ سلامتي‌ خواهي‌ رفت‌، و در پيري‌ نيكو مدفون‌ خواهي‌ شد.  16  و در پشت‌ چهارم‌ بدينجا خواهند برگشت‌، زيرا گناه‌ اَموريان‌ هنوز تمام‌ نشده‌ است‌." 17  و واقع‌ شد كه‌ چون‌ آفتاب‌ غروب‌ كرده‌ بود و تاريك‌ شد، تنوري‌ پر دود و چراغي‌ مشتعل‌ از ميان‌ آن‌ پاره‌ها گذر نمود.  18  در آن‌ روز،  خداوند با ابرام‌ عهد بست‌ و گفت‌: "اين‌ زمين‌ را از نهر مصر تا به‌ نهر عظيم‌، يعني‌ نهر فرات‌، به‌ نسل‌ تو بخشيده‌ام‌،  19  يعني‌ قينيان‌ و قَنِّزيان‌ و قَدْمونيان‌ و حِتّيان‌ و فَرِزيان‌ و رَفائِيان‌،  20  و اَمُوريان‌ و كنعانيان‌ و جرجاشيان‌ و يَبوسيان‌ را."»

 

طبق این آیات، از نیل تا فرات مال نسل ابراهیم است(خوشبختانه گویا نویسندگان کتاب مقدس سرزمینهای آباد بیشتری را نمیشناختند تا آنها را نیز در کتابشان به نام خاندان ابراهیم بزنند) نسل ابراهیم از دیدگاه یهودیان و مسیحیان از طریق اسحاق و فرزند اسحاق،یعقوب، ادامه میابد. یعقوب که نام دیگرش اسرائیل است، وارث این سرزمین میشود و فرزندان اسرائیل یعنی بنی اسرائیل خود را وارث بی چون و چرای این سرزمین میدانند. صهیونیستها، بر پایه همین آیات است که نتیجه میگیرند که از نیل تا فرات ارث پدریشان است و سرزمینیست که خداوند به آنها داده است و این حق مسلم آنهاست که آنرا تصاحب کنند.
  این آیات سرشار از مزامین نژادپرستانه هستند. مگر نسل ابراهیم و بعدها نسل اسرائیل چه چیزی از سایر انسانها بیشتر دارند که باید اینطور مورد توجه خدا باشند؟ چرا خدایی که کتاب مقدس دست از پارتی بازی برنمیدارد؟

   این آیات جانبدارانه را مقایسه کنید با فرهنگ اسلامی که در آن با وجود ۹۵۰ سال زحمت و مشقت حضرت نوح(ع) برای هدایت قوم پس از نزول عذاب، خداوند حاضر نمیشود پسر کافر نوح را که ایمان نیاورده، بخاطر پدرش براهند؛ یا سخن حضرت محمّد(ص) به حضرت زهرا(س) را به خاطر آورید که میفرماید من در روز قیامت نمیتوانم برای تو کاری بکنم...

برعکس این آیات از دید قرآن زمین به بندگان صالح خداوند میرسد و نه نسل و نژادی خاص. شاید صهیونیستهای مسیحی و یهودی بگویند که خب نسل ابراهیم هم بندگان صالح خداوند هستند!! البته این سخن را ما هم قبول داریم بسیاری از بندگان پاک خداوند در خاندان حضرت ابراهیم به دنیا آمدند ولی این دال بر این نیست که تمام کسانی که از نسل ابراهیم باشند بندگان صالح خدا باشند. بله چهارده معصوم ما نیز از نسل ابراهیم بودند ولی خب بنی امیه نیز از نسل ابرهیم بودند.

زمین خواری، امری عادی در کتاب مقدس!

  اعمال و رفتار صهیونیستها زیاد هم عجیب نیست. کاری که آنها با فلسطین کردند امری طبیعی در کتاب مقدس است. در کتاب پیدایش، باب ۱۳ در آیات ۱۰ به بعد میبینیم که تصرف سرزمینها امری عادی قلمداد میشود:

«10  آنگاه‌ لوط‌ چشمان‌ خود را برافراشت‌، و تمام‌ وادي‌ اردن‌ را بديد كه‌ همه‌اش‌ مانند باغ‌ خداوند  و زمين‌ مصر، به‌ طرف‌ صوغَر، سيراب‌ بود، قبل‌ از آنكه‌  خداوند  سدوم‌ و عموره‌ را خراب‌ سازد.  11  پس‌ لوط تمام‌ وادي‌ اردن‌ را براي‌ خود اختيار كرد، و لوط بطرف‌ شرقي‌ كوچ‌ كرد، و از يكديگر جدا شدند.  12  ابرام‌ در زمين‌ كنعان‌ ماند، و لوط در بلاد وادي‌ ساكن‌ شد، و خيمه‌ خود را تا سدوم‌ نقل‌ كرد.  13  لكن‌ مردمان‌ سدوم‌ بسيارشرير و به‌  خداوند  خطاكار بودند.  14  و بعد از جدا شدن‌ لوط‌ از وي‌،  خداوند  به‌ ابرام‌ گفت‌: "اكنون‌ تو چشمان‌ خود را برافراز و از مكاني‌ كه‌ در آن‌ هستي‌، بسوي‌ شمال‌ و جنوب‌، و مشرق‌ و مغرب‌ بنگر  15  زيرا تمام‌ اين‌ زمين‌ را كه‌ مي‌بيني‌ به‌ تو و ذريت‌ تو تا به‌ ابد خواهم‌ بخشيد.  16  و ذريت‌ تو را مانند غبار زمين‌ گردانم‌. چنانكه‌ اگر كسي‌ غبار زمين‌ را تواند شمرد، ذريت‌ تو نيز شمرده‌ شود. 17  برخيز و در طول‌ و عرض‌ زمين‌ گردش‌ كن‌ زيرا كه‌ آن‌ را به‌ تو خواهم‌ داد."‌»

 

۱.یک نکته خرافی اینکه لوط چشم برافشت و کلّ اردن را دید!

۲.تصرف اردن توسط لوط و نیز بخشیده شدن سرزمینهای شمال و جنوب وشرق و غرب و طول و عرض زمین، به ابرام(ابرهیم) هم که جای خود دارد، که تصرف سرزمینها را امری طبیعی جلوه میدهد.

۳.نکته نژادپرستانه در آیه ۱۵ دیده میشود که میگوید این زمین را تا ابد به تو و ذریتت میدهم!!

اساس نژادپرستی سامی در کتاب مقدس!

در باب نهم کتاب پیدایش ماجرایی نقل میشود که اساس تفکرات نژادپرستانۀ سامی در یهودیت و تا حدودی تأثیر گذار بر مسیحیت است:

«۲۰و نوح‌ به‌ فلاحت‌ زمين‌ شروع‌ كرد، و تاكستاني‌ غرس‌ نمود. 21 و شراب‌ نوشيده‌، مست‌شد، و در خيمة‌ خود عريان‌ گرديد. 22 و حام‌، پدر كنعان‌، برهنگي‌ پدر خود را ديد و دو برادر خود را بيرون‌ خبر داد. 23 و سام‌ و يافث‌، ردا را گرفته‌، بر كتف‌ خود انداختند، و پس‌پس‌ رفته‌، برهنگي‌ پدر خود را پوشانيدند. و روي‌ ايشان‌ باز پس‌ بود كه‌ برهنگي‌ پدر خود را نديدند. 24 و نوح‌ از مستي‌ خود به‌ هوش‌ آمده‌، دريافت‌ كه‌ پسر كهترش‌ با وي‌ چه‌ كرده‌ بود. 25 پس‌ گفت‌: «كنعان‌ ملعون‌ باد! برادران‌ خود را بندة‌ بندگان‌ باشد.» 26 و گفت‌: «متبارك‌ باد يهوه‌ خداي‌ سام‌! و كنعان‌، بندة‌ او باشد. 27 خدا يافث‌ را وسعت‌ دهد، و در خيمه‌هاي‌ سام‌ ساكن‌ شود، و كنعان‌ بندة‌ او باشد.»»

اولا بی عدالتی نوح را ببینید که بخاطر گناه حام، پسر حام، را به گناه پدر به بندگی سام در میاورد.

ثانیا یهودیان که خود را از نژاد سام میدانند بر اساس همین آیه خود را سرور سایر مردم میدانند و معتقدند که اقوام غیر سامی بر اساس همین آیات باید نوکر و خدمتگزارشان باشند.