نویسندۀ کتاب ایوب کیست؟

نویسنده: محمدضیا توحیدی

کتاب ایّوب از سلسله کتابهای عهد عتیق، ناظر به زندگی حضرت ایوب است. ایوب مردی حکیم، ثروتمند و شکرگذار است شیطان به خدا میگوید ثروت ایوب را از وی بگیر خواهی دید که تو را  کفر خواهد گفت. خدا اختیار ایوب را به وی داد و در یک روز  تمامی گله گوسفند و شترانش و تمامی مزارعش و کارگرانش و تمامی ده فرزندش نابود شدند و خودش نیز به بیماری سختی مبتلا گردید اما او به خدا کفر نگفت. سه دوست ایوب به عیادتش رفتند و با او مناظره کردند که علت این مصیبت های تو گناهان توست اما ایوب قبول نمیکند که گناهکار است و از خدا تقاضای مرگ میکند اما خدا در گردبادی با وی سخن میگوید و دو برابر آنچه از دست داده بود را به وی برمیگرداند.

در سنت یهودی، کتاب ایوب به حضرت موسی نسبت داده شده است و این باور، برخاسته از متن تلمود است. در میان مسیحیان، اختلاف نظر زیادی در مورد تاریخ نگارش این کتاب -و در نتیجه، نویسندۀ آن- وجود دارد. ائوسبیوس[1] نگارش این کتاب را قبل از حضرت موسی میداند. گریگوری نگارش آن را در زمان حضرت سلیمان میداند که البته این نظریه در میان دانشمندان مسیحی بیشتر مورد پذیرش قرار گرفته است. به هر روی، اختلافات در مورد نویسندۀ این کتاب و تاریخ نگارش آن بسیار زیاد است و برخی تاریخ نگارش آن را بسیار متأخرتر و در حدود 700 قبل از میلاد و حتی گروهی بین سالهای 600 تا 400 قبل از میلاد دانسته‏ا ند.[2]

 


[1] Eusebius

[2] قاشا، سهیل؛ حکمة أحیقار و أثرها فی الکتاب المقدس؛ ص 36 و یوسف خلیل، صموئیل؛ المدخل الی العهد القدیم؛ ص 216 – 217

بررسی اعتبار کتاب استر



 


  کتاب استر، هفدهمین کتاب، از مجموعه کتابهای تشکیل دهنده کتاب مقدّس است. اهل کتاب معتقد هستند که مردخای کتاب استر را نوشته است.[1]

 

محتویات کتاب استر

  روایت کتاب استر را برخی (ازجمله راوی خود داستان) به دوران خشایارشا و برخی دیگر (ازجمله متن یونانی کتاب) به زمان اردشیر هخامنشی نسبت می دهند. آنچه مسلم است، این روایت به سال های ۱۶۰ تا ۱۵۰ پ م منسوب است. در این ماجرا اردشیر دوم(که منتقدین معتقدند که خشایارشا صحیح است.) همسر خود را طلاق داده، در جستجوی کسی بود که شایستگی آن را داشته باشد که ملکه امپراتور شود. در این میان دختری به نام استر که تحت سرپرستی خویشاوند خود، مردخای، زندگی می کرد، داوطلب این کار شد. وی که ازجمله یهودیانی بود که به اسارت به بابل آورده شده بودند، در دربار شاه آنچنان مورد مهر و احترام قرار گرفت که موفق شد، خیل عظیم یهودیانی را که بنابر توطئه ای از سوی وزیر شاه در معرض هلاکت بودند، از مرگ نجات دهد و در مقابل، خود توطئه گران و وزیر شاه بودند که کشتار شدند.

 

اعتبار تاریخی کتاب استر

  منتقدان تاریخ، روایت استر را روایتی تاریخی نمی شمارند. نخست اینکه هیچ سندی تاریخی در دست نیست که نشان دهد شاهان هخامنشی ملکه ای به نام استر داشته اند. دیگر آنکه هیچ یک از شاهان هخامنشی فرمان به قتل عام یهودیان نداده اند که با میانجیگری ملکه از فرمان خود منصرف شده باشند. با این همه پاره ای اشارات تاریخی و توصیف هایی که از اوضاع دربار شاهان هخامنشی شده و برخی دیگر از اطلاعات مندرج در این کتاب، می تواند برای مورخ مورد استفاده قرار گیرد.[2]

  پژوهشگر کتاب مقدّس، میشل کوگان، معتقد است که کتاب استر، دارای جزئیاتی در مورد موضوعاتی معیّن(مانند قانون پارسی) است که به لحاظ تاریخی غلط هستند.[3] برخی از محققین نیز معتقد هستند که نویسندۀ کتاب استر منظورش یک نوشتار تاریخی نیست، بلکه عمداً منظورش نوشتن یک رمان تاریخی بوده است.[4] البته عناصری تاریخی در کتاب استر هستند که به لحاظ تاریخی صحیح هستند، ولی حقیقت این است که اکثر رمانهای تاریخی، چنین خاصیتی را دارا می باشند و داستانی خیالی را در دل حقایق تاریخی مطرح می سازند.

 

یافت نشدن کتاب استر در دریای مرده

  در سال ۱۹۴۷ م در منطقه قمران در فلسطین و در کرانه دریای مرده، طومارهایی کشف شد که در پژوهش‏های مربوط به آئین یهودیت و مسیحیت اهمیت به سزائی داشت. این طومارها در زمانی بین قرن دوم پیش از میلاد تا نیمه‏ی دوم قرن اول میلادی، نگاشته شده است و کهنترین نُسَخ موجود مربوط به عهد عتیق(شامل کتب مقدّس یهود و که مسیحیان نیز بدان اعتقاد دارند) محسوب می شود. طومارهای دریای مرده، شامل قطعاتی از تمامی کتب عهد عتیق، به غیر از کتاب استر هستند.[5]

 

اختلاف مسیحیان بر سر محتویات کتاب استر

  نکته دیگر، اختلافات داخلی مسیحیت بر سر کتاب استر است. مسیحیان کاتولیک، اضافاتی از ترجمه یونانی کتاب استر را نیز قبول دارند که در کتاب استر عبری ذکر نگشته و مسیحیان پروتستان بدانها اعتقاد ندارند و این اضافات مورد اختلاف کلیساهای مسیحی است.[6] از سویی شورای ترنت کاتولیکها در قرن شانزدهم، اعلام کرد که تمامی کتاب شامل متن عبری و اضافات یونانی قانونی و شرعی هستند و از سوی دیگر مارتین لوتر و پروتستانها، فقط متن عبری عهد عتیق را قبول داشته، غیر آنرا قبول نکردند. لذا امروزه کتاب استری که در کتاب مقدّس کاتولیکهاست، اضافاتی را بر کتاب استری که در کتاب مقدّس پروتستانهاست، در بر دارد. حال باید از خود بپرسیم: کاتولیکها چیزی را به کتاب مقدّس اضافه کرده اند یا پروتستانها چیزی را از آن حذف نموده اند؟

 



[1] Babylonian Talmud: Tractate Baba Bathra 15a; Rashi on Chapter 9, verse 20.

[2] جعفری دهقی، بازشناسی منابع و مآخذ تاریخ ایران باستان، 119-120.

[3] Coogan, Michael David Coogan, A Brief Introduction to the Old Testament: The Hebrew Bible in Its Context (New York: Oxford University Press, 2009), 396.

[4] Adele Berlin, “The Book of Esther and Ancient Storytelling,” Journal of Biblical Literature 120. no. 1 (Spring 2001): 6.

[5] http://www.history.com/news/unraveling-the-dead-sea-scrolls-six-fascinating-facts

[6] "Esther: "Missing" Sections? Explanation.". Element Christian Church. July 7, 2010.

نویسنده کتابهای عزرا و نحمیا کیست؟

 

 

 

  كتاب های عزرا و نحمیا به ترتیب پانزدهمین و شانزدهمین کتاب از سلسله کتابهای تشکیل دهندۀ كتاب مقدس می باشند و بر اساس تقسیم بندی یهودی كه با نسخه عبری منطبق می باشد از بخش مكتوبات عهد قدیم محسوب می شود. در دست نوشته های اولیه عبری به عنوان كتابی واحد در نظر گرفته می شوند[1] و در تلمود نیز این دو كتاب را یكی به حساب آورده اند.[2] قدیمی ترین دست نوشته های "سپتواجینت" (ترجمه یونان عهد عتیق)، نیز در كتابی واحد به بحث در مورد كتابهای عزرا و نحمیا پرداخته اند. اریجن (185 – 253 م) اولین نویسنده ای بود كه بین این دو كتاب تفاوت قایل شده و آنان را عزرا (1) و عزرا (2) نامیده است. در ترجمۀ لاتین ولگیت (405 – 390 ق . م) جروم كتاب نحمیا را دومین كتاب اسدرا (عزرا) نامید. ترجمه انگلیسی «Wycliffe»(1382م) و «Coverdale» (1535م) عزرا را «اول اسدرا» و نحمیا را «دوم اسدرا» نامیده اند. در دست نوشته های عبری اولین جدایی مشابه با آن در سال 1448 میلادی پدیدار گشت.[3]

 

دانشمندان سنتگرا، نویسنده كتاب اول را عزرا و دوم را نحمیا می دانند و شواهدی بر این سخن ارایه می كنند اما نقادان این رای را هرگز قبول ندارند. نقادان، شواهد متعددی بر ادعای خویش ارائه کرده اند. آنان می گویند نویسنده كتاب، تاریخ ورود عزرا و نحمیا را جا به جا كرده است و این اشتباه بزرگی است. علاوه بر این در این كتاب به ماجراهایی اشاره شده كه مدت ها بعد رخ داده اند. به نظر می رسد علت نام گذاری كتاب اول به "عزرا" این باشد كه داستان وی در این كتاب آمده است و دلیل نام گذاری کتاب دوم به "نحمیا" نیز آن است که در این کتاب، داستان خدمات وی به عنوان نماینده پادشاه فارس برای رسیدگی به اوضاع سرزمین یهودا و بازسازی اورشلیم آورده شده است.



[1] دايرة المعارف، ص 178.

[2] آشنايي با اديان (كتاب مقدس) ص 147.

[3] دايرة المعارف كتاب مقدس، ص 178.

نویسنده کتابهای اوّل و دوم تواریخ ایام کیست؟

  بعد از کتاب دوم پادشاهان، دو کتاب اوّل و دوم تواریخ ایّام، قرار دارد. ایندو كتاب سیزدهمین و چهاردهمین كتاب عهد قدیم می‌باشد. عنوان عبری «Dibre Hayyamim» كتاب را می ‌توان «وقایع(اخبار) روزها(سالها)» ترجمه كرد. كتاب اول تواریخ در باب اول با ذكر نسب‌نامه مفصل بنی‌اسراییل آغاز شده تا 8 باب ادامه می‌یابد؛ تا اینكه در باب 9 كتاب مقدس، چنین می‌گوید: «تمامی اسرائیل برحسب نسب‌نامه‌های خود شمرده شدند و اینك در كتاب پادشاهان اسرائیل مكتوب‌اند.» در باب دهم جریان خودكشی یكی از داوران بنی‌اسراییل به نام شائول را بیان می‌کند. در باب بعدی داود پادشاه اسرائیل می‌شود و در بابهای بعد به بیان داستان داود پرداخته می شود و كتاب اول تواریخ با طرح‌ریزی معبد توسط حضرت داود و وفات آن پایان می‌یابد. كتاب دوم تواریخ ایام، دنباله كتاب اول تواریخ ایام است كه به ماجرای حضرت سلیمان، ساخته شدن معبد و نیز ماجرای ملكه سبا و آمدن او نزد سلیمان می‌پردازد. در این كتاب گناهانی نیز به حضرت سلیمان نسبت داده شده است. پس از وفات حضرت سلیمان رحبعام به جای پدرش پادشاه می‌شود. با آغاز پادشاهی رحبعام اسرائیل از آنها جدا شده و رحبعام پادشاه یهودا می‌شود. بعد از این موارد، یك یك پادشاهان یهودا را نام برده می‌شوند. كتاب مزبور پس از وفات حضرت سلیمان و تقسیم كشور اسرائیل نیز به ماجراهای كشور جنوبی(یهودا) پرداخته و تا تخریب معبد و تبعید قوم به بابل ادامه می‌یابد.

 

 

 

در مورد نویسنده این كتاب باید گفت بر طبق روایت قدیمی یهود، كتاب تواریخ را عزرا نوشته است.[1] در حالیكه در قاموس آمده: «نویسنده این كتاب معین نمی‌باشد اگر چه تعدادی بر این هستند كه عزرا آنها را در 457ق.م تصنیف نموده است».[2]

 

در مقابل، دایرة المعارف كتاب مقدس می‌گوید: «ولی این مطلب(که عزرا نویسنده تواریخ است) را نمی‌توان با اطمینان گفت». درباره نویسنده این کتاب می‌گویند: این کتاب احتمالا توسط عزرا که کاهن و کاتب بود نگارش یافته است. در سال 586ق.م مردم سرزمین یهودا در نتیجه پیروزی بابلی‌ها بر سرزمینشان اسیر شدند. چند دهه بعد، هنگامی که اسرای یهودی به فرمان کورش به وطن خود باز می‌گشتند، عزرا این کتاب را نوشته تا آنان را با تاریخشان آشنا سازد.[3]

 

برخی دیگر این قول را به اکثریت نسبت می‌دهند که عزرا این کتاب را در سال 457ق.م نوشته است؛ با این حال می‌گویند، با نکته‌سنجی دقیق، باید گفت که نویسنده این کتاب معلوم نیست. نویسنده‌ای دیگر با استفاده از مطالب کتاب، مدعی است که این کتاب باید بین سالهای 350 تا 250ق.م و مدت‌ها پس از عزرا نوشته شده باشند.[4]

 

پس مشخص است که کتاب مقدّس مسیحیان نیز مثل بخشهای پیشین، نویسندۀ مشخصی ندارد، و فقط با شکّ و تردید ادّعا می شود که نویسندۀ آن، حضرت عزرا(ع) بوده اند.



[1] دایرةالمعارف كتاب مقدس، ص166.

[2] قاموس كتاب مقدس، ص267.

[3] کتاب مقدس، ترجمه تفسیری، انجمن بین‌المللی کتاب مقدس، 1995م، ص396.

[4] کشیش صموئیل، یوسف؛ المدخل الی العهد القدیم، قاهره، دارلثقافه، 1993، ص261، 262.

نویسنده کتابهای اوّل و دوم پادشاهان کیست؟



در سلسله کتبِ کتاب مقدّس، بعد از کتابهای اوّل و دوم سموئیل، دو کتاب اوّل و دوم پادشاهان قرار دارد. به نظر می‌رسد نامگذاری كتاب، به دلیل معطوف بودن به پادشاهانی است كه در دوران سلطنت آنها، جدایی كامل و یا وفاداری نسبت به عهد وجود داشته است.

  دو كتاب پادشاهان، به خاطر دلايل اخذ شده از متن اين كتابها، اقتباسى از كتب پادشاهى سليمان است. مثلاً در این کتاب آمده است:

«و بقيه وقايعَ يُربعام كه چگونه جنگ كرد و چگونه سلطنت نمود، اينك در كتاب تواريخ ايام پادشاهان اسرائيل مكتوب است»[1]

«و بقيه وقايع رَحُبعام و هر چه كرد، آيا در كتاب تواريخ ايام پادشاهان يهودا مكتوب نيست؟» [2]

نتيجه آنكه، تمام كتابهايى كه تا اينجا مورد بررسى قرار داديم، چيزى نيست جز گردآوریهایى كه از حوادث گذشته گزارش می دهد.

مدركی دال بر تعیین هویت نویسنده پاشاهان وجود ندارد.[3] گرچه سنت یهودی، نویسنده این كتاب را ایلیا می ‌داند. پیامبری كه سرگذشت زندگی او در این كتاب آمده است. وی در اواسط كتاب دوم پادشاهان به آسمان صعود می‌ كند. ولی این نظریه، علاوه‌ بر اینکه فاقد دلیل است، با خود كتاب هم سازگاری ندارد؛ زیرا ماجرای كتاب تا مدتها بعد از ایلیا ادامه دارد.[4]



[1] اول پادشاهان، 14: 19.

[2] اول پادشاهان، 14: 29.

[3] دایرةالمعارف كتاب مقدس، ص 160.

[4] سلیمانی اردستانی، عبدالرحیم؛ مجموعه آشنایی با ادیان كتاب مقدس، انجمن معارف اسلامی ایران، قم، 1384، چاپ سوم، ص 101 و 102.

نویسنده کتاب روت کیست؟


  هشتمین کتاب از کتاب مقدس و عهد عتیق کتاب روت می باشد که بعد از کتاب داوران قرار دارد. کتاب بر اساس شخصیت اصلی ماجرا به این نام، نامگذاری شده است. روت زن موآبی بود که در ابتدا همسر ملحون و سپس همسر بوعز شد.[1] بوعز از خویشاوندان و منسوبان شوهر نعومی(مادر شوهر خود که همراه وی به زمین یهودا مراجعت کرده بود) است. از این ازدواج داوود نبی(ع) و عیسی که از نسل داود می باشد به دنیا آمده اند.[2] این کتاب همراه کتاب استر تنها کتاب های کتاب مقدس هستند که نام زنی را برای خود دارند.

 نویسنده کتاب ناشناخته است. طبق روایات یهودی به سموئیل نسبت داده است اما احتمال آن به دلیل ذکر نام داود(4: 17 و 22) بعید بوده و به زمان دیرتری مربوط می گردد و به علاوه شیوه ادبی عبری که در کتاب روت استفاده شده مبین نگارش آن در دوران پادشاهی است.[3] البته عده ای هم اعتقاد دارند که چون این کتاب بعد از کتاب داوران است مثل اینکه به منزله ضمیمه او است. چنانچه بسیاری از متقدمین کتاب داوران و کتاب روت را یک کتاب کرده اند.[4] این کتاب همانند باب های اول و دوم سموئیل نگاهی اجمالی به زندگی خصوصی اعضای یک خانواده بنی اسرائیلی دارد. همچنین این کتاب به دور از تصویر تماماً تاریک دوران نوید باقی ماندن ایمان واقعی و دینداری را در آن دوران می دهد.[5] نویسنده کتاب روت به وقف و سرسپردگی بی چون و چرا و بدور از خودخواهی روت نسبت به نعومی و مهربانی بوعز نسبت به ایندو بیوه زن توجه دارد.

 



[1] محمديان، بهرام؛ دايرةالمعارف كتاب مقدس، تهران، سرخدار، 1381، چاپ اول، ص507.

[2] هاكس ، مستر؛ قاموس كتاب مقدس، تهران، اساطير، 1382، چاپ دوم، ص423.

[3] دايرةالمعارف كتاب مقدس، ص152.

[4] قاموس كتاب مقدس، ص424.

[5] دايرةالمعارف كتاب مقدس، ص151.


نویسنده کتابهای اوّل و دوم سموئیل کیست؟

 

 

 

  در مجموعه کتابهای تشکیل دهندۀ کتاب مقدّس، بعد از کتاب داوران، به کتابهای اوّل سموئیل و دوم سموئیل می رسیم.

سموئیل که آخرین داور از میان داوران بود، به درخواست بنی اسرائیل، شاؤل را به سلطنت تمام دوازده سبط منسوب می کند و وی با جالوت، فرمانده فلسطینی می جنگد و «داود» یکی از سپاهیان شاؤل، جالوت را می کشد و بعد از وی، داود به سلطنت می رسد که مبسوط این تاریخ در این دو کتاب ذکر شده است. اصحاب کلیسا نویسندۀ این دو کتاب را سموئیل نبی می دانند. در حالی که داستان مرگ سموئیل درابتدای این کتاب ذکر شده است:

 

«سموئیل وفات نمود و تمامی بنی اسرائیل جمع شده و از برایش نوحه گری نمودند.»[1]

 

داستان مرگ سموئیل در اواسط كتاب اول سموئیل آمده و نویسنده همچنان به نقل تاریخ تا سالیانی بعد از مرگ وی ادامه می دهد. بنابراین نویسندۀ ادامه آن نمی تواند خود سموئیل باشد. به علاوه، در این کتاب همواره از خود سموئیل با ضمیر غایب نام برده شده است. مثلاً:

 

«و اما سموئیل به حضور خداوند خدمت می کرد و او پسر کوچک بود و بر کمرش انبود کتان می بست.» [2]

 

«پس فلسطینیان مغلوب شدند و دیگر به حدود اسرائیل داخل نشدند و دست خداوند در تمامی روزهای سموئیل به فلسطینیان سخت بود.»[3]

 



[1] اول سموئیل، 25: 1.

[2] سموئیل، 2: 18.

[3] سموئیل، 7: 13.

نویسنده کتاب داوران کیست؟

   کتاب مقدّس مسیحیان که مجموعه ای از کتابهاست، پس کتاب یوشع با کتاب داوران، ادامه پیدا می کند. کتاب داوران، به سرگذشت بنی اسرائیل بعد از یوشع اشاره دارد و داستان حدود دو قرن آوارگی بنی اسرائیل را ثبت کرده است که خداوند در این دو قرن دوازده داور بر بنی اسرائیل مبعوث می کند. ولی به راستی نویسندۀ این کتاب کیست؟

اسپینوزا می گوید که هیچ کسی نمی تواند بپذیرد كه خود داوران آن را نوشته باشند؛ زيرا نتيجۀ كل داستان در باب دوم، به وضوح نشان می دهد كه مورّخ واحدى اين كتاب را نوشته است. به علاوه، از آن جهت كه نويسنده مكرراً اظهار می دارد كه در زمان او هيچ پادشاهى در اسرائيل نبوده است، آشكار می شود كه اين كتاب بعد ازاتمام دوره داوران و تأسيس حكومت پادشاهى نوشته شده است.

برخی این کتاب را نوشتۀ سموئیل نبی می دانند؛ ولی هیچ سندی برای این ادعا وجود ندارد.

نویسنده کتاب یوشع کیست؟

  یوشع کسی است که بعد از حضرت موسی فرماندهی بنی اسرائیل را به عهده گرفت. اولین کتاب بعد از اسفار پنجگانه تورات، به وی منسوب است. ارباب کلیسا، با قاطعیّت این کتاب را نوشتۀ یوشع می دانند.



  اسپینوزا در ادامۀ تحقیقاتش، در مورد صحیفه یوشع می نویسد که نویسندۀ این کتاب نمی تواند خود یوشع باشد؛ زيرا بايد شخص ديگرى غير از يوشع دربارۀ او شهادت بدهد.[1]


    به علاوه، در صحیفه یوشع، به داستان مرگ نویسندۀ کتاب و مکان دفن او اشاره شده است. عباراتی که به هیچ وجه نمی تواند توسط خود یوشع نوشته شده باشند:

«بعد از این امور واقع شد که یوشع بن نون، بندۀ خداوند، چون صد و ده ساله بود، مرد. و او را در حدود ملک خودش در تمنه سارح که در کوهستان افرایم به طرف شمال کوه جاعش است، دفن کردند.»[2]


  حتی حوادثى را كه بعد از مرگ يوشع اتفاق می افتد، را ذکر می کند. مثلاً نقل می کند که مشایخ بنی اسرائیل بعد از یوشع به کارهای وی ادامه دادند و خداوند را عبادت کردند.[3]


  همچنین در این کتاب، داستان بندگی کنعانیان و پرداخت جزیۀ آنان نیز نقل می شود؛ ماجرایی که دهها سال پس از یوشع اتفاق افتاد:

  «كنعانيان را، كه در جازر ساكن بودند بيرون نكردند، پس كنعانيان تا امروز در ميان افرايم ساكنند و براى جزيه بندگان شدند.»[4]

  در حالی که داستان بندگی کنعانیان و جزیه دادنشان در عهد داوران، یعنی ده ها سال پس از یوشع واقع شده و در سفر داوران چگونگی آن بیان شده است.[5]

 

پس شواهد نشان می دهند که نویسنده کتاب یوشع یا حداقل بخشی از آن، باید کسی غیر از حضرت یوشع(ع) باشد.

 



[1]  «از هر چه موسى امر فرموده بود، حرفى نبود كه يوشع به حضور تمام جماعت اسرائيل با زنان و اطفال و غريبانى كه در ميان ايشان می رفتند، نخواند.»(یوشع، 8: 35).

[2] صحیفه یوشع، 24: 29 و 30.

[3] «و اسرائيل در همۀ ايام يوشع و همۀ روزهاى مشايخى كه بعد از يوشع زنده ماندند و تمام عملى كه خداوند براى اسرائيل كرده بود دانستند، خداوند را عبادت نمودند.»(صحيفه يوشع، 31:24).

[4] یوشع10:16.

[5] «و چون اسرائيل قوى شدند، بر كنعانيان جزيه نهادند؛ ليكن ايشان را تماماً بيرون نكردند. و افرايم كنعانيانی را كه در جازر ساكن بودند بيرون نكرد، پس كنعانيان در ميان ايشان در جازر ساكن ماندند. و زيولون ساكنان فطرون و ساكنان نهلول را بيرون نكرد، پس كنعانيان در ميان ايشان ساكن ماندند و جزيه بر آنها گذارده شد.»(کتاب داوران، 1: 28 – 30).

نویسنده تورات کیست؟


  تورات که هم از دید یهودیان و هم از دید مسیحیان، کلام تحریف نشدۀ خداست، شامل پنج سفر(=کتاب) است، که به اسفار پنجگانه معروف هستند. در اینجا دربارۀ نویسندۀ اسفار پنجگانه، یعنی کتابهای پیدایش و خروج و لاویان و اعداد و تثنیه، که عموماً تصوّر می­شود حضرت موسى بوده است، سخن می­گوییم.



   برخی از کشیشان آن قدر دربارۀ هویت نویسنده اسفار پنجگانه با قاطعیت سخن می­گویند که هر کس را که با آنان در این موضوع مخالفت نماید، بدعت­گذار به حساب مى­ آوردند.

 

  برای نخستین بار ابراهیم ابن عزرا (1089 - 1164 م.) ، دانشمند یهودی، پرده از این راز بزرگ برداشت که نویسنده اسفار پنجگانه کسی جز حضرت موسی است، ولی چون جرأت آشکار نمودن عقایدش را نداشت، گفتار خود را محدود به اشاراتی مبهم نمود. او می­گوید که در اینجا رمزی وجود دارد که اگر کسی که آن را بفهمد، باید ساکت بماند. قرنها بعد، باروخ اسپینوزا (1632 – 1677م.)، دانشمند مشهور از سخنان ابن عزرا رمز گشایی کرد و خود نیز مطالبی به آن افزود. مجموعۀ تحقیقات وی اثبات می­کند که اسفار پنجگانه، نوشتۀ حضرت موسی نیست.

 

سخنان ابن عزرا که در تفسیرش بر سفر تثنیه موجود است، به شرح زیر است:

 
«آن طرف اردن و... اگر چنان باشد که رمز دوازده را بدانى... علاوه موسى تورات را نوشته... در آن وقت کنعانیان در آن زمین بودند... در کوه خدا به او وحى مى­شود... سپس تخت خواب او، تخت آهنین او را نظاره کن؛ بنابراین، تو این حقیقت را خواهى دانست. ... پس در آنجا رمزى وجود دارد و بگذارید کسى که آن را می­فهمد، ساکت بماند.»

 

گویا ابن عزرا در این جملات میخواسته به خواننده بفهماند که مولف تورات شخص دیگری غیر از حضرت موسی بوده بوده که مدتهاى طولانى بعد از وی می ­زیسته است. به علاوه، کتابى که موسى نوشت، با تورات امروزی تفاوت فاحش دارد. و سالیان سال این رازی که ابن عذرا میگفت کسی که آن را میفهمد باید ساکت بماند برای همه مکتوم ماند  قرن ها بعد، وقتی اسپینوزا تفسیر سفر تثنیه او را مطالعه می ­کرد، متوجه منظور وی شد و سخنش را شرح داد. آنچه در پی می­آید، خلاصه­ای از مطالبی که اسپینوزا بر نویسنده کتاب مقدس وارد ساخته را بررسی میکنیم.[1] در ابتدا، قسمتهای مختلف سخنان ابن عزرا را با شرح و اضافات اسپینوزا توضیح می ­دهیم:

 

1.آن طرف رود اردن

 

ابن عزرا در تفسیرش عبارت «آن طرف رود اردن» را به کار می­برد که به صراحت به آیه اول سفر تثنیه اشاره دارد:

 
«این است سخنانى که موسى به آن طرف اردن در بیابان عَرَبه مقابل سوف، در میان فاران و توفَل و لابان و حفیروت و دیذَهَب با تمامى اسرائیل گفت.»[2]

 

 اسپینوزا مینویسد :نویسنده این جمله باید از رود اردن گذر کرده باشد تا بگوید«آن طرف رود اردن». در حالی که حضرت موسی هیچ گاه از رود اردن گذر نکرد و در این سمت رود جان سپرد؛ چنان که در سفر تثنیه آمده است :«و خداوند به من گفته است که از این اردن عبور نخواهى کرد».[3]

 و این یوشع، جانشین حضرت موسى است که به دستور خداوند از اردن عبور می­کند[4]

 

 

حضرت موسی بنی اسرائیل را از مصر رهایی داده، به سمت فلسطین حرکت می دهد و مدت چهل سال در بیابان ها سرگردان بودند تا به پشت رود اردن رسیدند مسیری که با فلش مشخص شده مسیر حرکت کاروان بنی اسرائیل از مصر تا پشت رود اردن می باشد. حضرت موسی در پشت رود اردن از دنیا رفت و بنا به نقل کتاب مقدس هیچگاه در سمت غربی رود اردن را ندیده است. با این حال تورات میگوید این سخنان موسی ((آن طرف رود اردن)) است و طبعا((این مکان)) سمت شرقی رود اردن بوده بنابراین نویسندۀ این جملات باید سمت غربی رود بوده تا بتواند بنویسد آن طرف رود اردن و در این صورت نویسنده این کتاب خود موسی نیست بلکه یکی از بنی اسرائیل است که به آن طرف رود رفته و داستان حضرت موسی را به نگارش در اورده است.

 
2.موسی تورات را نوشت

اسپینوزا مینویسد:

 
در سفر تثنیه، این عبارت به چشم می­خورد که «و موسى این تورات را نوشته»[5]. اما این کلمات را نمی ­توان به موسى نسبت داد؛ بلکه باید از نویسندۀ دیگرى باشد که اعمال و نوشته­هاى موسى را حکایت می­کند. موارد متعددی در عهد قدیم وجود دارد که نویسندۀ کتاب حضرت موسی را با ضمیر سوم شخص خطاب می­کند[6]. در حالی که معمول نیست نویسندۀ کتاب، از خود با عنوان سوم شخص یاد کند.
 
3.در آن وقت کنعانیان در آن زمین بودند

 

ابن عزرا می­نویسد: در کتاب پیدایش، مورّخ بعد از نقل سیر و سفر ابراهیم در سرزمین کنعان، می­افزاید: «و در آن وقت کنعانیان در آن زمین بودند»[7]؛

 

بنابراین،به وضوح، زمانى که او این قسمت را می­ نوشته است را، مستثنی کرده است؛ لذا این قسمت باید بعد از رحلت موسى نوشته شده باشد؛ یعنى زمانى که کنعانیان از این زمین اخراج شده و دیگر مالک آن نبودند. وقتی می گوید «و در آن وقت کنعانیان در آن زمین بودند»، این سخن به معنای آن است که وقتی این سخنان را می نویسد، کنعانیان دیگر در آن سرزمین نیستند.

 

کنعانیان نخستین کسانى بودند که در این منطقه ساکن شدند[8]. مراد راوى این است که وضع در زمان نویسنده بدین منوال نبوده است؛ بنابراین، راوى نمی­تواند موسى باشد؛ براى اینکه در زمان او، کنعانیان هنوز مالک این مناطق بودند و در سالهای بعد از موسی، کنعانیان از آن زمین رانده شدند. این رمزى است که در باب آن، امر به سکوت شده است.

 

در نقشه موقعیتی که حضرت موسی در آن جملات ذیل (در آنوقت کنعانیان در آن زمین بودند) را می فرموده مشخص کرده و نشان می دهد در زمان خود حضرت موسی کنعانیان ساکن این سرزمین بودند در حالی که این بخش از تورات، آن را استثنا کرده است و بیانش نشان می دهد که در زمان نگارش کنعانیان دیگر ساکن آن سرزمین نیستند. این مساله نشان می دهد که نویسندۀ واقعی این بخش از تورات، بیش از 200 سال بعد از موسی می زیسته زمانی که کنعانیان از این سرزمین بیرون رانده شده بودند.

 
4.داستان مرگ موسی

 

همچنین باید خاطر نشان کرد که در تورات(کتابی که به حضرت موسی منسوب است)، داستان مرگ ایشان ذکر شده است. این کتاب، نه تنها نحوه مرگ موسى، بلکه جزئیات عزاداری و محل دفن و حتی گم شدن مکان قبر وی را نیز ذکر می­کند. در آخر سفر تثنیه می­خوانیم:

 
«پس موسی بندۀ خدا در آنجا به زمین موآب برحسب قول مرد.[9]»

 

و دربارۀ محل دفن او آمده است:

 
«و او را در زمین موآب در مقابل بیت ‌فعور در دره دفن کرد و احدی قبر او را تا امروز ندانسته است.[10]»

 

لحن این سخن، بدون تردید از گذشتۀ دوری حکایت دارد و نویسندۀ این سطور باید دهها سال پس از موسی زندگی کرده باشد تا بتواند بگوید که:

 

«و احدی قبر او را تا امروز ندانسته است.»

 

و هیچ تردید نیست که نویسنده این کلمه خود حضرت موسی نیست زیرا در زمانی نوشته شده است که تا آن روز قبر موسی شناخته نشده است، و این که نویسنده می گوید «تا امروز» نشان می دهد که نمی شود این سخنان را مکاشفه ای از سوی خود حضرت موسی(ع)، دانست.

 

و جالب این جاست که نویسنده به جزئیات مراسم دفن و عزاداری حضرت موسی اشاره می کند و می گوید که بنی اسرائیل سی روز برای موسی ماتم گرفتند و خود حضرت موسی نمی ­توانسته اینگونه سخن بگوید:

 
«و بنی‌اسرائیل برای موسی در عربات موآب سی روز ماتم گرفتند. پس روزهای ماتم و نوحه‌گری برای موسی سپری گشت.[11] »

 
5.شهرهایی که بعد از موسی نامیده شدند

 

بعضى از مکانها یا نامهایى در اسفار پنجگانه یافت می ­شوند که در زمان موسى به این نامها مشهور نبوده ­اند؛ بلکه بعد از او به این نامها معروف شده ­اند. مثلاً در سفر پیدایش آمده است:

 
«چون ابرام از اسیرى برادر خود آگاهى یافت، سیصد و هجده تن از خانه ­زادان کار آزمودۀ خود را بیرون آورده در عقب ایشان تا دان بتاخت.»[12]

 

در حالی که نام این شهر در زمان حضرت موسی «دان» نبوده است؛ بلکه به آن «لایش» می­گفتند و حدود دو قرن بعد از حضرت موسی نام این شهر از «لایش» به «دان» تغییر پیدا کرد. در کتاب داوران، که جزء مشترکات کتاب مقدّس یهودیان و مسیحیان است، می ­خوانیم:

 
«و شهر را به اسم پدر خود دان، که براى اسرائیل زاییده شد، دان نامید؛ اما اسم شهر قبل از آن لایش بود.»[13]

 

این امر نشان دهندۀ آن است که نویسندۀ اسفار پنجگانۀ کنونی، نه تنها حضرت موسی یا فردی از نزدیکان وی نبوده است، بلکه می ­بایست قرنها پس از موسی زندگی کرده باشد.

 
6.داستانی که تا سالیانی بعد از موسی ادامه داشت

 

  اسپینوزا، در ادامه تحقیقاتش به داستانى از سفر خروج اشاره می ­کند که واقعه ­ای را که، تا بعد از مرگ موسى ادامه داشته است، بیان می ­کند:

 
«و بنى اسرائیل مدت چهل سال منّ را می­خوردند تا به زمین آباد رسیدند؛ یعنى تا به سر حدّ کنعان داخل شدند، خوراک ایشان منّ بود.»[14]

 

در این جمله، به وضوح به زمان اتمام نزول «منّ» اشاره دارد: زمانی که بنی اسرائیل به سرزمینهای آباد رسیده بودند، یعنی موقعی که حضرت موسی وفات یافته بود و بنی اسرائیل به فرماندهی یوشع از رود اردن گذر کردند و به سرزمین کنعانیان رسیدند. در صحیفه یوشع می­خوانیم:

 
«و در فرداى آن روزى که از حاصل زمین خوردند، منّ موقوف شد و بنى اسرائیل دیگر منّ نداشتند و در آن سال از محصول زمین کنعان می­خوردند.»[15]

 

ملاحظه شد که در نقل سفر خروج، نویسنده از اتمام نزول منّ سخن به میان می­آورد، در حالی که تا سالیانی بعد از حضرت موسی هنوز منّ نازل می­شد؛ بنابراین، نویسنده سفر خروج نمی­تواند حضرت موسی باشد.

 

 

بنابر آنچه ذکر شد، از روز روشنتر است که یا موسى نویسندۀ اسفار پنجگانۀ تورات نیست و بلکه شخص دیگرى آن را نوشته است که مدتهاى طولانى بعد از او می زیسته است، یا اینکه دستهای تحریفگری، جملاتی را بعدها، به آنچه حضرت موسی(ع) در تورات نوشته بود، اضافه کرد.

 

پی نوشت:


[1]. ر.ک: مقاله اسپینوزا، ترجمه علی رضا آل بویه، مجله هفت آسمان، ش1.

[2]. سفر تثنیه، 1:1.

[3]. سفر تثنیه، 31: 2.

[4]. «و واقع شد بعد از وفات موسى، بندۀ خداوند، که خداوند یوشع بن نون، خادم موسى را خطاب کرده، گفت: موسى بندۀ من وفات یافته است. پس الان برخیز و از این اردن عبور کن»(کتاب یوشع، 1: 2 و 1) و یوشع به این خطاب لبیک گفت، و بنی اسرائیل را از رود اردن گذراند: «بامدادن یوشع زودى برخاسته، او و تمامى بنى اسرائیل از شِطّیم روانه شده، به اردن آمدند و قبل از عبور کردن در آنجا منزل گرفتند.»(کتاب یوشع، 3: 1)

[5]. سفر تثنیه، 31: 9.

[6]. مانند موارد ذیل:
«موسى با خدا سخن گفت.»(سفر خروج، 33: 9).
«و خداوند با موسى رو به رو سخن می­گفت... .»(سفر خروج، 33: 11).
«موسى مرد بسیار حلیم بود بیشتر از جمیع مردمانی که بر روى زمین­اند.»(سفر اعداد، 12: 3).
«موسى بر رؤساى لشکر... غضبناک شد.»(سفر اعداد، 31: 14).
«این است برکتی که موسى، مرد خدا... .» ( سفر تثنیه، 33: 1).
«پس موسى بندۀ خداوند در آنجا به زمین موآب برحسب قول خداوند مرد.»(سفر تثنیه، 34: 6).

[7]. پیدایش، 12: 6.

[8]. سفر پیدایش، 10: 9:« و سر حد کنعانیان از صیدون به سمت جرار تا غَزَه بود.»

[9]. سفر تثنیه،34: 5.

[10]. سفر تثنیه،34: 6.

[11] سفر تثنیه، 34: 8.

[12]. سفر پیدایش، 14: 14.

[13]. سفر داوران، 18: 29.

[14]. سفر خروج، 16: 35.

[15]. صحیفه یوشع، 5: 12.

به انجیل برنابا، استناد نکنید

  یکی از بدترین اشتباهات در نقد و یا دفاع، این است که یک سند غیرمعتبر را ملاک قرار بدهیم. با این کار، به مخالفین اجازه می دهیم به ما بتازند و با محکوم کردن سند ما، سخنان خود را حق نشان بدهند.

 

  یکی از این اسناد غیرمعتبر، انجیل برنابا است. در زیر مقاله ای به نقل از سایت ویکی سازمان مردمی اسلام و مسیحیت، می خوانید. خودتان قضاوت کنید که چقدر این انجیل بی سند و فاقد اصالت است:


 


  انجیل برنابا، نام کتابی است منسوب به برنابا که از مسیحیان عصر رسولان شمرده شده است.کشف این کتاب، حرف و حدیثهای زیادی را به دنبال داشته است. از یک سو شواهد تاریخی، از قدمت این انجیل خبر می‏دهند و از دیگر سو، نسخه‏ی‏ معتبری از این انجیل که به قرون پیش از اسلام باز گردد در دست نیست. مسیحیان همواره با اطمینان، از جعلی بودن این کتاب سخن رانده‏اند. در مقابل مسلمانان در مواجهه با این کتاب، به دو دسته تقسیم شده‏اند، برخی آن را مجعول و برخی آن را معتبر دانسته‏اند.

 

 

برنابا کیست؟

 

  آنگونه که از کتاب اعمال رسولان بر می آید، نام وی یوسف، از خاندان لاوی و متولد قبرس بوده است.[1] در عهد جدید از وی به عنوان مردی صالح یاد شده است.[2] او کسی است که پولس را نزد رسولان آورد و داستان پولس و ایمان آوردن وی را برای آنان نقل نمود.[3] وی پولس را به عنوان همکار خویش به انطاکیه می آورد و پس از آن بارها و بارها با وی به سفرهای تبلیغی می رود[4] اما این همکاری مدت زیادی دوام نمی آورد. پولس و برنابا با یکدیگر اختلاف پیدا می کنند و نهایتا از یکدیگر جدا می شوند.[5]

 

  گذشته از کتاب اعمال رسولان، نام برنابا در رسالات پولس نیز آمده است. البته پولس در جایی وی را متهم به نفاق و دورویی می نماید[6] که این مسأله را می توان در ادامه ی اختلافات آن دو ارزیابی نمود.

 

 

 انجیل برنابا در گزارشهای تاریخی

 

  گفته میشود که در تاریخ، بارها از انجیلی به نام انجیل برنابا سخن به میان آمده است. طبق نقلهای موجود، این انجیل برای اولین بار و به طور مشخص در قانون نامه ی کلیساهای غربی که در سال 382 میلادی منتشر گردید تحریم شد. پاپ داماسوس در سال 383 میلادی نسخهای از این انجیل را به دست آورده و آن را در کتابخانهی خود قرار می دهد. پاپ گلاسیوس اول که در قرن پنجم میلادی می زیسته، این انجیل را جزء انجیلهای ممنوعه اعلام میکند. فوتیوس، اسقف استانبول در قرن نهم میلادی، در مجموعه قوانین کلیسایی خویش، خواندن این انجیل را تحریم می نماید و در نهایت اینکه پاپ گلاسیوس دوم در سال 1118 میلادی خواندن آن را تحریم مینماید.[7] با این حال در هیچ یک از منابع تاریخی، گزارشی را از محتوای این انجیل نمی توان یافت.همین مسأله، محققان را با مشکلی جدی روبرو نموده است.

 

 

محتوای انجیل برنابا

 

  یکی از مهمترین علل معتبر دانستن این انجیل از سوی برخی مسلمانان، محتوای این انجیل است. دو ویژگی برجسته ی این انجیل تصریح به اصل توحید و ذکر نام پیامبر اسلام است. در این انجیل که دارای 222 باب است، بارها بر یگانگی خداوند تصریح شده است[8] و الوهیت حضرت مسیح نیز به شدت انکار شده است.[9]  همچنین بارها به روشنی نام پیامبر اسلام ذکر شده است.[10]

 

  البته به نظر می رسد صرف وجود برخی همخوانیها با تعالیم اسلامی برای اعتقاد به اعتبار این انجیل کافی نباشد و باید محتوای آن را به طور کامل مورد بررسی قرار داد.

 

 

نسخه ‏های موجود از انجیل برنابا

 

  قدیمی ترین نسخهی موجود از انجیل برنابا به زبان ایتالیایی است که امروزه در کتابخانهی سلطنتی وین نگهداری می شود. علاوه بر این نسخه، متن دیگری از این انجیل به زبان اسپانیایی نیز در اوایل قرن هجدهم میلادی کشف شده است. به جز این دو نسخه، نسخه ی معتبر و قدیمی دیگری از این انجیل در دست نیست.

 

 

داستان کشف انجیل برنابا

 

در آغاز نسخه اسپانیایی مقدمه ای وجود دارد که بسیار بحث برانگیز بوده است. در این مقدمه، راهبی ایتالیایی به نام فرامارینو[11] داستان یافتن این انجیل را شرح میدهد. این راهب پس از آنکه در آثار ایرنئوس به مطالبی در مورد برنابا بر میخورد مشتاق یافتن انجیل برنابا می گردد. وی اظهار می دارد که پس از تقویت ارتباطات خویش با پاپ سکتوس پنجم با استفاده از همین آشنایی توانسته است به کتابخانه ی خصوصی پاپ وارد شود. سپس در فرصتی مناسب و زمانی که پاپ به خواب می رود به طور اتفاقی یکی از کتابها را بر می ‏دارد که همان انجیل برنابا بوده است. او مخفیانه این کتاب را از کتابخانه خارج می‏کند و پس از مطالعه‏ی آن مسلمان می‏شود.[12]

 

  البته این تنها یک ادعا است که نمی‏توان به آسانی در مورد آن اظهار نظر نمود. از یک سو نسخهی ایتالیایی موجود در کتابخانهی سلطنتی وین دارای قدمت زیادی نیست و برخی از دانشمندان تاریخ آن را به حدود 1575میلادی باز میگردانند و از سوی دیگر نمی توان به طور قاطع اظهار داشت که آیا نسخه ای که راهب فرامارینو بدان دست یافته است همین نسخهی ایتالیایی است یا نسخهای دیگر؟

 

  برخی ادعا نموده اند که نسخه ی ایتالیایی موجود، ترجمه ای از یک متن عربی بوده است اما تحقیقات دانشمندان نشان می دهد که نسخه ی موجود، در اصل به زبان لاتینی یا ایتالیایی قدیم بوده و در قرن شانزدهم یا هفدهم میلادی توسط فردی ونیزی به ایتالیایی جدید ترجمه شده است.[13]

 

 

اشکالاتی در مورد اعتبار این انجیل

 

  برخی دانشمندان مسلمان و مسیحی در مورد اعتبار این کتاب تردید نموده‏اند.[14] از جمله اشکالات وارد شده بر این انجیل آن است که چرا در هیچ یک از روایات اسلامی، نامی از این انجیل به میان نیامده است.

 

  گذشته از این، در مباحثات دانشمندان مسلمان هیچگاه به این انجیل استناد نشده است و حتی کوچکترین اشاره ای به این کتاب در کتابهای مسلمان وجود ندارد.

 

  در کتابهای ملل و نحل نیز اثری از نام این کتاب وجود ندارد در حالی که اگر این کتاب دارای قدمت می‏بود باید در کتابهای ملل و نحل، نام آن ذکر می‏گردید.[15]

 

  همچنین دانشمندان مسیحی در پاسخ به این سؤال که چرا نام این انجیل در برخی متون قدیمی مانند فهرست کتب ممنوعه که از سوی پاپ گلاسیوس اول منتشر گردید وجود دارد اظهار می ‏دارند: نام این کتاب در ضمن کتابهای گنوسیان درج شده است. می دانیم که گنوسی ها معتقد بودند که مسیح دارای بدن جسمانی نبود و شخصیتی فرا طبیعی داشت در حالی که در انجیل برنابای کنونی دقیقا نقطه ی مخالف این مسأله را می بینیم یعنی مسیح فردی کاملا عادی و بنده ای از بندگان خداست و به هیچ روی، شخصیتی فرا طبیعی ندارد. بنابر این گزارشهای تاریخی موجود در مورد انجیل برنابا و تحریم آن، ربطی به انجیل برنابای موجود ندارد.[16]

 

گذشته از بی‏نام و نشان بودن این انجیل، اشکالات دیگری نیز مطرح شده است که به اختصار به آن می ‏پردازیم:

 

1.برنابا هرگز به عنوان یکی از شاگردان مسیح معرفی نشده و اصلا ساکن فلسطین نبوده است بلکه فردی یهودی بوده که از ساکنان جزیره قبرس بوده است و سالها پس از مصلوب شدن مسیح و با دعوت رسولان حضرت عیسی، به مسیحیت پیوست.[17] این در حالی است که کاتب این انجیل خود را از نزدیک ترین شاگردان مسیح معرفی می کند.[18]

 

2.در این انجیل ذکر شده که سال یوبیل هر صد سال یکبار رخ می‏دهد[19] در حالی که سال یوبیل تا زمان مسیح و حتی مدتها پس از آن حضرت نیز هر پنجاه سال یکبار فرا می رسید.[20]  تغییر زمان یوبیل به هر صد سال یکبار، به امر پاپ بونیفاس هشتم در سال 1300.م صورت پذیرفت. بنابر این نویسنده ی این انجیل پس از قرن چهاردهم می ‏زیسته است.[21]

 

3.در این انجیل آمده که نیقودیموس با این تصور که یهودا همان حضرت مسیح است صد رطل عطر بر بدن وی ریخت.[22] این در حالی است که واحد رطل در زمان پادشاهان عثمانی برای اولین بار به کار گرفته شد و سپس در سایر کشورها و از جمله اسپانیا و ایتالیا شیوع یافت. از این رو تاریخ نگارش این انجیل را نمی ‏توان به عصر رسولان بازگرداند.[23]

 

4.ادبیات این انجیل نشان از آن دارد که این انجیل در اصل به زبان ایتالیایی نگاشته شده و هرگز ترجمه ای از یک متن یونانی نیست و بدیهی است که این زبان پس از عصر دانته شیوع یافت.[24]

 

5.در این انجیل داستانهایی از حضور فریسیان در عصر ایلیای نبی وجود دارد و حال آنکه می ‏دانیم که فریسیان پس از جلای بابلی به وجود آمدند و در قرن دوم میلادی به شکل یک گروه دینی در آمدند. آنان هرگز در زمان ایلیا وجود نداشتند. بنابراین نویسنده، فردی ناآگاه بوده است و نمی ‏تواند برنابای یهودی بوده باشد.[25]

 

 

افزون بر این، برخی تعالیم این انجیل با تعالیم اسلامی متفاوت است. به عنوان نمونه در این انجیل آمده است که فرشتگان بر خاک آدم سجده کردند و سپس روح بر او دمیده شد[26] در حالی که مطابق گزارش قرآنی، فرشتگان پس از خلقت آدم موظف به سجده شدند.[27]

 

در این انجیل از آسمانهای 9 گانه سخن به میان آمده است[28] در حالی که قرآن تعداد آسمانها را 7 بر می شمارد.[29] در این انجیل نام برادر هابیل را قایین معرفی می کند[30] در حالی که این نام در کتاب مقدس مورد استفاده قرار گرفته است[31] و نام وی در منابع اسلامی قابیل معرفی شده است. در مورد حضرت مریم نیز چنین نقل شده است که وی عیسی را بدون درد به دنیا آورد در حالی که قرآن به صراحت از درد زایمان مریم سخن می‏گوید.[32]

 

 

اعتبار این انجیل در هاله‏ای از ابهام

 

به نظر می ‏رسد در مواجهه با این انجیل دو نظریه را بتوان ارائه داد:

 

نخست آنکه بگوییم این انجیل یک انجیل ساختگی و جعلی است که توسط فردی بی اطلاع از آموزه ‏های مسیحیت و ناآشنا با مبانی اولیه ی قرآن، نوشته شده است.

 

دیگر اینکه آن را انجیلی معتبر بدانیم که بعدها و در گذر تاریخ، دستخوش تحریفاتی شده است.

 به هر روی، اظهار نظر قطعی در مورد این انجیل و اعتبار آن بسیار مشکل است.

 

منبع مقاله: http://wiki.ngoic.ir



[1] اعمال رسولان 4: 36 – 37.

[2] اعمال رسولان 11: 24.

[3] اعمال رسولان 9: 26 – 27.

[4] اعمال رسولان 11: 25 و بابهای 13، 14 و 15.

[5] اعمال رسولان 15: 36 – 40.

[6] غلاطیان 2: 13.

[7] سیر تاریخی انجیل برنابا، حسین توفیقی، انتشارات در راه حق، 1361.ش، ص 17 – 20.

[8] انجیل برنابا 39: 14، 41: 33، 93: 17 و...

[9] انجیل برنابا 52: 10، 92: 18 – 19 و...

[10] به عنوان مثال در بابهای 35، 36، 39، 41، 42، 43، 44 و 54 نام پیامبر و توصیفات آن حضرت آمده است.

[11] Framarino.

[12] انجیل برنابا، ترجمة الدکتور خلیل سعادة، مطبعة المنار، بی‏تا، مقدمة المترجم.

[13] همان.

[14] برای نمونه ر.ک: أبوالخیر، القس عبدالمسیح بسیط؛ انجیل برنابا هل هو انجیل صحیح؛ مطبعة بیت مدارس الأحد، 2004.م، الطبعة الثالثة، ص 21.

[15] أبوالخیر، القس عبدالمسیح بسیط؛ پیشین؛ ص 32 – 37.

[16] أبوالخیر، القس عبدالمسیح بسیط؛ پیشین؛ ص 44.

[17] اعمال رسولان 4: 36 – 37.

[18] سمعان، عوض؛ انجیل برنابا انجیل مزیف؛ دار النشر الأسقفیة، بی‏تا، ص 43.

[19] انجیل برنابا 82: 18  83: 25

[20] لاویان 25: 11.

[21] الحداد، یوسف؛ انجیل برنابا شهادة زور علی القرآن الکریم؛ منشورات المکتبة البولسیة، 1990.م، طبعة ثانیة، ص 36 و سمعان، عوض؛ پیشین؛ ص 47.

[22] انجیل برنابا 217: 2 – 11.

[23] سمعان، عوض؛ پیشین؛ ص 48.

[24] الحداد، یوسف؛ پیشین؛ ص 25 و سمعان، عوض؛ پیشین؛ ص 51.

[25] الحداد، یوسف؛ پیشین؛ ص 31.

[26] باب 35.

[27] سوره ی حجر، آیه 29.

[28] انجیل برنابا 178 – 6.

[29] سوره ی بقره، آیه 29.

[30] انجیل برنابا 18: 63.

[31] پیدایش 4: 1.

[32] سوره مریم، آیه 23.

اناجیل غیر رسمی

 

 بخش اصلی مجموعه عهد جدید همان انجیل های چهارگانه است که در واقع، زندگی نامه و سخنان حضرت عیسی است. به گفته بیشتر دانشمندان قدیم و جدید، این چهار انجیل بین سال های 65 تا 100 میلادی نوشته شده و بین سال های 150 تا 180 میلادی رسمی و قانونی شده است. به موازات این چهار انجیل، از ده ها کتاب دیگر با عنوان انجیل نام برده شده است که از آنها، تحت عناوین غیررسمی، غیرقانونی یا اپوکریفایی نام برده می شود. این آثار، در همان دوره نگارش و قانونی شدن چهار انجیل قانونی و تا چندین قرن پس از آن به نگارش درآمده و محتوای آن، زندگی و سخنان حضرت عیسی است، اما دقیقاً قالب و چارچوب چهار انجیل رسمی را رعایت نکرده است. برخی از این اناجیل، صرفاً سخنانی از حضرت عیسی(ع) را نقل کرده است و برخی صرفاً معجزاتی از آن حضرت را; برخی از آنها حوادثی از زندگی عیسی و پدر و مادر او را نقل کرده است که در اناجیل دیگر نیامده است. نسخه های کاملی از برخی از این نوشته ها موجود است و از برخی از آنها صرفاً پاره هایی به جای مانده و از برخی دیگر فقط جملاتی که عالمان سده های نخست مسیحی آنها را نقل کرده اند. آشنایی با این اناجیل دست کم از دو جهت مهم است، یکی این که فضای انجیل نویسی را در سده های نخست نشان می دهد و دیگر این که به کار تطبیقی کمک می کند; زیرا برای نمونه در مواردی که درباره زندگی عیسی بین قرآن مجید و اناجیل رسمی اختلاف است، گاهی برخی از اناجیل غیررسمی حادثه را شبیه قرآن نقل کرده است. نوشتار حاضر در پی آن است که این اناجیل را به اختصار معرفی کرده، اشاره ای به محتوا، تاریخ نگارش، زبان اصلی، نویسنده احتمالی و زمان نگارش آنها کند.

 

  انجیل لوقا، که یکی از چهار انجیل رسمی و قانونی عهد جدید است، با این عبارت آغاز می شود: عالیجناب تئوفیلوس، بسیاری کوشیده اند شرح زندگی عیسی مسیح را به نگارش در آورند و برای انجام این کار، از مطالبی استفاده کرده اند که از طریق شاگردان او و شاهدان عینی وقایع، در دسترس ما قرار گرفته است. اما از آنجا که من خود، این مطالب را از آغاز تا پایان، با دقت بررسی و مطالعه کرده ام، چنین صلاح دیدم که ماجرا را به طور کامل و به ترتیب برایتان بنویسم...[1]

 

  دانشمندان برآنند که انجیل لوقا بین سال های 75ـ85 میلادی نوشته شده است.[2] از فقره فوق بر می آید که در این زمان، یعنی اواخر قرن اول، انجیل نویسی امری متعارف بوده و تعداد زیادی انجیل موجود بوده است. دانشمندان برآنند که دو انجیل مرقس و متی، از اناجیل قانونی، قبل از انجیل لوقا نوشته شده است، پس باید تعداد زیادی انجیل، غیر از این دو انجیل، در زمان نگارش انجیل لوقا موجود بوده باشد.

 

  از سوی دیگر، فرایند قانونی شدن مجموعه عهد جدید، روندی تدریجی بوده است. این فرایند در نیمه قرن دوم هنوز به نتیجه مشخصی نرسیده بود و ظاهراً از نوشته ای که از ایرنئوس باقی مانده، برداشت می شود که در ربع آخر قرن دوم چهار انجیل رسمی فعلی به عنوان کتاب های قانونی پذیرفته شده و گویا پرونده اناجیل قانونی در این زمان بسته شده بود[3]. درباره کل مجموعه عهد جدید، هر چند تکلیف بخش عمده این کتاب ها تا پایان قرن دوم روشن شده، اما درباره برخی از آنها نزاع تا پایان چهارم ادامه داشته و در این زمان پرونده نهایی عهد جدید قانونی، شامل 27 کتاب و نوشته بسته شد.[4] پس یک دوره چهار قرنی را باید دوره نگارش و رسمیت یافتن متون مقدس مسیحی به حساب آورد. در خلال این دوره و مدتی پس از آن، به موازات چهار عنوان نوشته که در مجموعه عهد جدید وجود دارد، یعنی انجیل، اعمال، نامه و مکاشفه، نوشته های دیگری با همین عناوین به وجود آمده که در مجموعه عهد جدید قانونی پذیرفته نشده است. بخش عمده این نوشته ها تحت عنوان انجیل قرار دارد که به گونه ای به زندگی و شخصیت و تعالیم عیسی یا بخشی از آنها می پردازد. این اناجیل در بسیاری از موارد با اناجیل رسمی اختلاف دارد و زندگی حضرت عیسی را به گونه دیگری نشان می دهد. در برخی از این اناجیل گزارش زندگی عیسی در بخش هایی با گزارش قرآن مجید از این ماجرا نزدیک و شبیه است.

 

تعداد این اناجیل زیاد است; به گونه ای که گفته می شود که تعداد آنها به بیش از دو دوجین می رسد.[5] در این نوشتار برآنیم که مهم ترین و معروف ترین این اناجیل را به اختصار معرفی کنیم. نویسندگان مسیحی این اناجیل را به صورت های مختلف دسته بندی کرده، تحت چند عنوان به آنها پرداخته اند. آنان «انجیل برنابا» را در این مجموعه نمی آورند، و ما بر آنیم که به اختصار درباره این مجموعه در هفت محور به بحث بپردازیم.

 

 

اناجیل کودکی و والدین عیسی

 

از میان اناجیل غیرقانونی، چند انجیل زیر به تولد و کودکی عیسی یا زندگی مریم یا یوسف نجار پرداخته است:

 

انجیل یعقوب

 

این نوشته که خود را به یعقوب منسوب می کند و گفته می شود که شاید مقصود از یعقوب همان برادر عیسی مسیح است، به تاریخ تولد مریم تا تولد عیسی می پردازد. از آنجا که عمده مطالب این انجیل به مباحث مقدم بر مباحث موجود در اناجیل قانونی مربوط است، این نوشته از قرن شانزدهم و به دنبال ترجمه آن به لاتین توسط فردی فرانسوی به نام پاستل به «انجیل آغازین» Protevangelium معروف شده است.[6] گفته می شود که قدیمی ترین نسخه خطی که از این نوشته کشف شده، مربوط به قرن سوم میلادی است و عنوان «میلاد مریم، مکاشفه یعقوب» را دارد.[7]

 

تاریخ نگارش این انجیل نیمه دوم قرن دوم احتمال داده می شود و این زمانی است که فرایند قانونی شدن اناجیل قانونی به شکل نهایی خود نرسیده بود; اریجن به صورت یقینی و کلمنت اسکندرانی و ژوستین احتمالا، این سند را می شناخته اند و مطالبی مانند «تولد عیسی در غار و رسیدن نسب مریم به داود را از آن نقل کرده اند.[8] این انجیل در اواسط نیمه دوم قرن دوم به زبان یونانی و احتمالا در مصر توسط فردی که یهودی الاصل نبوده نوشته شده است; زیرا از جغرافیای فلسطین و رسوم یهودی اطلاع زیادی نداشته است.[9]

 

دو نکته درباره این نوشته بسیار شایان توجه است; زیرا نشان دهنده توجه زیاد مسیحیان به این کتاب در سده های نخست میلادی و پس از آن است. نخست این که پدران اولیه کلیسا به این کتاب زیاد اشاره کرده، از آن نقل قول کرده اند و این نشان می دهد که در جهان مسیحیت مقبولیت زیادی داشته است.[10] دوم این که در همان سده های نخست، این کتاب به صورت بسیار گسترده ای به زبان های مختلف ترجمه شده و نسخه های متعددی از آن به زبان های مختلف در دست است. نسخه هایی از ترجمه این اثر به زبان های سریانی، جنبشی، اسلاوی، ارمنی، گرجی، عربی و غیره موجود است و برخی از نویسندگان از این که این کتاب در همان سده های نخست به لاتین ترجمه نشده، تعجب کرده یا تلاش کرده اند که دلیلی برای آن بیاورند.[11]

 

محتوای این نوشته قابل توجه و تأمل است; زیرا بخش عمده ای از آن یعنی تولد مریم در اناجیل قانونی نیامده است. البته این ماجرا در قرآن مجید آمده است که دو روایت شبیه و قابل مقایسه است. تولد عیسی، که در اناجیل متی و لوقا آمده، در این کتاب متفاوت، و از جهاتی قابل مقایسه با روایت قرآن مجید از ماجرا نقل شده است.

 

کتاب از اینجا آغاز می شود که فردی از بنی اسرائیل به نام یواقیم، که فردی ثروتمند است و همسری به نام حنه دارد، فرزندی ندارد. او و همسرش غمگین اند و نزد خدا گریه و زاری کرده، از او فرزندی می خواهند و نذر می کنند که اگر خدا فرزندی به آنان عطا کند، آن را وقف معبد کنند. پس خدا مژده دختری را به آنان می دهد و چون دختر، که نام او مریم است، سه ساله می شود او را به معبد می برند و کاهن اعظم، یعنی زکریا، مسئولیت او را به عهده می گیرد. او در معبد زندگی خاصی دارد و فرشتگان برای او طعام می آورند. چون دوازده ساله می شود کاهن اعظم، مسئولیت بکارت او را به فردی به نام یوسف، می سپارد که خدا به صورت اعجازآمیز او را برای این کار برگزیده بود، وی پیش تر ازدواج کرده بود و فرزندانی داشت. در این زمان، فرشته خداوند به مریم مژده فرزند می دهد. چون شش ماه می گذرد، یوسف متوجه حاملگی مریم می شود و ناراحت و غمگین می شود و ندبه می کند، فرشتگان ماجرا را به او خبر می دهند. مریم و یوسف در محاکمه حاضر می شوند و چون کاهن آنان را آزمایش می کند و سربلند بیرون می آیند، آن دو را روانه می کند.

امپراتور دستور سرشماری می دهد و چون آن دو حرکت می کنند و به وسط راه می رسند مریم احساس درد زایمان می کند. او در غاری زایمان می کند و نور به داخل غار می تابد. قابله ها او را بررسی می کنند و بعد از زایمان نیز بکارت او را تأیید می کنند. مجوسیانی برای دیدن عیسی، که ستاره او را دیده اند می آیند و هیرودیس که ماجرای تولد مسیح را شنیده بود، دستور قتل اطفال را می دهد. مریم طفل را پنهان می کند. هیرودیس در پی یحیی است و پدر او زکریا را به قتل می رساند و کتاب پایان می یابد.

 

انجیل کودکی توماس

 

نام این نوشته در نسخه های خطی «کودکی خداوند، عیسی» (نسخه سریانی) و «گزارش کودکی خداوند به وسیله توماس، فیلسوف اسرائیل» (نسخه اول یونانی) و «کتاب رسول مقدس توماس درباره با زندگی خداوند در کودکی اش» (نسخه دوم یونانی) است[12] و این نوشته از انجیل توماس که در نجع حمادی کشف شد (و بعداً به آن خواهیم پرداخت)، کاملا متفاوت است. این انجیل معجزاتی را حکایت می کند که عیسی بین پنج تا دوازده سالگی انجام داده است[13] ایرنئوس در کتاب علیه بدعت ها آورده است که فرقه ای از گنوسی ها کتابی داشته اند که مشتمل بر فقره ای از همین انجیل توماس (باب ششم) بوده است. این امر از وجود این انجیل در اواخر قرن دوم حکایت می کند.[14] نویسنده ای مسیحی به نام کیرلس اورشلیمی (متوفای 386 م.) می گوید: این انجیل تألیف توماس رسول نیست; بلکه توماس دیگری که شاگرد مانی، مؤسس مانویت، بوده آن را نوشته است. اما مانی در قرن سوم می زیسته و در قرن دوم اریجن اسم این کتاب را آورده و ایرنئوس به آن استشهاد کرده است. بنابراین باید گفت که کیرلس از قدمت کتاب بی اطلاع بوده است و کتاب در قرن دوم موجود بوده است.[15] از اطلاعات این کتاب درباره یهودیت بر می آید که نویسنده باید فردی مسیحی غیریهودی الاصل بوده باشد. این انجیل اکنون به دو صورت موجود است; یکی قدیمی تر که مفصل و مشتمل بر نوزده باب است، و دیگری کوتاه تر که مشتمل بر یازده باب است. اکثر نسخه های خطی یونانی این کتاب، مربوط به بعد از قرن سیزدهم است. نسخه های دیگری از این کتاب به زبان های سریانی، لاتین، جشی گرجی و اسلاوی موجود است.

 

همان طور که گذشت، محتوای این نوشته معجزاتی است که عیسی در کودکی انجام می داد. او آب را مطیع خود ساخت. با گل مجسمه چند پرنده ساخت و چون مورد اعتراض قرار گرفت که چرا حکم شنبه را نقض کرده، به مجسمه ها دستور داد که زنده شوند. کسانی که او را اذیت کردند نفرین کرد و آنان مردند. معلمان از دانایی و حکمت او در تعجب می ماندند. او مردگان را زنده می کرد و بیمارانی را شفا می داد. آب را در لباس خود حمل می کرد. بذری می کاشت و معجزه آسا ثمر می آورد. با چوب کوچکی برای پدرش که نجار است، وسیله بزرگی ساخت و سرانجام در دوازده سالگی در معبد تعالیمی را بیان می کرد که عالمان یهود در شگفت می ماندند برخی از معجزاتِ فوق در نسخه دوم یونانی، که کوتاه تر است، نقل نشده است

 

انجیل متای دروغین

 

این نوشته، اثری ترکیبی است که گفته می شود که در زمان های متأخر یعنی سده های ششم تا هشتم یا هشتم و نهم به زبان لاتین نوشته یا گردآوری شده است.[16] باب های اول تا هفدهم این نوشته بر انجیل یعقوب مبتنی است و حوادثی درباره تولد و کودکی مریم تا تولد عیسی در بردارد. به همین جهت، برخی این نوشته را ترجمه لاتینی انجیل یعقوب می دانند که مطالب دیگری به آن افزوده شده است.[17] شاید تعبیر فوق درست نباشد چرا که حدود سه پنجم مطالب این نوشته، یعنی باب های هفدهم تا چهل و دوم با مطالب انجیل یعقوب بیگانه است. برخی برآنند اساس که مطالب باب های 25 تا 42، انجیل کودکی توماس است[18] با این حال، در این بخش نیز مطالبی اضافه بر انجیل کودکی توماس آمده است. نمونه آن باب های 35، 36 و 40 است.[19] آنچه در این نوشته بین باب های هفدهم تا بیست و پنج آمده، مربوط به مسافرت یا فرار خانواده یوسف به مصر است. در این سفر، عیسای کودک معجزات متعددی انجام داده است. چون در غاری به استراحت پرداختند و مارهایی به آنان حمله کرد، عیسی آنها را چنان رام کرد که به سجده افتادند. حیواناتِ دیگر رام شده، دنبال آنان می روند; درخت خرما خم شد تا مریم از میوه آن تناول کند و این را عیسی انجام داد. عیسی کاری کرد که فاصله برای آنان کوتاه شود. بت های معبد مصر نزد عیسی به سجده افتادند و پادشاه مصر و لشکرش وارد معبد شده، بر عیسی سجده کردند.

 

به هر حال، مطالب این انجیل را می توان به سه بخش تقسیم کرد. باب های اول تا هفدهم مربوط به قبل از تولد عیسی و در واقع بیشتر، تولد، کودکی و باکره بودن مریم است که بیشتر بر انجیل یعقوب مبتنی است. باب های هفدهم تا بیست و چهارم معجزاتی را بیان می کند که عیسی در سفر مصر انجام داد. باب های 25 تا 42 معجزاتی را بیان می کند که عیسی از پنج سالگی تا دوازده سالگی انجام داد و بیشتر بر انجیل کودکی توماس مبتنی است. پس این سخن درست به نظر می رسد که این نوشته ترکیبی از اناجیل موجود بوده و به تدریج در دوره های متأخر چنین گردآوری ای ضروری دانسته شده است.[20]

 

اما علت این که این نوشته، عنوان متای دروغین را گرفته، آن است که دو تن از اسقف های معاصر جرومِ قدیس به او نامه ای نوشتند و از او خواستند تا که انجیلی را که متی به زبان عبری نوشته جزو متن مقدس قانونی قرار ندهد. جروم پاسخ داد که وی توجه دارد که اگر متی می خواست این اثر منتشر شود، آن را به انجیل اصلی ملحق می کرد. او می گوید من این اثر را ترجمه می کنم ولی جزو متن قانونی قرار نمی دهم.[21] نامه نگاری فوق باعث شد که برخی همین نوشته موجود را انجیلی بدانند که در این نامه ها به آن اشاره شده است. اما گفته می شود این خطاست و این نوشته مدت ها پس از جروم گردآوری شده است.[22]

 

انجیل عربی کودکی (انجیل قیافا)

 

گفته می شود که این انجیل احتمالا در اصل به زبان سریانی و در سده های پنجم و ششم میلادی گردآوری شده است[23] عنوان این نوشته «کتاب یوسف قیافا» است. این عنوان از آنجا ناشی شده که یعقوبیان سریانی زبان معتقد بودند که قیافا، کاهن یهودی معاصر عیسی، مسیحی شده است (همان). نسخه خطی عربی، که در واقع ترجمه ای از اصل سریانی بوده، برای نخستین بار در سال 1697 آن به لاتین ترجمه و منتشر شد ولی اکنون اصلی عربی آن موجود نیست.[24] محتوای این نوشته از سه بخش اصلی تشکیل شده است: تولد عیسی، سفر به مصر و معجزاتی که در آنجا صورت گرفت و معجزات عیسی در کودکی.[25] بخش اول باب های نخست تا دهم را در برمی گیرد. این بخش شبیه انجیل یعقوب است. بخش دوم باب های 11ـ35 را در بر می گیرد که از منابع متعدد موجود گرفته شده است. بخش سوم باب های 36ـ55 را در بر می گیرد و شبیه انجیل کودکی توماس است.[26] با این حال، این نوشته مطالب خاص خود را نیز دارد; برای مثال، عیسی در گهواره با مریم سخن می گوید (باب اول).

 

انجیل میلاد مریم

 

این نوشته که «انجیل کودکی مریم» نیز خوانده شده، مربوط به سده های پنجم و ششم میلادی است.[27] این نوشته داستان تولد مریم و کودکی او و زندگی او در معبد و سپرده شدن او به یوسف و آبستن شدن مریم به وسیله روح القدس را در بردارد و ظاهراً سخنی اضافه بر انجیل یعقوب و انجیل متای دروغین ندارد.

 

گفته می شود که این نوشته همان داستان کودکی مریم در انجیل متای دروغین است که اصلاح شده و ازدواج اول یوسف را (که با اناجیل قانونی ناسازگار است) و نیز برخی از مطالب ناخوشایند را حذف کرده، برخی از مطالب کسل کننده را کوتاه کرده است.[28]

 

انجیل یوسف نجار

 

این نوشته در قرن چهارم میلادی یا حدود سال 400 به زبان یونانی در مصر نوشته شده و اکنون نسخه های لاتینی، قبطی و عربی آن موجود است.[29] البته برخی اصل این نوشته را قبطی دانسته اند.[30]

 

در واقع، این نوشته داستان زندگی یوسف نجار است که در ضمن آن، قدری از زندگی مریم و نیز تولد عیسی آمده است. داستان زندگی یوسف را عیسی برای شاگردانش بر فراز کوه زیتون نقل می کند. یوسف در بیت لحم نجاری می کرد و مریم در معبد خداوند به خدمت مشغول بود. یوسف، که پیش تر ازدواج کرده و دارای فرزندانی بود، به سرپرستی مریم انتخاب شد. مریم به وسیله روح القدس آبستن شد و فرشته خداوند یوسف را از ما وقع مطلع کرد. ماجرای سرشماری پیش آمد و در راه عیسی متولد می شود و هیرودیس دستور قتل عام اطفال را می دهد و خانواده یوسف به مصر می گریزد و سپس با مرگ هیرودیس به ناصره جلیل باز می گردد. آنچه گذشت، در نه باب اول این نوشته آمده، که مشابه دیگر اناجیل کودکی است و تنها در جزئیات متفاوت است.

 

از باب دهم سخن از کهن سالی یوسف است که به 111 سالگی رسیده و کاملا سالم است. عیسی در خانواده یوسف بود و فرشته خداوند یوسف را از مرگ او مطلع کرد. یوسف به دعا مشغول شد و به مرض مرگ مبتلا گشت. یوسف روح خود را تسلیم کرد و به هنگام مرگ، سخنانی به زبان آورد و کلمات ایمان را شهادت داد. یوسف در حال احتضار بود و عیسی برای او دعا کرد و میکائیل و جبرائیل روح او را به مکان ابرار منتقل کردند و بدن او را فرشتگان تکفین کردند و عیسی خطاب گفت که حتی بدن او از بین نمی رود. یوسف به خاک سپرده شد. در پایان، سخنی درباره مرگ آمده است و آن این که مرگ به خاطر گناه آدم بر همگان عارض می شود و شاگردان مسیح در این باره از او سؤالاتی کردند.

 

ویژگی این نوشته آن است که بحث هایی الهیاتی درباره آخرت شناسی مطرح کرده است. برخی با توجه به این مباحث تاریخ نگارش کتاب را حدود سال 400 میلادی تعیین کرده اند.[31]

 

انجیل صعود مریم

 

این انجیل در قرن پنجم و در حدود سال 400 میلادی در مصر به زبان یونانی نوشته شده و به زبان های سریانی، قبطی، عربی و لاتین ترجمه شده و نسخه هایی خطی از این ترجمه ها موجود است.[32]

 

در بخشی از این نوشته آمده است که عیسی دو سال پس از صعود، بر مادرش مریم ظاهر شد و به او مرگ قریب الوقوعش خبر داد. پس از وفات مریم، معجزات و شفاهایی بهواسطه جسد او رخ داد تا این که عیسی روح را به بدن او برگرداند و به بهشت منتقل شد.[33] این عمل در حضور رسولان رخ داد و پس از آن بود که بدن مریم به خاک سپرده شد بود. در نسخه عربی جزئیات بیشتری از زندگی مریم، مانند معجزات، عبادت و طلب شفاعت از او و نیز اعیادی که برای احترام به او گرفته شده، آمده است.[34] گفته می شود که این سند در تنسیق آموزه «صعود مریم»، که در سال 1950 توسط پاپ پیوس دوازدهم قانونی اعلام شد، نقش مهمی داشته است.[35]

 

 

اناجیل مربوط به حوادث پایان زندگی عیسی

 

برخی از نوشته ها به حوادث پایان زندگی عیسی از قبیل رنج های او و برخاستن او از قبر پرداخته اند. این حوادث در هر چهار انجیل قانونی با تفاوت هایی نقل شده، اما گاهی بین این نوشته های غیرقانونی، و اناجیل قانونی تفاوت هایی دیده می شود.

 

انجیل پطرس

 

این انجیل، که تنها بخشی از آن باقی مانده، بخش پایانی زندگی عیسی، یعنی از محاکمه تا پایان زندگی زمینی و رستاخیز او را حکایت می کند. هر چند نمی توان تاریخ دقیق نگارش آن را تعیین کرد، اما باید گفت که این نوشته یکی از قدیمی ترین اناجیل اپوکریفایی است و در نیمه اول قرن دوم و شاید حدود سال 130 میلادی در سوریه نوشته شده است. یوسبیوس در قرن چهارم از سراپیان که در سال 190 میلادی اسقف انطاکیه بود، نقل کرده است که انجیل پطرس در روسوس در نزدیکی انطاکیه به صورت علنی قرائت می شده است. اریجن در تفسیرش بر انجیل متی(10:17) می گوید که انجیلی به نام انجیل پطرس توسط کسانی که معتقد بودند که برادران عیسی از ازدواج قبلی یوسف بودند، مورد استفاده قرار می گرفته است. گفته می شود که از آنجا که در این نوشته به این اشاره شده که عیسی در بالای صلیب اصلا رنج نکشید و احساس درد نکرد، پس نویسنده باید از کسانی باشد که جسم عیسی را نه جسم واقعی، بلکه جسم ظاهری می دانسته است. هم چنین نویسنده از اناجیل رسمی، به ویژه اناجیل همنوا، استفاده کرده است.

 

از نکات قابل توجه در این انجیل آن است که نویسنده پیلاطس، سردار رومی، را از قتل عیسی تبرئه می کند و همه اتهام را متوجه هیرودیس یهودی می کند. به هنگام برخاستن او از قبر حوادث شگفتی رخ می دهد و حتی دشمنان او از برخاستن او مطلع می شوند. سه مرد، که قد دو نفر از آنان به آسمان می رسد و نفرسوم که رهبر آنان است و قدش از آسمان هم می گذرد، همراه صلیب از قبر بیرون آمدند و آنان از صلیب، که تشخص یافته، اموری را می پرسند و او پاسخ می دهد. عیسی بعد از قیام بر عده زیادی ظاهر شد و... در سال 1886 دست نوشته ای به زبان یونانی از این انجیل، که بخش هایی از آن را شامل می شد، در مصر کشف شد که همین بخش در دست است

 

انجیل نیقودیموس (اعمال پیلاطس)

 

نام این نوشته در ابتدا اعمال پیلاطس بوده و در سنت لاتینی و از حدود سده های 13 و 14م. به نام انجیل نیقودیموس ـ فردی که پس از سال ها ابتلا به فلج به دست عیسی شفا یافت ـ معروف شده است. مطابق این سنت فردی مسیحی به نام انانیاس ادعا کرد که در سال 425 گزارشی را، که از نیقودیموس به زبان عبری بوده، به زبان یونانی ترجمه کرده است.[36] با این حال، احتمال قوی داده شده که این نوشته در اصل به زبان یونانی نوشته شده و برخی زبان لاتینی را نیز احتمال داده اند.[37]

 

ژوستین و ترتولیان به «کتاب اعمال پیلاطس» اشاره کرده اند که البته معلوم نیست که مقصود همین کتاب باشد. به هر حال، این کتاب دارای دو بخش است. بخش نخست کتاب به محاکمه عیسی و صلیب او اختصاص یافته است در این بخش تلاش شده که پیلاطس از اتهام قتل مسیح تبرئه شود و یهودیان عامل قتل قلمداد شوند. بخش دوم کتاب به نزول عیسی به دوزخ اختصاص یافته است. گفته می شود که این دو بخش در دو زمان نوشته شده و بعداً به هم ملحق شده است. بخش دوم قدیم تر است و احتمالا در قرن دوم نوشته شده و بخش اول در قرن چهارم نوشته شده است. با این حال، نمی توان زمان دقیقی برای زمانی که این دو به هم ملحق شده، تعیین کرد. نسخه های متعددی از این اثر به زبان های یونانی، سریانی قبطی، جشی، ارمنی و لاتینی موجود است.[38]

 

اناجیل یهودی ـ مسیحی

 

برخی از اناجیل اپوکریفایی با گرایش یهودی نگاشته شده که گفته می شود احیاناً مسیحیان یهودی الاصل آن را به وجود آوردند یا در میان آنان رواج داشته است. سه نوشته تحت این عنوان قرار می گیرد که گفته می شود که پاسخ به این پرسش که این سه واقعاً سه تاست یا یکی، بسیار مشکل است. برخی بر آنند که از این سه نوشته، یعنی انجیل عبرائیان، انجیل ناصریان و انجیل ابیونی ها، دومی و سومی نسخه اصلاح شده اولی است.[39]

 

جروم به انجیلی عبری که در میان ابیونی ها رواج داشت و انجیلی عبری که ناصریان (نصرانیان)، ساکن در شمال سوریه، آن را معتبر می دانستند، اشاره می کند و می گوید که او انجیلی عبری را به لاتین ترجمه کرده است.[40] به هر حال، از این اناجیل سه گانه تنها قطعه هایی در دست است که نویسندگان سده های نخست مسیحی آن را نقل کرده اند و تعیین این که هر یک از این قطعه ها دقیقاً از کدام انجیل بوده یا این که اساساً از یک نوشته بوده، مشکل است. از آنجا که از این سه انجیل نسخه ای نمانده و تنها به نامش اشاره شده یا فقره ای از آن نقل شده، گاهی آنها را اناجیل گمشده می خوانند.[41]

 

انجیل عبرانیان

 

این اثر، اصل آن باقی نمانده و ما تنها با اشاره هایی که کلمنت، اریجن، یوسبیوس و جروم به آن کرده و قطعه هایی که از آن نقل کرده آن را می شناسیم. این انجیل در اصل به زبان آرامی یا عبری نگاشته شده و در میان مسیحیان یهودی الاصل مصر در قرن دوم رواج داشته است. پس این انجیل در اواخر قرن اول یا اوایل قرن دوم نگاشته شده است.[42] گویا جروم نسخه ای از این اثر را در قرن چهارم در انطاکیه یافته و آن را اصل سامی برای انجیل متای قانونی انگاشته و قسمت هایی از آن را ترجمه کرده است.[43] از فقراتی که از این انجیل باقی مانده مقام والای یعقوب، برادر عیسی، استفاده می شود و مسیحیان یهودی الاصل چنین اعتقادی داشته اند.

 

هم چنین عیسی، روح القدس را مادر خود خوانده و بنابراین مؤنث تلقی شده است و این امر ریشه سامی دارد. این امور از اصل سامی این نوشته حکایت می کند.[44] هم چنین از این نوشته، این عبارت نقل شده که «مرا لمس کنید و بدانید که من روح نیستم بلکه جسم هستم.» (همان) این عبارت بیشتر یهودی بودن اثر را نشان می دهد و در مقابل انجیل پطرس قرار دارد که جسم عیسی را ظاهری می دانست.[45]

 

انجیل ناصریان (نصرانیان)

 

این نوشته به زبان آرامی یا عبری در اوایل قرن دوم در شمال سوریه، یعنی همان جایی که ناصریان (نصرانیان) می زیستند، نوشته شده است. بسیاری از نویسندگان سده های نخست به این انجیل اشاره کرد، از آن نقل کرده اند. حدود سی فقره که از این کتاب نقل شده، اکنون باقی مانده و این فقرات شباهت بسیار زیاد این نوشته را با انجیل متای قانونی نشان می دهد. این انجیل نیز اهمیت زیادی به شخصیت یعقوب، برادر عیسی، می دهد. به هر حال شباهت زیاد این نوشته با انجیل متی باعث شده که کسانی این نوشته را همان انجیلی بدانند که یوسیبیوس در قرن چهارم از پاپیاس در قرن اول نقل کرده که متای حواری انجیل خود را به زبان عبری نوشت و دیگران آن را به یونانی ترجمه کردند. باز گفته می شود که این انجیل همان انجیل عبرانیان است که جروم در نزدیکی انطاکیه کشف کرد.[46]

 

انجیل ابیونی ها

 

ابیونی ها فرقه ای از مسیحیان بودند که در سده های نخست از درون مسیحیان یهودی گرا بیرون آمدند و اعتقاداتی خاص داشتند. آنان با اعتقادات ﴿پولس﴾ درباره مسیح و نیز نفی شریعت مخالف بودند. گفته می شود که آنان از میان اناجیل رسمی تنها انجیل متی را قبول داشتند.

 

انجیل منسوب به ابیونی ها در حدود سال 150 و به زبان یونانی نوشته شده است. و در آن مطالبی نقل شده که تفکیک آن از مطالب مذکور در دو انجیل قبل مشکل است. این انجیل که تا حدی شبیه انجیل متای قانونی بوده، نکات خاصی داشته است. تعمید مسیح و انتخاب دوازده حواری را نقل می کند، ولی گویا سه انجیل همنوا، متی، مرقس و لوقا را در این باره ترکیب کرده است. این انجیل بقای بکارت مریم پس از تولد عیسی را انکار می کند و می گوید عیسی پس از تعمید، فرزند خدا شد. گفته می شود که ردپایی از تعالیم گنوسی ها در این کتاب دیده می شود.[47]

 

اناجیل گنوسی ( اناجیل کشف شده در نجع حمادی)

 

گنوسی های مسیحی گرایشی بودند که مسیحیت قرن دوم و سوم را به شدت تحت تأثیر قرار دادند. تا قبل از قرن حاضر همه اطلاعات درباره آنان منحصر به ردیه هایی بود که آبای اولیه کلیسا در ردّ آنان نگاشته بودند. در سال 1945 در مصر علیا در منطقه ای به نام نجع حمادی مجموعه ای عظیم کشف شد که بسیاری از امور را روشن کرد. این مجموعه مشتمل بر سیزده کتاب است که هر یک از این کتاب ها شمار زیادی از نوشته ها را در بردارد. این نوشته ها که از یونانی به قبطی ترجمه شده، در سده های سوم و چهارم گردآوری و برگردان شده است، اما اصل آنها به سده های قبل مربوط است. این مجموعه به لحاظ محتوایی بسیار گوناگون است، اما بخش عمده آن شبیه مجموعه عهد جدید رسمی است و عنوان انجیل، رساله، مکاشفه و... را دارد. در این مجموعه چندین نوشته وجود دارد که عنوان انجیل را دارند[48]:

 

انجیل توماس

 

این نوشته، که با انجیل کودکی توماس متفاوت است، برخلاف آن نه حوادث زندگی عیسی، بلکه سخنان و تعالیم او را در بردارد. در ابتدای این نوشته آمده است: «این است سخنان سری عیسای زنده که و یهودا توماس همزاد آن را نوشت.» در برخی از کلیساها توماس را، که یکی از حواریان عیسی است، برادر دو قلوی عیسی می دانسته اند. از خود این نوشته بر می آید که توماس از نظر مقام و معرفت بالاتر از دیگر حواریان، حتی پطرس، بوده است و عیسی تعالیمی سری را به او سپرد که دیگران تحمل شنیدن آنها را نداشتند (شماره 13). پس این نوشته همان طور که از ابتدایش پیداست، نوشته ای سری و باطنی است و در واقع گنوسی ها به چنین تعالیمی قائل بودند (برای اطلاع بیشتر درباره تعالیم و گرایش های گنوسی رک: گریدی، مسیحیت و بدعت ها، فصل های 2ـ4). این نوشته در نیمه دوم قرن دوم، یا اندکی قبل از آن، به زبان یونانی و احتمالا در سوریه نوشته شده و در قرن سوم به قبطی ترجمه شده است.

 

انجیل توماس مشتمل بر 114 سخن از حضرت عیسی است که 40 عدد از آنها جدید است و مابقی به گونه ای در اناجیل همنوا و دیگر نوشته ها آمده است. گویا نویسنده از منابع مختلف قبلی جمع آوری کرده و به آنها شکل و ادبیات گنوسی داده است. این که رابطه این نوشته با اناجیل همنوا به لحاظ منبع شناختی چیست، دانشمندان در پاسخ به آن به جواب روشنی نرسیده اند[49]

 

انجیل فیلِپُّس

 

این نوشته در واقع تعالیم گنوسی ها، یعنی شاخه والنتینونسی آنها، را در بردارد. والنتینوس بزرگ ترین متفکر گنوسی قرن دوم بود که در اواسط قرن دوم مدارسی را در مصر و قبرس ایجاد کرد که تا قرن چهارم دایر بود و مکتب مشهوری را در شهر رم بنا نهاد. به هر حال، تعالیم والنتینوس باطنی بود و ایرنئوسِ قدیس کتاب معروفش به نام علیه بدعت ها را بیشتر در رد اندیشه های والنتینوسی اختصاص داد.[50] نوشته موسوم به انجیل فیلپُّس، که در آن از میان حواریان عیسی تنها نام او آمده و احتمالا به همین جهت بعداً این نوشته به او منسوب شده، مشتمل بر 127 بند است. محتوای این کتاب، بیان سری و باطنی از شعائر مسیحیت و نیز بیان تعالیم دیگر والنتینیوسی گنوسی است. این نوشته در اصل به زبان یونانی در قرن دوم و احتمالا به قلم والنتینوس نوشته شده است. نسخه فعلی، ترجمه قبطی از یونانی است که احتمالا در نیمه دوم قرن سوم انجام گرفته است.

 

در سده های نخست اپیفانوس به انجیل فیلپُّس که گنوسی های مصر مورد استفاده قرار می داده اند، اشاره می کند و از آن نقل می کند. اما آنچه او نقل کرده در نوشته فعلی یافت نمی شود.[51]

 

انجیل حقیقت

 

یکی از آثاری که در مجموعه ای قرار دارد که در نجع حمادی کشف شد، نوشته ای است به نام «انجیل حقیقت». ایرنئوس در کتاب علیه بدعت ها که به ربع آخر قرن دوم متعلق است، می گوید: «اما آنان پیرو والنتینوس اند... به این مباهات می کنند که غیر از اناجیل موجود اناجیل دیگری در اختیار دارند. در واقع، آنان جسارت را به حدی رسانده اند که نوشته ای را که از تألیف آن، زمان چندی نگذشته «انجیل حقیقت» می نامند، هر چند به هیچ وجه موافق اناجیل شاگردان مسیح نیست».[52]

 

برخی از فقراتی که ایرنئوس نقل کرده و در «انجیل حقیقت» موجود نیز یافت می شود، حاکی از آن است که ایرنئوس به همین کتاب اشاره کرد است.[53] به هر حال، نویسنده این کتاب از پیروان والنتینوس یا شخص او بوده است.[54]

 

این کتاب شباهت زیادی به شکل و صورت اناجیل موجود ندارد و به همین سبب برخی حتی نام گذاری را نادرست شمرده اند.[55] این نوشته نیز محتوی تعالیم گنوسی والنتینوس است و تعالیم زیادی را درباره مسیح شناسی خاص این گروه در بردارد.[56] این کتاب در قرن دوم در اسکندریه به زبان یونانی نوشته و بعداً به قبطی برگردانده شده است.[57]

 

انجیل مصریان

 

نوشته دیگری که در مجموعه نجع حمادی وجود دارد و حاوی تعالیم گنوسی است، «کتاب مقدس روح بزرگ نادیدنی» نام دارد و انجیل مصریان نیز خوانده می شود. باید توجه داشت این نوشته با نوشته دیگری که با همین عنوان انجیل مصریان در اختیار پدران اولیه کلیسا بوده و از آن نقل کرده اند (و در بخش بعد به آن خواهیم پرداخت)، کاملا متفاوت است .[58]

 

به هر حال، این نوشته اثری قبطی است و در واقع کتابی اعتقادی است و برخی روا ندانسته اند که تحت عنوان «انجیل» بدان اهمیت زیادی دهند.[59] با این حال، نوشته مذکور به لحاظ مطالعه اندیشه های گنوسی سده های نخست، می تواند قابل توجه باشد. برای نمونه، در این نوشته این اندیشه گنوسی توضیح داده شده که چگونه از خدای پدرِ توصیف ناشدنی سه قدرت پدر، مادر و پسر به ظهور می رسد و همین طور سلسله قوای پایین تر از اینها ناشی می شود.[60]

 

انجیل یوحنای دروغین

 

نوشته دیگری که در مجموعه نجع حمادی قرار دارد، انجیل یوحنای دروغین است. این اثر در ابتدای قرن دوم نوشته شده و بعداً به قبطی ترجمه شده است. از خود نوشته بر می آید که آن را مسیح در بالای کوه زیتون به یوحنا وحی کرده است. در این اثر تلاش شده که تعالیم گنوسی در قالب تفسیر سفر پیدایش ارائه شود.[61]

 

 

اناجیل ردشده توسط آبای اولیه کلیسا

 

در آثار آبای اولیه کلیسا گاهی سخن از اناجیلی به میان آمده و یا سخنی از آنها نقل شده که هدف رد آنها بوده است. گاهی از این آثار تحت عنوان «اناجیل بدعت آمیز» یاد می شود. تنها اثری که از این اناجیل باقی مانده، همان اشاره های آبای کلیسا است. چندین نوشته تحت این عنوان قرار می گیرد که به اختصار به آنها اشاره می کنیم.

 

انجیل مارکیون

 

مارکیون (130ـ180) روایتی از مسیحیت را ترویج می کرد که شبیه مسیحیت گنوسی بود. او کتاب عهد جدید خاصی برای خود ایجاد کرد که مشتمل بود به نسخه ای اصلاح شده از انجیل لوقا و برخی از رساله های ﴿پولس﴾. مقصود از انجیل مارکیون همین نسخه اصلاح شده انجیل لوقا است که البته به گمان مارکیون، نویسنده آن ﴿پولس﴾ بوده است.[62] هم چنین معلم دیگر گنوسی به نام باسیلدس نسخه تغییریافته انجیل لوقا را انجیل خود قرار داده بود.[63]

 

انجیل حوا

 

اپیفانوس از یک انجیل گنوسی به نام «انجیل حوا» فقره ای را نقل می کند که ظاهراً نقل یک مکاشفه است. این اثر تعالیم گنوسی را در برداشته و درباره فقره ای که اپیفانوس نقل کرده، بحث های زیادی صورت گرفته است. اما سخن روشنی در این باره نمی توان گفت. به هر حال این اثر مربوط به قرن دوم بوده است.[64]

 

انجیل یهودا

 

ایرنئوس و اپیفانوس به انجیل گنوسی دیگری به نام «انجیل یهودا» اشاره می کنند و از آن مطالبی نقل می کنند. این اثر که در اواسط قرن دوم نوشته شده، نشان می دهد که تنها یهودا و نه هیچ کس دیگر، حقیقت را می دانسته است.[65]

 

انجیل برتولما(Bartholomew)

 

جروم در تفسیر خود بر انجیل متی این انجیل را ذکر می کند ولی چیز زیادی درباره این اثر معلوم نیست. اثر دیگری وجود دارد به نام پرسش های برتولما که بین قرن های سوم تا پنجم نوشته شده و در آن سؤالاتی از عیسی و مریم و شیطان شده است. این اثر به زبان های یونانی، لاتین و اسلاوی حفظ شده است. احتمال ارتباط بین این دو اثر وجود دارد.[66]

 

انجیل مصریان

 

آبای اولیه کلیسا فقراتی از کتابی به نام «انجیل مصریان» نقل کرده اند. این اثر از انجیل دیگری به همین نام که در مجموعه نجع حمادی کشف شد و قبلا گذشت، کاملا متفاوت است. این نوشته در اوایل قرن دوم در مصر و به زبان یونانی نوشته شده است. اپیفانوس با اشاره به این کتاب می گوید: آن مورد استفاده سابلیوسی ها (گروهی که ﴿تثلیث﴾ را سه جلوه خداوند می دانستند) بوده و هایپولیتوس آن را به گنوسی ها نسبت داده است. دو فقره از این کتاب را کلمنت اسکندرانی نقل کرده و در آنها، عیسی با سالومه، دختر هیرودیس و هرودیا[67] گفت وگو می کند و موضوع بحث، جواز ازدواج است. ظاهراً این کتاب ازدواج را منع می کرده است.[68]

 

انجیل مَتِّیاس(Matthias)

 

در باب اول کتاب اعمال رسولان آمده است که حواریان حضرت عیسی پس از او و پس از مرگ یهودای اسخریوطی خائن، شخصی به نام متیاس را با قرعه به عنوان شاگرد دوازدهم به جای یهودا برگزیدند. نویسندگان سده های نخست مانند اریجن، یوسبیوس، هیپولیتوس و کلمنت اسکندرانی به کتابی به نام «انجیل متیاس» اشاره کرده اند که متعلق به گنوسیان است و حاوی سنتی سری است. کلمنت از این کتاب نقل می کند که متیاس چنین تعلیم می داده که انسان باید جسم و خواسته های آن را سرکوب کند تا روح با ایمان و معرفت رشد کند. برخی بر دین باورند که این انجیل همان نوشته ای است که در مجموعه نجع حمادی کشف شده و عنوان «انجیل توماس» را دارد و شواهدی برای سخن خود آورده اند و برخی دیگر با این سخن مخالفت کرده اند.[69]

 

 

چند نوشته دیگر

 

گاهی نوشته های دیگری تحت عنوان اناجیل غیرقانونی آورده شده که شاید نتوان آنها را تحت عناوین فوق گنجانید. برخی از مهم ترین این نوشته ها عبارت است:

 

انجیل ( مریم مجدلیه )

 

نسخه خطی قبطی این نوشته، که گفته می شود مربوط به قرن پنجم میلادی است، در سال 1896 پیدا شد و در جنگ جهانی دوم ناپدید شد، و نوشته موجود، از روی یادداشت های موجود بازنویسی شد. احتمالا این نوشته در اصل به زبان یونانی و در قرن دوم نوشته شده باشد. البته چیزی درباره نویسنده آن معلوم نیست. این نوشته دو قسمت دارد. در بخش اول که قسمت اول آن موجود نیست، عیسی پس از صعود به شاگردان تعالیمی درباره گناه و ماهیت آن می دهد. در بخش دوم عیسی تعالیمی سری به مریم مجدلیه، که نزد عیسی از همه زنان بالاتر است، می دهد و او برای شاگردان بیان می کند. پطرس اعتراض می کند که مگر می شود که عیسی در میان شاگردان یک زن را برای این کار برگزیده باشد. مریم به او پاسخ می دهد و برخی از حواریان از مریم دفاع می کنند.[70]

 

انجیل سری مرقس

 

فردی به نام مورتون اسمیت در سال 1973 دست نوشته ای را که خود او در سال 1958 در اورشلیم کشف کرده بود، چاپ کرد. این نوشته بخشی از نامه ای منسوب به کلمنت اسکندرانی بود. در این نامه آمده است که گروهی از گنوسی ها اعتقادات خود را از «انجیل مرقس» که سری و رمزی است می گیرند. به گفته این نامه، مرقس پس از مرگ پطرس به اسکندریه آمده، انجیلی بسیار روحانی و معنوی برای انسان های کامل تألیف کرده است. فقره ای از این انجیل که این نامه نقل می کند، حاوی این است که عیسی جوانِ مرده ای را زنده می کند و آن جوان پس از برخاستنِ عیسی، او را می بیند و عیسی تعالیم سری و رمزی به او می دهد. گفته می شود که این انجیل در ربع نخست قرن دوم میلادی در اسکندریه مورد استفاده قرار می گرفته است.[71]

 

حکمت ایمانی (Pistis Sophia)

 

نسخه خطی این اثر، که نوشته ای گنوسی است، به زبان قبطی در سال 1785 کشف شد. سه بخش این اثر در اصل به زبان یونانی و حدوداً بین سال های 250 تا 300 تألیف شده اند. زمان تألیف بخش چهارم، که فاقد عنوان است، به حدود 200 تا 250 بر می گردد.

 

این اثر حاوی 46 سؤال است که دوازده سال پس از صعود عیسی از او پرسیده شده است. 39 سؤال توسط مریم محدلیه پرسیده و پاسخ ها توسط فیلیپ نوشته شده است. در این اثر نیز، مانند انجیل مریم، پطرس به این وضعیت و جایگاه مریم مجدلیه و این که او بیش از دیگران سخن می گوید، اعتراض کرده ولی مریم به کار خود ادامه می دهد. در این نوشته عیسی به شاگردان خود درباره غلبه بر شر و مواجهه با حکمت ایمانی و تعالیم گنوسی دیگر تعلیم می دهد. او به شاگردان خود می گوید که اسراری را که در کتاب های جئو Jeu (که در شماره بعد معرفی می شود) آمده، بیاموزند.[72]

 

کتاب های جئو (Jeu)

 

دو کتاب جئو، آثاری گنوسی است که نسخه خطی آن به زبان قبطی، که مربوط به قرن های چهارم تا ششم میلادی است، در سال 1769 کشف شد. این اثر ترجمه ای از اصل یونانی است که در نیمه اول قرن سوم تألیف شده است. در این اثر عیسی این را بیان می کند که چگونه خدای پدر جئو Jeu، خدای واقعی، را از آغوش خود برون داد. در این دو کتاب تعالیم سری دیگری نیز آمده است.[73]

 

یک انجیل ویژه، انجیل برنابا

 

اکنون انجیل دیگری در دست است که «انجیل برنابا» خوانده می شود. این نوشته مکرر تصریح کرده که آن را برنابای حواری نوشته است. ویژگی مهم این نوشته آن است که به صورت مکرر و حتی با نام (برنابا، 163:7) آمدنِ پیامبر اسلام و خاتمیت او را با صراحت بیان کرده است. هم چنین در چند جای این این نوشته مطالبی بیان شده که که با سنت اسلامی نزدیک است. این نوشته به لحاظ حجم ظاهراً از همه نوشته های قانونی و غیرقانونی موجود مفصل تر است. نویسندگان مسیحی می گویند که این نوشته از نسخه خطی به زبان ایتالیایی گرفته شده که تاریخ نگارش آن به قرن شانزدهم میلادی بر می گردد. آنان می گویند که نویسندگان پنج قرن نخست، با این که تعداد بسیار زیادی از اناجیل غیرقانونی را، که برخی از آنها تعالیمی در مقابل تعالیم راست کیشی را در برداشته اند، ذکر کرده اند، اما نامی از این انجیل در میان آثار آنان دیده نمی شود. به هر حال تاریخ نگارش این نوشته را قرن 16 و برخی قرن 14 می دانند. آنان می گویند که این نوشته را یک مسیحی تازه مسلمان نوشته و هدف او این بوده که انجیلی مطابق دین جدید خود بنویسد.[74] البته عباس العقاد، نویسنده مسلمان مصری، نویسنده این اثر را یک یهودی می داند.[75]

 

گفته می شود که در سندی به زبان لاتین که به پاپ گلاسیوس (Decretum Glasianum)(6ـ492) منسوب است، نام «انجیل به روایت برنابا» آمده و در فهرست نوشته های مردود قرار گرفته است. اما این نوشته شاید غیر از انجیل برنابای موجود بوده است.[76] و باز نباید این «انجیل برنابا» را با «رساله برنابا» که کلمنت اسکندرانی و اریجن و دیگران ذکر کرده اند و بعداً متن آن کشف شده، اشتباه کرد. آن رساله نوشته ای است علیه یهودیت که از شریعت و قربانی های یهودی تفسیری معنوی می کند و گفته می شود که بین سال های 70 تا 150 نوشته شده است.[77] انجیل برنابای موجود، در حالی که هیچ جایگاهی در میان مسیحیان ندارد و حتی نام آن را در میان اناجیل اپوکریفایی ذکر نمی کنند، توجه برخی از مسلمانان را به خود جلب کرده است. این بدان سبب است که این نوشته اندکی به اندیشه های اسلامی نزدیک است و مهم تر این که بشارت به پیامبر اسلام در آن با صراحت و با نام «محمد»(ص) آمده است.

 

نکاتی راجع به انجیل های غیر رسمی

 

اما باید توجه داشت که جدای از این که دفاع از قدمت این نوشته بسیار مشکل است و شواهد بیشتر به سود مجعول بودن آن و آن هم جعل در همین زمان های متأخر است، به لحاظ محتوایی هم از منظر اسلامی قابل دفاع نیست. در این باره به دو نکته اشاره می کنیم:

 

    در فرهنگ اسلامی کلمه «انجیل» که ریشه در قرآن مجید دارد، نام کتابی است که خداوند بر پیامبر خود، حضرت عیسی(ع) نازل کرده است. اما در فرهنگ مسیحیت رایج، که عیسی خدای مجسم است، دیگر سخن از کتاب آسمانی که بر حضرت عیسی نازل شده باشد، نیست و چهار انجیل، رسمی موجود، یعنی اناجیل متی، مرقس، لوقا و یوحنا، زندگی نامه و سخنان حضرت عیسی است که دیگران، و البته به اعتقاد مسیحیان با تأیید روح القدس، آن را تألیف کرده اند. بنابراین اگر مسلمانان در پی یافتن «انجیل» حضرت عیسی هستند، باید در جستوجوی کتابی حاوی دستورات خداوند و تعالیم دینی، با شکل و سبک قرآن مجید باشند. باید توجه داشت که انجیل برنابای موجود نیز به لحاظ ساختار محتوایی مانند اناجیل رسمی مسیحی است و زندگی و سخنان حضرت عیسی را، البته گاهی متفاوت از آنها، بیان می کند. اگر مسلمانی این نوشته را معتبر می داند و آن را به برنابای حواری منسوب می داند، باید به این پرسش پاسخ دهد که چرا یکی از حواریان حضرت عیسی در قرن اول کتابی حاوی زندگی و سخنان عیسی را نوشته و نام آن را انجیل گذاشته است. مگر او از انجیل واقعی، که به اعتقاد مسلمانان بر حضرت عیسی نازل شده، اطلاع نداشته است؟

    اگر بخواهیم این نوشته را از منظر اسلام و قرآن بررسی کنیم، به موارد متعددی برمی خوریم که پذیرش آنها مشکل است. برخی از این موارد به قرار زیرا است:

        در باب اول این کتاب ماجرای آبستنی معجزه آسای مریم آمده است. در باب دوم آمده است که مریم از ترس این که مبادا یهودیان او را به جرم ارتکاب زنا سنگسار کنند، با جوانی خوش کردار به نام یوسف ازدواج می کند و ماجرای آبستن بودن خود را به او نمی گوید. آیا این امر با شخصیت مریم و نیز روایت قرآن از این ماجرا سازگاری دارد؟

        در انجیل یوحنا، باب دوم آمده است که عیسی و مادرش در قانای جلیل در مجلس جشن عروسی شرکت کردند. چون شراب تمام شد، مریم از حضرت عیسی خواست که معجزه کرده، شراب بسازد. عیسی شش قدح سنگی آب را تبدیل به شراب کرد و مردم آن را نوشیدند و گفتند شرابی بهتر از این ننوشیده بودیم. همین ماجرا عیناً در باب پانزدهم انجیل برنابا نقل شده است.

        مطابق اناجیل رسمی و سنت مسیحی، جناب شمعون پطرس نخستین فردی است که به حضرت عیسی ایمان آورده و او بزرگ ترین حواری آن حضرت و در واقع وصی آن حضرت است. روایات اسلامی نیز این نکته را تأیید می کند.[78] اما باب هفتادم انجیل برنابا می گوید که پطرس در جواب عیسی که درباره شخصیت خود از حواریان پرسیده بود، او را پسر خدا خواند. عیسی برآشفت و او را شیطان خواند و دیگر حواریان را از او برحذر داشت. او می خواست پطرس را از خود برانداما دیگر حواریان پا در میانی کردند و پطرس گریست و گفت که از روی نادانی این سخن را گفتم; از خدا بخواه تا مرا بیامرزد. از این سخنان معلوم می شود که پطرس به صورت واقعی عیسی را پسر خدا خوانده و بنابراین، این پطرس است که برای نخستین بار عیسی را پسر واقعی خدا خوانده و نه ﴿پولس﴾.

        از فقرات متعددی از این نوشته[79] برمی آید که مردم حضرت عیسی را در زمان حیات خود او خدا می خوانده اند و آن حضرت موافق نبوده و چاره ای نداشته است.... نگارنده با یسوع عیسی باقی ماند. پس یسوع به گریستن فرمود: «ای برنابا! باید کشف کنم بر تو رازهای بزرگی را که واجب است بر تو آگاهانیدن جهان را به آنها بعد از درگذشتن من.» نگارنده به گریه در جواب گفت: برای من و برای غیر من گریه را بپسند; زیرا ما گناهکارانیم. تو ای آن که پاک و پیغمبر خدایی! خوشایند نیست که گریه زیاد کنی. یسوع فرمود: «باور کن سخن مرا ای برنابا! که نمی توانم گریه کنم به اندازه ای که بر من واجب است. زیرا اگر مرا مردم خدای نمی خواندند، هر آینه معاینه می کردم خدای را چنان که در بهشت دیدار می شد و هر آینه از ترس روز جزا ایمن می شدم. لکن خدای می داند که من بیزارم; زیرا در دل من هیچ خطور نکرد که بیشتر از بنده فقیری محسوب شوم. می گویم به تو که همانا اگر من خدای خوانده نشده بودم، هر آینه همان وقت از جهان در می گذشتم و به سوی بهشت برده شده بودم، اما اکنون تا روز جزا به آنجا نمی روم. در این صورت می بینی که گریه بر من واجب است.[80] اولا، شواهد تاریخی بسیار زیادی وجود دارد که حضرت عیسی پس از صعود و توسط ﴿پولس﴾، خدا خوانده شده و در سنت اسلامی نیز اجمالا به این اشاره شده است که ﴿پولس﴾ مسیحیت را تغییر داده و به شکل کنونی در آورده است.[81] ثانیاً بر فرض که این روایت درست باشد، اگر عیسی وظیفه خود را انجام داد، چرا باید مجازات شود و تا روز جزا به بهشت نرود. چرا باید گناه دیگران در سرنوشت عیسی تأثیر بگذارد؟

        در باب های 216 تا 218 مطالبی درباره پایان زندگی زمینی عیسی آمده است. وقتی می خواهند عیسی را دستگیر کنند، قیافه یهودای اسخریوطی، که به عیسی خیانت کرد، مانند عیسی می شود و حتی حواریان آن حضرت گمان می کنند که او همان عیسی است. یهودا هر چه فریاد می زند که من عیسی نیستم، کسی به حرف او گوش نمی دهد و متهم می شود که از ترس مرگ این اعمال را انجام می دهد. او از ترس مرگ اعمال سبک و جنون آمیزی انجام می دهد به گونه ای که هم مخالفان و هم مؤمنان به عیسی یقین می کنند که او یک پیامبر دروغین بوده است. پس از کشته شدن و دفن یهودا، برخی از شاگردان عیسی که ایمان درستی ندارند، جسد او را می دزدند و می گویند عیسی زنده شده است.

 

اگر این سخن درست باشد، مخالفان عیسی که یقین کردند که عیسی پیامبر دروغین بوده و این را برای نسل های بعدی نقل کردند، خلاف یافته های خود سخن نگفته اند. آیا با این روایت هدف بعثت حضرت عیسی برآورده شده است؟ به هر حال، فرد مسلمانی که بخواهد برای این نوشته اعتبار قائل شود، جدای از این که شواهد کافی به سود او نیست، با مشکلات محتوایی جدی روبه روست که پاسخ به آنها مشکل یا ناممکن است.

 

منبع مقاله: http://wiki.ngoic.ir

 

منابع:

·         الطرزی، سالم ابراهیم، ابوکریفا العهد الجدید، الکتاب الاول،...

·         الفغالی، بولس، المدخل الی الکتاب المقدس، بیروت: منشورات المکتبة البولسیه، 1994.

·         انجیل برنابا، ترجمه حیدرقلی سردار کابلی. تهران: نشر نیایش، 1379.

·         پیترز، اف. ئی، یهودیت، مسیحیت و اسلام، ترجمه حسین توفیقی. قم: مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب، 1384.

·         سعید، حبیب، المدخل الی الکتاب المقدس. قاهره: دار التألیف و النشر للکنیسة الاسقفیه.

·         کرنز، ارل، سرگذشت مسیحیت در طول تاریخ، ترجمه آرمان رشدی. تهران: آموزشگاه کتاب مقدس، 1994.

·         گریدی، جوان، مسیحیت و بدعت ها، ترجمه عبدالرحیم سلیمانی. قم: مؤسسه فرهنگی طه، 1377.

·         مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار. بیروت: دار احیاء التراث العربی، 1403هـ .

·         میشل، توماس، کلام مسیحی، ترجمه حسین توفیقی. قم: مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب، 1377.

·         San Francisco: Harper 1985. HBD Harper's Bible Dictionary Achtemerier Paul I.

·         Oxford University Press, 1997. ODCC The Oxford Dictionary of the Christian Churchcross. F. L. ed.

·         New York: 2003. ANA. Tanb T Clark Internation A Continuum imprint. London An Introduction to the New Testament Apocripha Lapham, Fred.

·         Harper  San Francisco: 1994 The Complete Gospels, Miller, Robert, J. ed.

·         William B. Eerdmans Publishing Company, 1979. ISBE The International Standard Bible Encyclopedia, vol.1

·         The world Publishing Company, 1926. The Lost books of Bible.

·         Oxford University Press, 2000.OBC the Oxford Bible Commentary.

·         James Clark & Co Westminster John Konx Press, 1991. NT New Testament Apocrypha Wilson, R ed. Vol 1-2.



[1] انجیل لوقا، 1:1ـ3.

[2] HBD, p.583.

[3] پیترز، یهودیت، مسیحیت و اسلام، ج2، ص72.

[4] پیترز، همان، ج2، ص75ـ76. کرنز، سرگذشت مسیحیت در طول تاریخ، ص94.

[5] The Oxford (, p.39)Dictionary.

[6] New Testament Apocrypha, vol. 1, p.182;The internationol standard Bible vol.1, p.423.

[7] الفغالی، المدخل الی الکتاب المقدس، ج4، ص312.

[8] Ibid, p.423.

[9] The Internationol Standard Bible vol.1, p.182.

[10] The Lost Books of the Bible p. 24.

[11] Wilson, The International Standard vol. 1, p. 422New Testament Apocrypha vol. 1, p. 182. ابوکریفا العهد الجدید، ص51.

[12] New Testament Apocrypha,Wilson, vol. 1, p. 441.

[13] The International Standard vol. 1, p. 182.

[14] New Testament Apocrypha,ilson vol. 1, p. 442.

[15] الطرزی، اپوکریفا العهد الجدید، ص21.

[16] The International Standard vol. 1, p 183. New Testament Apocrypha, Wilson vol. 1, p. 458.

[17] بولس الغفالی، الخوری، المدخل الی الکتاب المقدس، ج4، ص313.

[18] The International Standard vol. 1, p. 183.

[19] ابوکریفا العهد الجدید، ص84.

[20] New Testament Apocrypha, Wilson, vol. 1, p. 458.

[21] الطرزی، ابوکریفا العهد الجدید، ص85ـ86.

[22] ibid

[23] The International Standard vol. 1, p. 183  ابوکریفا العهد الجدید، ص114.

[24] New Testament Apocrypha, Wilson, vol. 1, p. 457.

[25] ibid; p. 456.

[26] همان.

[27] ابوکریفا العهد الجدید، ص139.

[28] New Testament Apocrypha, Wilson, vol. 1, p. 458.

[29] The International Standard, vol. 1, p._183 الفغالی، المدخل الی الکتاب المقدس، ج4، ص313 .

[30] الطرزی، ابوکریفا العهد الجدید، ص23.

[31] الطرزی، ابوکریفا العهد الجدید، ص23.

[32] The International Standard, vol. 1, p. 183  الفغالی، المدخل الی الکتاب المقدس، ج4، ص313.

[33]  Ibid.

[34] همان.

[35] Ibid.

[36] The vol. 1, p. 183 International Standard.

[37] الطرزی، ابوکریفا العهد الجدید، ص25.

[38] الفغالی، المدخل الی الکتاب المقدس، ج4، ص314; سعید، المدخل الی الکتاب المقدس، ص239.

[39] ibid, p. 184.

[40] Ibid.

[41] ANA, p. 82.

[42]  The International Standard, vol. 1, p.184. سعید، المدخل الی الکتاب المقدس، ص235ـ236.

[43] الفغالی، المدخل الی الکتاب المقدس، ج4، ص310.

[44] ibid.

[45] هم چنین رک: ANA, p. 159-193; New Testament Apocrypha, Wilson, vol. 1, p.112-116 458.

[46] The International Standard vol. 1, p. 184; ANA, p. 82-83  الفغالی، المدخل الی الکتاب المقدس، ج4، ص310.

[47] New Testament Apocrypha, vol. 1, p. 184; ANA, vol. 1, p. 84-85; Wilson, The International Standard166-168 الفغالی، المدخل الی الکتاب المقدس، ج4، ص310ـ311.

[48] HBD, p. 679-680; ODCC, p. 1129

[49] The International Standard vol. 1, p 186; ANA, p. 114-120; New Testament Apocrypha,Wilson vol. 1, p. 232-239.. الفغالی، المدخل الی الکتاب المقدس، ج4، ص315

[50] گریدی، مسیحیت و بدعت ها، ص65ـ66.

[51] New Testament Apocrypha, Wilson, vol. 1, p. 186-187; The International Standard vol. 1, p. 179-187; ANT, p. 94-98.

[52] The International Standard vol. 1, p. 187 9.11.iii.

[53] ibid.

[54] ODCC, p.581.

[55] New Testament Apocrypha,Wilson, vol. 1, p. 358.

[56] مسیحیت و بدعت ها، ص71ـ72.

[57] الفغالی، المدخل الی الکتاب المقدس، ج4، ص315ـ316.

[58] ODCC, p. 535; New Testament Apocrypha, Wilson, vol. 1, p. 413.

[59] Ibid.

[60] The International Standard, vol. 1, p. 187.

[61] New Testament Apocrypha Wilson vol 1, p. 387 الفغالی، المدخل الی الکتاب المقدس، ج4، ص316.

[62] The International Standard vol. 1, p. 184 مسیحیت و بدعت ها، ص105ـ107 .

[63] Ibid.

[64] New Testament Apocrypha Wilson, vol. 1, p. 185. The International Standard vol 1, p. 358-360.

[65] Ibid, p. 386-387; The International Standard vol. 1, p. 185.

[66] Ibid.; New Testament Apocrypha Wilson, vol 1, p. 537-538.

[67] متی، 14:3ـ12.

[68] The International Standard vol 1, p. 209-215; ANA, p. 156-158;New Testament Apocrypha Wilson, vol. 1, p. 185. .بولس الفغالی، الخوری، المدخل الی الکتاب المقدس، ج2، ص311

[69] The Standard International vol 1, p. 382-385 New Testament Apocryphap Wilson. vol. 1, p 185.

[70] New Testament Apocrypha Wilson, vol. 1, p. 186; The International Standard p. 357-360. The Complete Gospels vol 1, p.390-394.

[71]  The Complete Gospels p. 187; The International Standard , p. 408-410.

[72] The International Standard, vol 1, p. 361-369 New Testament Apocrypha Wilson, vol. 1, p. 185-186.

[73] ibid, p. 370-373, The International Standard vol. 1, p. 186.

[74] ODCC, p. 159 میشل، کلام مسیحی، ص53; سعید، المدخل الی الکتاب المقدس، ص239ـ240.

[75] همان.

[76] ODCC, p. 463.

[77] میلر، تاریخ کلیسای قدیم، ص89ـ90.

[78] برای نمونه، رک: مجلسی، بحار الانوار، ج63، ص100، ج35، ص55; ج39، ص165.

[79] برای نمونه، باب های 112 و 128.

[80] برنابا 12:4ـ11.

[81] رک: مجلسی، بحار الانوار، ج8، ص311; ص38.