بررسی آیه یوحنا1:1 آیا کلمه خدا بود؟
نویسنده: فرید دهدار
یکی از مواردی که از سوی مسیحیان، برای اثبات الوهیت مسیح، به کار می رود، خدا خطاب شدنِ مسیح، در کتاب مقدّس است. مهمترین آیه ای که معمولاً مسیحیان بدان تمسّک می کنند، تا خدا بودن مسیح را از دید کتاب مقدّس نشان بدهند، آیۀ یوحنا1:1 است: «در ابتدا کلمه بود، کلمه با خدا بود، و کلمه خود، خدا بود.» در ادامۀ این آیات، کلمه به صورت حضرت مسیح، متجلی می گردد، و لذا مسیحیان نتیجه می گیرند که حضرت مسیح، خدای متجسّم است.
بررسی این آیه:
نخست اینکه الوهیت حضرت عیسی علیه السّلام امری غیرمنطقی است، و اگر انجیل یوحنا هم، به آن شهادت بدهد، الوهیت ایشان ثابت نخواهد شد، بلکه وجود مطالب خلاف عقل در انجیل یوحنا، ثابت خواهد گردید. چگونه انسانی که گرسنه می شد و غذا می خورد، تشنه می شد و آب می نوشید، خسته می شد و می خوابید و به زعم مسیحیان، توسط انسانها کشته شد، خدای واقعی دانسته شود؟
دوم اینکه ترجمه های مختلفی بر این آیه وجود دارد، و این مسئله خاص مسلمانان و مخالفین تثلیث نیست، مثلاً در یکی از ترجمه های کلیسای ارتدوکس می بینیم که عبارت اینگونه ترجمه شده است: «کلمه بود [آنچه] خدا بود» و در زیرنویس بیان می دارد که این کلمۀ تئوس (θεός) ، که معادل واژۀ "خدا" در فارسی است، می تواند به "الهی" نیز ترجمه شود[1] یعنی می توانستیم بنویسیم: «کلمه خدایی بود.»
پس مشخصاً در بین مسیحیان باورمند به تثلیث نیز، کسانی یافت می شوند که معتقد هستند که این آیه، به خدا بودن کلمه اشاره ندارد، بلکه به الهی بودن و همانندی او با خدا، اشاره دارد؛ و این ادعا فقط از سوی مسلمانان و فرقه های مسیحی مخالف تثلیث، مثل شاهدان یهوه، مطرح نمی شود.
سوم اینکه لازم نیست در اینجا کلمه، خدا نامیده نشده باشد. باید توجه داشت که در کتاب مقدّس، غیرخدا نیز ممکن است، خدا نامیده شود. مثلاً در مزامیر82: 6، یهودیان الوهیم، به معنای خدایان، نامیده می شوند، و یا در خروج7: 1 می بینیم که خداوند می فرماید که موسی را بر فرعون خدا ساخته است؛ امّا در عهد جدید نیز، این روال ادامه دارد، به این آیه توجه کنید:
خدای این عصر ذهنهای بیایمانان را کور کرده تا نورِ انجیلِ جلالِ مسیح را که تصویر خداست، نبینند. (دوم قرنتیان4:4)
و بسیاری از تفاسیر مسیحی، اعتقاد دارند که منظور از تئوس (θεός) یا خدا، در این آیه، شیطان است.[2]
با توجه به اینکه در متن کتاب مقدس، غیرخدا نیز، خدا نامیده می شود، باید به سیاق متن و شواهد موجود بنگریم و ببینیم که آیا وقتی از کلمۀ خدا، استفاده می شود، منظور خدای حقیقی است، یا خیر.
در مورد یوحنا1:1، چندین شاهد متنی و فرامتنی هستند که مورد بررسی قرار خواهیم داد:
بودن در ابتدا
متکلمین مسیحی، از اینکه در ابتدای این آیه گفته شده است که "در ابتدا کلمه بود"، برداشت به ازلی بودنِ کلمه می کنند. این مسئله در کنار خدا نامیده شدن کلمه، بیشترین اهمیت را از دید آنان، برای اثبات الوهیت کلمه در این فراز دارد.
باری، هر آنچه که در ازل باشد در ابتدا هم هست، ولی هر چه در ابتدا باشد، ازلی نیست، زیرا «ابتدا» می تواند اشاره به ابتدای خلقت باشد. چرا ما باید آن را به معنای ابتدای زمان یا ابتدای سلسلۀ علت و معلولی بگیریم، تا بعد برداشت به ازلیت کلمه کنیم؟ اگر ابتدا را، ابتدای خلقت بگیریم، بودن کلمه در ابتدا، می تواند به معنای این باشد که کلمه، اولین مخلوق خداست، چنانکه در ادامه خواهیم دید، متن انجیل یوحنا، به خوبی نشان می دهد که کلمه، نمی توانست خدای حقیقی باشد. زمان و ماده مخلوق و متلازمند و علت آنها خلقت خداوندی است که زمان ندارد؛ پس می توان گفت از ابتدای زمان، ماده وجود داشته است و این به معنای ازلیت ماده نیست.
البته از نقطه نظر فلسفی، بین علت و معلول، تمایز زمانی وجود ندارد، و اگر خدا در ازل زمانی، مخلوقی را خلق کند، آن موجود علیرغم حدوث ذاتی که دارد، دارای ازلیت زمانی خواهد بود. از این حیث، مخلوقات ازلی از ابتدا بوده اند، ولی این مسئله با مخلوق بودن آنها تعارضی ندارد، لذا از دیدگاه فلاسفه، کلمه، می تواند یک مخلوق ازلی باشد، یعنی به لحاظ زمانی ازلی، و به لحاظ ذاتی، حادث باشد.
واسطگی خلقت
مهمترین شاهدی که مسیحیان برای اثبات اینکه منظور این آیه، خدای حقیقی بودن کلمه است، آیۀ ذیل است:
همهچیز بهواسطۀ او پدید آمد، و از هرآنچه پدید آمد، هیچچیز بدون او پدیدار نگشت. (یوحنا1: 3)
مسیحیان بر اساس این آیه می گویند، کلمه خالق است، و لذا همان خداست؛ ولی اگر دقت کنیم، کلمه در اینجا واسطۀ خلقت است، و نه خود خالق. برای روشن شدن مسئله، مثالی می زنم، فرض کنید که شما در محل تاریخی هستید و با روشن کردن آتش، فضا را روشن می کنید. اینجا روشن کنندۀ فضا، شما هستید و فضا به واسطۀ آتش روشن شده است؛ ولی مسلماً کسی نخواهد گفت که شما همان آتش هستید و آتش هم با شما یکی است.
واژۀ کلمه از کجا آمده است؟
برای درک بهتر منظور نویسندۀ انجیل یوحنا، باید ببینیم که واژۀ "کلمه" یا در اصل یونانی آن "لوگوس"، چه خاستگاهی دارد. در این مورد یکی از نویسندگان مسیحی، چنین نوشته است:
«از آنجا که خدای فلسفۀ یونان تأثر ناپذیر بود و به قلمرو و ساحت وجود تعلّق داشت، نمی توانست تماسی مستقیم با این جهان داشته باشد. بنابراین، نیاز بود تا بین او و این جهان واسطه ای وجود داشته باشد. یکی از واژه های رایج که در فلسفۀ یونان در مورد این قدرت با اصل واسطه به کار می رفت، واژۀ لوگوس بود که هم به معنای عقل و هم به معنای کلمه بود. برای مثال، مفهوم خدای حقیقی همراه با کلمه ای که واسطۀ ارتباط او با جهان بود، در انجیل یوحنا باب اوّل، دیده می شد و این امر، برای مدافعه گران مسیحی یک نقطه تماس با فلسفه یونانی به وجود می آورد. امّا باز مشکلاتی وجود داشت. کلمه نه به سبب وجود گناه، بلکه به این دلیل که خدا نمی توانست با جهان در حال تغییر و تبدّل رابطه داشته باشد، ضرورت داشت. مشکل دیگر آنکه کلمه در مفهوم یونانی اش، متفاوت از خدا بود و از شأن و منزلتی نازلتر، برخوردار بود. این مسائل باعث سلب مقام الوهیت از کلمه می شد. مشکلی که الاهیات مسیحی در قرن چهارم با آن روبرو شد.»[3]
پس مشخص است، که لوگوس یا کلمه، در مفهوم اصیل خود، واسطۀ بین خالق و خلق است، و نه خود خالق، و سخن نویسندۀ انجیل یوحنا، در مورد واسطگی کلمه، در پدید آمدن همه چیز، باید اشاره به همین مفهوم فلسفی باشد. روشن است که اگر لوگوس، خدا باشد، خودش نیز در اثر ارتباط با مخلوقات، دچار تأثیر و تأثر خواهد شد و این امری است که در خدا راه ندارد.
مالکیت جهان
مسئلۀ دیگری که مورد توجه متکلمین مسیحی قرار گرفته است، این است که در یوحنا11:1 گفته می شود: «به مُلک خویش آمد، ولی قومِ خودش او را نپذیرفتند.» و از این گزاره به این نتیجه می رسند که یوحنا کلمه را مالک جهان می داند؛ ذات اقدس الهی، تنها مالک هستی است، پس یوحنا کلمه را ذات اقدس الهی دانسته است.
در پاسخ به این شبهه توضیح چند نکته ضروری است:
نخست اینکه در مورد یوحنا1: 11، بین نسخه ها، اختلاف وجود دارد. این آیه، در برخی نسخه ها، به صورت «به نزد خاصّان خود آمد و خاصّانش او را نپذيرفتند» یا «او به نزد مردمش آمد و مردمش او را نپذیرفتند» آمده است، که در آن بحثی از مالکیت نیست.
دوم اینکه این مسئله که تنها مالک هستی، ذات اقدس الهی است، خدشه ای بر سایر مالکیتها وارد نخواهد کرد، زیرا خدا این مالکیتها را به صورت موقت و امانت به ما می دهد. مالک تمام خانه ها هم خداست، آیا اگر کسی را مالک خانه ای دانستیم، به معنای خدا دانستن اوست؟! اگر هم حضرت عیسی علیه السّلام، صاحب مالکیت این جهان باشد، این مالکیت را خدا به او سپرده است، نه اینکه او مالک حقیقی و تمام عیار جهان است.
دگرگونی کلمه
تا اینجا روشن شد که متن دلالت کافی بر این ندارد که کلمه، خدای حقیقی است، این جمله از نویسندۀ انجیل یوحنا است:
«و كلمه جسم گرديد و ميان ما ساكن شد، پر از فيض و راستي؛ و جلال او را ديديم، جلالي شايستة پسر يگانة پدر.» (یوحنا1: 14)
مشخص است که با این توصیف، کلمه نمی تواند خدای حقیقی باشد، زیرا:
نخست اینکه غیرجسمانی بودن و محدود نبودن در مکان، از صفات ذات خداست و ممکن نیست خدای حقیقی، تحت هیچ شرایطی، جسم شده و میان ما ساکن شود.
دوم اینکه جسم گردیدن، نشانگر تغییر و دگرگونی در کلمه است، ولی تغییر و دگرگونی در خدا راه ندارد، زیرا وقتی خدا از حالتی به حالت دیگر برود، یا در حالت اوّل کمال مطلق است و در حالت دوم ناقصتر است، و یا در حالت دوّم کمال مطلق است و در حالت اوّل ناقصتر بوده است، و حال آنکه، نقص در خدا راه ندارد. همچنین تغییر، به منزلۀ حدوث در خدا نیز خواهد بود، در حالی که خدا قدیم و ازلی است و حدوث مربوط به مخلوقات است.
باز کردن راه توسط یحیی
در یوحنا1: 23، می بینیم که از حضرت یحیی علیه السّلام نقل می شود که «یحیی طبق آنچه اِشَعْیای پیامبر بیان کرده بود، گفت: من صدای آن نداکننده در بیابانم که میگوید، ”راه خداوند را هموار سازید.“.» متکلمین مسیحی، بر اساس این آیه نیز، نشانه ای دیگر بر دلالت سخن یوحنا بر الوهیت کلمه، اقامه کرده اند، به این شکل که طبق اشعیا40: 3، ایلیای موعود پیش از یهوه آمده و راه را برای یهوه باز خواهد کرد، و حضرت عیسی، حضرت یحیی سلام الله علیهما را به عنوان ایلیای موعود معرفی کرده است (متی17: 13-12) حال با توجه به سخن حضرت یحیی در یوحنا1: 23، ایشان همان ایلیا است که راه را برای آمدن یهوه، باز کرده است، پس باید حضرت عیسی همان یهوه باشد.
در مورد این استدلال، چندین نکته قابل توجه است:
نخست اینکه اشعیا 40، یک بشارت اخر الزمانی است و فرازهایی از این بشارت در باره آمدن یهوه، در روزهای اخر و برای حکمرانی است؛ هنگامی که انسانها مثل گیاه، همگی خشک می شوند ( اشعیا 40: 6-8) و بازوی یهوه برایش حکمرانی میکند(اشعیا40: 10) و بره ها را در اغوش خواهد کشید (اشعیا40: 11) و خداوند بر کره زمین نشسته و ساکنانش مثل ملخ هستند (اشعیا40: 22) و... و این یک امر مسلمی است که در زمان های اخر یهوه کرسی خود را نصب، و داوری می کند و همچنین بره ها را از میش ها جدا می کند و بره ها را در آغوش خود بهشت و میشها را در دریاچه آتش می اندازد و در ان زمان حتی عیسی برای خدای پدر( یهوه) خشوع می کند، چنانکه رسالۀ قرنتیان می گوید: بعد از آن انتهاء است وقتیکه [عیسی در آسمان] ملکوت را به خدا و پدر سپارد.... آنگاه خود پسر هم مطیع خواهد شد او را که همه چیز را مطیع وی گردانید تا آنکه خدا کل در کل باشد. (1قرنتیان 15: 24 ، 28).
پس مشخص است که اگر ایلیای موعود راه را برای آمدن یهوه باز می کند، این راه را در زمانی باز می کند که هنوز فرا نرسیده است، تا بعد بگوییم گشودن راه برای حضرت عیسی علیه السّلام نشانگر یهوه بودن حضرت است. اشعیا40، از حوادث و شرایطی سخن می گوید که هنوز فرا نرسیده است، پس آمدن یهوه نیز که در آن شرایط است، هنوز رخ نداده است تا بخواهیم آن را به حضرت عیسی علیه السّلام نسبت بدهیم. در واقع، وقتی اشعیا می گوید یهوه می آید، منظورش این است که در روز داوری یهوه، برای حکمرانی می آید و هیچ ارتباطی با امدن مسیح ندارد. هر چند این برداشت آیه، با متن اشعیا40، بسیار سازگارتر از برداشت خاص برخی متکلمین مسیحی، برای اثبات الوهیت مسیح است، ولی حتی اگر هم نپذیرند که اشعیا40، از آخر الزمان، سخن گفته است، باز هم همین که احتمال دارد که بحث اشعیا40، مربوط به آخرالزمان باشد، استدلال آنها را غیرقطعی خواهد کرد، زیرا وقتی احتمال بیاید، استدلال باطل می گردد.
دوم اینکه به راحتی می توان توجیه کرد که حضرت یحیی علیه السّلام هم به آمدن مسیحای موعود بشارت داده است و هم به آمدن یهوه، در آخر الزمان، ابتدا مسیح خواهد آمد و پس از آن، یهوه با اقتدار می آید و حضرت یحیی، در معرفی خود، باز کننده بودن راه یهوه که بعد از مسیح خواهد آمد، اشاره کرده است. هیچ نیازی نیست که کلمه (مسیح) همان یهوه باشد، تا این سخن حضرت یحیی صحیح باشد و این دقیقا اعتقاد آخر الزمانی مسیحیان است، که بعد از بازگشت مجدد مسیح، کرسی ای نصب می شود و خود پدر(یهوه) با قدرت می آید و در آن زمان، همه و حتی مسیح، برای او سجده می کنند.
سوم اینکه در این استدلال، یک پیشداوری هست، و آن اینکه، یوحنا آن بخش که مربوط به آمدن یهوه است، را اصلا نگفته است، و از اشعیا علیه السّلام فقط اینکه ندا دهنده ندا می زند که راه خداوند را باز کنید، را ذکر کرده است. دلیلی نداریم که ادامۀ جملات هم از همان ندا دهنده، یعنی حضرت یحیی، باشد و ممکن است، آمدن یهوه در کتاب اشعیا از قیامت باشد، چنانکه شواهد متنی نیز، همین را تأیید می کنند.
[1] THE EASTERN / GREEK ORTHODOX BIBLE: New Testament, p229.
[2] Pulpit Commentary: 2corinthians4:4, Ellicott's Commentary for English Readers: 2corinthians4:4, etc.
[3] تونی لیون، تاریخ تفکّر مسیحی، ترجمۀ روبرت آسریان، ص7-6.