تبلیغ مسیحیت از طریق فریبکاری
به این خاطره توجه کنید:
درست بخاطر دارم در سفر اولم به آمریكا وقتی دختر بچه ای ده، دوازده ساله بودم روزی خانواده ای كه نزد آن ها زندگی می كردم، مرا همراه خودشان به كلیسا بردند. بعد از این كه مراسم دعای روز یكشنبه تمام شد، فردی از مسؤولین كلیسا مرا به محوطة جلوی محراب برده و پرسید: تو به چی اعتقاد داری؟
گفتم: من به خدا اعتقاد دارم و او را می پرستم.
گفت: چه دلیلی برای اینكه خدا هست، داری؟
گفتم: خدا ما را خلق كرده و غیر از این نمی تواند باشد.
گفت: اگر همین حالا هر چه از خدا بخواهی به تو می دهد؟
ماندم چه بگویم. بلافاصله گفت: اما من همین حالا هر چه از مسیح بخواهم به من می دهد.
گفتم: چطور؟ حرفت را ثابت كن
گفت: الان از مسیح می خواهم از زیر پایم آب بیرون بیاید.
درست یادم است در همان مكان محلی را با خاك پوشانده بودند. او پایش را به زمین كوبید و من یكباره دیدم زمین خیس شد. متعجب شدم. دور و برم را نگاهی كردم. باورم نمی شد. خم شدم، خاك ها را عقب زدم و دیدم شیشه ای را پر از آب، آن زیر قرار داده و با خاك رویش را پوشانده بودند تا با ضربة پا، ترك برداشته و زمین خیس شود.
گفتم: ببین، داری دروغ می گویی، این كار را حضرت مسیح (علیه السلام) نكرد، خودت كردی. شیشه را قبلا با آب آن زیر گذاشته بودی! ولی خدایی كه ما به آن معتقدیم این نیست. او خدایی است كه همة جهان را خلق كرده است.
تأثیر و نفوذ دیانت مادر و فضای مذهبی خانواده بر این دخترك كم سن و سال كه بخاطر یك بیماری از 8 سالگی مجبور به اقامت در آمریكا شده بود، آن روز در كلیسا آن قدر ریشه دار و عمیق نمود ظاهری یافت كه تعجب همة حاضرین را برانگیخت.
مهری برزگر
شاید باور کردنِ خاطرۀ فوق دشوار بود اگر همه روزه شاهد تبلیغهای مشابه و معجزه های ساختگی و دروغینِ تبلیغگران تبشیرگران مسیحی نبودیم.