فساد کشیشها چه ربطی به نقد مسیحیت و کاتولیکیسم دارد؟

 

  در سالهای اخیر، اخبار زیادی از فسادهای اخلاقی برخی کشیشها و کودک آزاری آنها، علی الخصوص در کلیسای کاتولیک می شنویم. البته اینکه هیچ فساد و تجاوزی نباید بدون مجازات باشد، و باید احقاق حقوق مظلومین صورت بگیرد، امری صحیح است.

  اما برای من عجیب است که برخی از منتقدین مسیحیت از بیخدایان گرفته تا برخی مسلمانان، و حتی پروتستانهایی که قصد تخریب کلیسای کاتولیک را دارند، سعی در نشر این مطالب به عنوان نقد مسیحیت و یا کاتولیکیسم دارند!

  من به راستی متوجه ارتباط منطقی بین فساد تعدادی از روحانیون یک مذهب با عدم صحت آن مذهب نمی شوم، و البته بعید می دانم هیچ فیلسوفی بتواند بین این دو مسئله، ارتباطی منطقی برقرار کند.

  هر امتی، در میان خود هم انسانهای خوب دارد و هم انسانهای بد؛ و البته ممکن است برخی از این انسانهای بد، برای پوشاندن بدیها و پلیدیهای خود، لباس قشر مذهبی و روحانیت دینی را به تن کنند.

  اگر این گروه خاص از منتقدین، دلیلی دارند، مبنی بر اینکه مذهب کاتولیک محتوایی دارد که شخص را به سوی تجاوز به کودکان پیش می برد، بنده بسیار خوشحال می شوم که این افراد دلایل و مدارک خویش را نشر بدهند، ولی وقتی چنین مدارکی ندارند، منطقی تر این است که دامان نقد را به این نقدهای آبکی نیالایند.

تبلیغ مسیحیت از طریق فریبکاری

به این خاطره توجه کنید:

 

درست بخاطر دارم در سفر اولم به آمریكا وقتی دختر بچه ای ده، دوازده ساله بودم روزی خانواده ای كه نزد آن ها زندگی می كردم، مرا همراه خودشان به كلیسا بردند. بعد از این كه مراسم دعای روز یكشنبه تمام شد، فردی از مسؤولین كلیسا مرا به محوطة جلوی محراب برده و پرسید: تو به چی اعتقاد داری؟

گفتم: من به خدا اعتقاد دارم و او را می پرستم.

گفت: چه دلیلی برای اینكه خدا هست، داری؟

گفتم: خدا ما را خلق كرده و غیر از این نمی تواند باشد.

گفت: اگر همین حالا هر چه از خدا بخواهی به تو می دهد؟

ماندم چه بگویم. بلافاصله گفت: اما من همین حالا هر چه از مسیح بخواهم به من می دهد.

گفتم: چطور؟ حرفت را ثابت كن

گفت: الان از مسیح می خواهم از زیر پایم آب بیرون بیاید.

درست یادم است در همان مكان محلی را با خاك پوشانده بودند. او پایش را به زمین كوبید و من یكباره دیدم زمین خیس شد. متعجب شدم. دور و برم را نگاهی كردم. باورم نمی شد. خم شدم، خاك ها را عقب زدم و دیدم شیشه ای را پر از آب، آن زیر قرار داده و با خاك رویش را پوشانده بودند تا با ضربة پا، ترك برداشته و زمین خیس شود.

گفتم: ببین، داری دروغ می گویی، این كار را حضرت مسیح (علیه السلام) نكرد، خودت كردی. شیشه را قبلا با آب آن زیر گذاشته بودی! ولی خدایی كه ما به آن معتقدیم این نیست. او خدایی است كه همة جهان را خلق كرده است.

تأثیر و نفوذ دیانت مادر و فضای مذهبی خانواده بر این دخترك كم سن و سال كه بخاطر یك بیماری از 8 سالگی مجبور به اقامت در آمریكا شده بود، آن روز در كلیسا آن قدر ریشه دار و عمیق نمود ظاهری یافت كه تعجب همة حاضرین را برانگیخت.

مهری برزگر

 

  شاید باور کردنِ خاطرۀ فوق دشوار بود اگر همه روزه شاهد تبلیغهای مشابه و معجزه های ساختگی و دروغینِ تبلیغگران تبشیرگران مسیحی نبودیم.

جفا بر کلیسا، و ظلم و ستمهای کلیسا


 

 ظلم چیز بسیار بدی است، و مسلمانان نیز، در طول تاریخ، اوج نفرت خود را از ظلم نشان داده، و بهترین همزیستی را با افرادی دگراندیش داشته اند.

اتفاقاً همین امر، مورد توجه مسیحیان هم قرار گرفته است و یکی از تاکتیکهای تبشیری خویش را «مظلوم نمایی و جلب ترحّم» قرار داده، هر جا به آنها چپ نگاه می کنند، صدا و آه و واویلایشان به هوا می رود!

  می گویند، به جرم، تبلیغ مسیحیت یا از اسلام به مسیحیت گرویدنشان، دستگیر می شوند. می گویند در کلیساهای خانگیشان را می بندند! می گویند به کلیساهای رسمیشان فشار وارد می کنند و مدّعی هستند که این فشارها در غرب بر مسلمانان و رهیافتگان به اسلام، وارد نمی شود!

  در پاسخشان عرض می کنیم، که مگر در غرب، حکومت در دست شماست که به عدم فشار بر مسلمانان(بنا به ادّعای خودتان) می نازید؟ در غرب، حکومت در دست سکولارهاست، که از آنجا که در اقلیت هستند، مجبورند دیگران را آزاد بگذارند و به آنها فشار نیاورند، و همانقدر که به بیخدایان و شیطان پرستان، حقّ تبلیغ می دهند، به مسلمانان نیز حقّ تبلیغ می دهند! آیا این افتخاری برای شما دارد؟

  در همین غرب، هر چند برای حفظ نقاب آزادی، جلوی تبلیغ مسلمانان را نمی گیرند، در عین حال، آنقدر در مورد مسلمانان لجن پراکنی می کنند که کسی رغبت مسلمان شدن نداشته باشد. آیا دوست دارید ما نیز با کمک رسانه های جمعی، شما را وحشی و آدمکش و تروریست و خواهان کشتن تمام مخالفانتان، معرفی نماییم و بعد به شما آزادی تبلیغ بدهیم؟ در غرب، از طریق رسانه ها، رادیو و تلویزیون و روزنامه ها، با اسلام می جنگند، ولی در ایران هرگز شما با چنین هجوم گسترده ای به ایمانتان روبرو نیستید، بلکه آزادید که در جمع خود با آزادی زندگی کنید.

  در همین غرب که ادّعای آزادی در آن را دارید، «تبلیغ اسلام» اتهامی است که برای اخراج یک جوان از دبیرستان یا دانشگاه، کافی است. پس آنقدرها هم دست تبلیغگران اسلام، برای نشر اسلام در غرب باز نیست.

  امّا زمانی که در غرب، قدرت در دست کلیسا بود، افرادی که زیر لوای کلیسای خودتان نبودند، حتّی اگر تبلیغ هم نمی کردند، با خطر مرگ روبرو بودند. بفرمایید که بت پرستی چگونه در اروپا محو شد؟ آیا غیر از این است که به کمک تیغ برّندۀ دژخیمان مسیحی، بت پرستی در اروپا نابود گردید؟ شما در طول تاریختان، چقدر بت پرست، یهودی، مسلمان و حتی مسیحیانی که مثل خودتان فکر نمی کردند را کشتید؟ چقدر گنوسی، ابیونیت و گروههای توحید مسیحی، را از دم تیغ گذراندید؟ چقدر کاتولیک از پروتستان و پروتستان از کاتولیک و ارتدوکس و کاتولیک از یکدیگر، کشتار کردند؟

  همین ارتداد که می گویید افرادی از شما در ایران به این جرم، دستگیر شده اند، آیا غیر از این است که در زمانی که حکومت در دست خودتان بود، در غرب بسیاری از انسانها را، به جرم ارتداد، به بیرحمانه ترین شکل، کشتار می کردید؟

  همین امروز هم که هیچگونه قدرت حکومتی در دستتان نیست، می بینیم که برای دیگران، حقّ آزادی قائل نیستید و سخن مخالف را در نطفه خفه می کنید. در سایتهایتان، در وبلاگهایتان، در چت رومهایتان، با یک مسلمان تا وقتی بحث می کنید که حس می کنید در حال منحرف شدن به سوی شماست، ولی به محض اینکه حس کنید که او قصد پذیرفتن نظرات شما را ندارد، فوراً او را سانسور نموده و به او حقّ سخن گفتن نمی دهید. فقط خودِ من چند بار، فقط به جرم اینکه خواسته ام پاسخ گزافه گوییهایتان در مورد اسلام را بدهم(بدون اینکه علیه خرافات خودتان حرفی بزنم) از سایت و چت رومهایتان اخراج شده ام؟ وقتی به یکی از چت رومهای شما آمدم، به محض اینکه فهمیدید مسلمانم شروع کردید به تهمت زدن به قرآن و آیاتی را مطرح کردید، ولی وقتی من اجازه گرفتم و خواستم صحبت کنم، و آیه را درست بخوانم تا همه بدانند که ایرادی بر قرآن وارد نیست، جلویم را گرفتید و گفتید خواندن قرآن، در این چت روم ممنوع است! روزی دیگر، نظر به اینکه حق جواب دادن را نیز به ما نمی دادید، فقط اجازه گرفتم و یک سؤال پرسیدم: «اگر اسلام بد است، چرا اینقدر در مورد آن دروغ می گویید؟» و شما فوراً من را از صحبت در چت روم محروم کردید و هنوز که هنوز است، در چت رومتان، حق سخن گفتن ندارم. این است میزان آزاداندیشی و آزادگی شما.

  امّا در ایران امروز، منطق روشن است: ما جوانهای شما را به داخل مجالس خود نمی کشانیم، شما هم جوانان ما را به داخل کلیساهای خانگیتان نکشانید. ما در جامعه ی مسلمانان زندگی اسلامی داریم و شما هم در جامعه ی خودتان زندگی مسیحیتان را داشته باشید، و حتی آزادید در جامعه ی خودتان، حجاب و حرمت شراب را رعایت نکنید. البته شاید بگویید صدا و سیما در دست مسلمانان است، ولی همینکه هیچ نامسلمانی، در اثر برنامه های صدا و سیمای ایران، مسلمان نشده است، به خوبی نشانگر این است که صدا و سیمای ایران، اثر تبلیغات خاصی ندارد، چرا که شبکه های بین المللی اسلامی، به راحتی سالانه تعداد زیادی از نامسلمانان را به اسلام هدایت می کنند.

  بفرمایید که در کلیساهای خانگیتان چه خبر است؟ آیا غیر از این است که با یک سری تلقینات و داستانهای دروغ و ابراز محبتهای دروغین، جوانان ناآگاه را به سوی خود دعوت می کنید؟

  امّا ما برعکس شما که نظر مخالف را در نطفه خفه می کنید، از نظر مخالف ترسی نداریم ولی اجازه نمی دهیم تبشیرگرانتان، به سراغ افرادی ناآگاه بروند و فریبشان دهند. خودتان هم شاهدید که فقط با دروغ و نیرنگ، تبلیغ می کنید و نه با منطق و عقلانیت. به همین خاطر ما حاضریم جوانان را در هر جایی که خواستید، جمع کنیم و در حضور جوانان با شما مناظره کنیم، تا جوانان هم حرف ما را بشنوند و هم حرف شما را بشنوند، و بعد هر کدام که درست بود را بپذیرند. ولی آیا مناظره را می پذیرید؟ خیر، از زیر آن فرار می کنید. کشیشهایتان و شبانهایتان، فقط بلدند برای افراد ناآگاه سخنرانی کنند، ولی از مناظره فرار می کنند! به یاد دارم که چندی پیش که یکی از تبلیغگرانتان را که خیلی هم ادّعای دانش داشت را، دعوت به مناظره کردم، در پاسخم گفت که من مناظره را مثل دوئل می بینم!! آری شما، مناظره را دوئل می انگارید تا از زیر آن فرار کنید. برایتان متأسفم.

  ارتداد و خروج از اسلام، به خودی خود، هیچ مجازاتی را در پی ندارد، ولی وقتی فرد آن را وسیله ای برای تبلیغ علیه اسلام قرار بدهد و شروع به فریبکاری کند، دستگیر می شود، وگرنه شعار اسلام که آشکار است که می فرماید: «لا اکراه فی الدّین» مؤمن به اسلام بودن، افتخاری است که نصیب هر کسی نمی شود، و از پدر و مادر هم به ارث نمی رسد. هر کسی لیاقت ایمان به اسلام را ندارد، فکر نکنید ما خیلی مشتاق مسلمانان بودن شما یا ساده لوحانی که فریبتان را می خورند، هستیم.

  جفا یعنی اینکه من را فقط به جرم اینکه جواب دروغهایتان را در مورد اسلام می دادم، از سایت و چت رومهایتان اخراج کردید. حتی گاهی به صرف یک سلام دادن، از چت رومهایتان اخراج شدم.

  فشار یعنی اینکه در وبلاگهایتان کامنتهای من حذف می شود.

  ستم یعنی اینکه آنقدر در بخش نظرات وبلاگ من فحشهای رکیک می نویسید، که مجبورم بخش نظرات وبلاگم را بسته نگاه دارم. نمونه هایی از این فحاشیها در بخش کامنتها را در بین کامنتهای موجود در این لینک و همچنین دو کامنت آخر در این لینک بنگرید و خود ببینید اینهایی که ادعای محبت دارند، با چه ادبیاتی، فحاشی می کنند و درون خودشان را نشان می دهند.

  زورگویی یعنی اینکه در همه جای عالم ما مسلمانان را وحشی جلوه بدهید، تا همه از ما بترسند و برخوردی غیرانسانی با ما داشته باشند.

  من از حضرت مسیح، می خواهم که شمایی را که همیشه در خیال پیروی از وی هستید ولی از هرکسی نسبت به او دورتر می باشید، را هدایت فرماید.



امّا بد نیست بدانید، مسیحیان، طبق کتاب مقدّسشان، حتی حق اعتراض به حکومت را نیز ندارند. در کتاب مقدّس مسیحیان، طبق ترجمۀ مسیحی هزارۀ نو، چنین می خوانیم:

«
۱هر‌کس باید تسلیمِ قدرتهای حاکم باشد، زیرا هیچ قدرتی جز از سوی خدا نیست. قدرتهایی که وجود دارند، از جانب خدا مقرر شده‌اند.۲پس آن که بر علیه قدرتی عصیان کند، در حقیقت علیه آنچه خدا مقرر کرده، عصیان ورزیده است؛ و آنان که چنین می‌کنند، مجازات را برای خود می‌خرند.۳زیرا راستکِرداران از حکمرانان هراسی ندارند، امّا خلافکاران از آنها می‌ترسند. آیا می‌خواهی از صاحبِ قدرت هراسی نداشته باشی؟ آنچه را که درست است، انجام بده که تو را تحسین خواهد کرد.۴زیرا خدمتگزار خداست تا به تو نیکویی کند. امّا اگر مرتکب کار خلاف شوی، بترس، زیرا شمشیر را بی‌جهت حمل نمی‌کند. او خدمتگزار خدا و مجری غضب است تا کسی را که مرتکب کار خلاف شده است، کیفر دهد.۵پس آدمی باید نه‌تنها برای پرهیز از غضب، بلکه به‌سبب وجدان خود نیز تسلیم قدرتها باشد.»(رومیان13: 5-1)

  پس اگر قدرت حاکم شما را از تبلیغ باز می دارد، باید تسلیمش باشید، وگرنه علیه آنچه خدا مقرّر داشته است، عصیان کرده اید، در حالی بیشتر اوقات، وبلاگهای مسیحی را در حال مبارزۀ سیاسی با همین حکومت می بینیم که از دیدگاه کتاب مقدّسشان، از جانب خدا مقرّر شده است. حال از مسیحیان می پرسم: آیا این فرمایش کتاب مقدّستان صحیح است؟ اگر بله، چرا به آن عمل نمی کنید و اگر خیر، چرا آنرا کلام تحریف نشدۀ خدا می دانید؟

 

دلایل لزوم توجه به مسیحیت تبشیری

 

 

 

  امروزه، در بین ما، مکاتب و اندیشه های مختلفی، مانند بیخدایی، بیدینی، مسیحیت تبشیری، زرتشتیگری، وهابیت، عرفانهای کاذب و... در حال تبلیغ خود، و مقابله با اسلام هستند. امروز می خواهیم با یکی از مهمترین این مکاتب، آشنا شویم.

 

  مسیحیت تبشیری، شکلی از مسیحیت است که به شدت تبلیغ می کند. مسیحیت تبشیری، که در ایران وجود دارد، گونه ای منحط از مسیحیت پروتستانی را تبلیغ می کند و معمولاً ادعا می کند که مسیحیت دین نیست، و در میدان عمل، تبلیغ بیدینی، در پوشش پیروی از مسیح است.(درست مانند تبلیغات زرتشتیگری که عملاً تبلیغ بیدینی در پوشش پیروی از زرتشت می باشد.) مسیحیت تبشیری بسیار فعالانه در جوامع مختلف به تبلیغ می پردازد. در مناطق جنگزده یا حادثه دیده، تبلیغگران مسیحیت به سرعت خود را به محل رسانده، ضمن کمکهای به ظاهر بشردوستانه، مسیحیت را تبلیغ می کنند. در ایران، از طریق دهها شبکه ماهواره ای و صدها سایت و وبلاگ به تبلیغ خویش مشغولند، و در عین حال در سطح جامعه نیز به شدت در حال تبلیغ می باشند و معمولاً آسیب دیدگان اجتماعی را شکار می کنند.

  متأسفانه بین جوانان مؤمن و مذهبی ما، توجه کمی به این مکاتب و اندیشه های در حال تبلیغ، از جمله مسیحیت تبشیری، می شود، و این مسئله، باعث شده است که این مکاتب نیز راحتتر به تبلیغ بپردازند. این در حالی است که از سویی، ما عقلاً موظف به مقابله با اندیشه های باطل، به صورت منطقی هستیم و از سوی دیگر، باید نسبت به جامعه و مردم خود، احساس مسئولیت نموده، نگذاریم افرادی با شبهات پوچ و بی اساس، آنها را منحرف کنند.

 

دلایل لزوم توجه به مسیحیت تبشیری و نقد منطقی آن

1.مسیحیت، بیشترین پیشینه را در نبرد عقیدتی و نظامی با اسلام دارد. بیشتر شبهاتی که امروزه در مورد اسلام می شنوید نیز ساخته و پرداخته مسیحیان است، که دشمنان دیگر اسلام نیز، از روی دست آنها بر می دارند و به نام خودشان مطرح می کنند.

2.مسیحیت، 2000 سال تجربه و سابقه در تبلیغ دارد، و لذا خیلی بهتر از سایر گروههای فکری، تکنیکهای تبلیغی را می شناسد.

3.مسیحیت تبشیری، برعکس اکثر فرقه ها و نگرشهایی که سعی در تبلیغ خود در برابر اسلام دارند، از یک پشتوانه قدرتمند مالی نیز، برخوردار است و لذا قدرت تبلیغ بیشتری دارد. در این زمینه تنها وهابیت با مسیحیت قابل مقایسه است، که البته وهابیت فاقد پشتوانه و بودجه ای در حدّ مسیحیت می باشد.

4.تبلیغگران مسیحیت، برعکس تبلیغگران سایر فرقه ها و نگرشها که معمولاً از مجرای اینترنت و ماهواره تبلیغ می کنند، بدون واهمه، عقاید خرافی خویش را در جامعه نشر می دهند، کلیساهای خانگی ایجاد می کنند، در اتوبوس و تاکسی و مهمانیها بحث راه می اندازند و افراد ناآگاه را جذب می نمایند، و لذا تأثیرات بیشتری در جامعه دارند.

5.تبلیغگران مسیحیت، از راه عاطفی و توسّل به عرفانهای دروغین، با مخاطبین برخورد می کنند، و نظر به اینکه مردم ما نیز احساساتی و دوستدار عرفان هستند، تأثیر بسیار بیشتری نسبت تبلیغگران فرقه های دیگر دارند.

6.غربزدگی باعث می شود که افراد غربزده هر چه مربوط به غرب است را با چشم بسته، دوست بدارند و نظر به اینکه افراد غربزده، دین غربیها را مسیحیت می دانند، استعداد بسیار زیادی بین آنها در مسیحی شدن، وجود دارد(هر چند می دانیم که پیشرفتهای غرب، ربطی به مسیحیت ندارد).

 

  لذا اگر نسبت به جامعه و مردم خود احساس مسئولیت می کنیم، و خواهان این هستیم که از مقدّمه سازان ظهور ولی عصر(عج) باشیم، باید نسبت به مسیحیت توجه نموده و با تبلیغات آنها، مبارزاتی فکری و مستحکم داشته باشیم.

تفسیر مسیحیت تبشیری در چند جمله!

  وضعیت حق ستیزی تبلیغگران مسیحیت، در اینترنت، ماهواره و سطح جامعه، بسیار اسفبار است. به راستی مسیحیتِ مسیحیان، از تنها چیزی که خالی است، خودِ مسیح است. از دل قرون وسطی، با طلوع دین مبین اسلام، کشیشان مسیحی، شروع به دروغسازی بر ضدّ اسلام نمودند و با پتک دروغ و تهمت سعی در تحقیر اسلام و حضرت محمّد(ص) نمودند. امروزه نیز، وارثان همان کشیشان قرون وسطایی، یعنی مسیحیت تبشیری، که هدف اصلی آن دین-زدائی از جامعه است و مبلغینش آشکارا می گویند که مسیحیت دین نیست، راه اسلاف بی انصاف خود را می رود و هر روز دروغی و نیرنگی را از شبکه های ماهواره ای، سایتها و در سطح جامعه نشر می دهند. این مقاله را یک مسیحی در وبلاگش قرار داده است، آنهم با نام «تفسیراسلام درچندجمله»:
اسلام دین زور، تهدید، قتل و شکنجه است. اسلام مکتبی ضد انسانی و ارتجاعی و تمامی قوانینش عین عقب افتادگی است و همه چیز در چهارچوب این آیین پلشت، اجباری می باشد؛ نماز خواندن اجباری، روزه گرفتن اجباری، مسلمان بودن و مسلمان باقی ماندن تا پایان عمر اجباری، همه چیز در قاموس اسلامِ عزیز، اجباری استمسلمان هرگز حاضر نیست که صندوقچه دین را بگشاید و به درون آن بنگرد. مسلمان دوست دارد که صندوقچه دین را همانگونه که از نسل پیش از خود دریافته است در بسته نگاه داشته و در بسته به نسل دیگر انتقال دهد. هر گاه که بشنود در این صندوق که او نسل پس از نسل بر دوش خود حمل کرده است و پیوسته بر بار آن افزوده شده است بجای طلا و جواهرات گران قیمت چیزی جز مفرغ در آن یافت نمیشود، چنان بر افروخته میشود و عصبیت چنان بر او مستولی شود گویی که جریان خون در رگ های ش متوقف شده است و آماده است که آسمان را به زمین آورد..

مسلمانان دگر نگری و دگراندیشی را اهانت ی به عرض و آبرو و عصمت خويش میدانند. نفی و نقد دین آتش غیرت را در درونشان شعله ور سازد و بی درنگ به واکنش و حفظ و حراست ارزشها و باورهای خود و یا آن صندوقچه در بسته که از اجداد خود به ارث برده اند و بر آن تصور ند که پر از جواهرات گران قیمت است، بر می خیزند.

  ابتدا به مسیحیان تبریک می گویم که راه کشیشان قرون وسطایی خویش را همچنان پیش می گیرند و با این دروغگوییها و بی انصافیها نشان می دهند هرگز نمی توانند حق باشند. امّا در پاسخ به سخنان دروغین فوق:


  اسلام دین زور، تهدید، قتل و شکنجه است، یا مسیحیت؟ آیا همین شما مسیحیان نبودید که فقط در جنگهای صلیبیتان در بیت المقدّس هزاران هزار مسلمان را کشتید؟ آیا شما مسیحیان، دستتان به خون هزاران یهودی آلوده نیست؟ آیا عکسهای همین هیتلری که می گویید یهودی-کشی کرد، را در واتیکان و در ملاقات با سران کلیسا دیده اید؟ خودتان چقدر از خودتان را به جرم اینکه فقط مذهبی غیر از مذهب شما داشته اند را کشته اید؟ آیا صفحات تاریخ را ورق نزده اید؟ این آیات از کتاب مقدّس مسیحیت، نشانگر اوج انسان ستیزی و کشتار و آدمکشی و حتی نوزادکشی و حیوان کشی در این مکتب است:

 يَهُوَه صبايوت چنين ميگويد: آنچه عماليق به اسرائيل كرد، بخاطر داشته ام كه چگونه هنگامي كه از مصر برميآمد، با او در راه مقاومت كرد. پس الان برو و عماليق را شكست داده، جميع مايملك ايشان را بالكل نابود ساز، و بر ايشان شفقت مفرما بلكه مرد و زن و طفل و شيرخواره و گاو و گوسفند و شتر و الاغ را بكش"
(اول سموئیل15: 3و2)

"اما از شهرهاي‌ اين‌ امت‌هايي‌ كه‌ يَهُوَه‌، خدايت‌، تو را به‌ ملكيت‌ مي‌دهد، هيچ‌ ذي‌نفس‌ را زنده‌ مگذار. بلكه‌ ايشان‌ را، يعني‌ حتيان‌ و اموريان‌ و كنعانيان‌ و فَرِزّيان‌ و حِوّيان‌ و يبوسيان‌ را، چنانكه‌ يَهُوَه‌، خدايت‌، تو را امر فرموده‌ است‌، بالكل‌ هلاك‌ ساز."
(تثنیه20: 17-16)


  اینها دستورات همان خدایی است که مسیحیان می گویند که تمام ذاتش محبّت است! این است چهرۀ خدا در کتاب به اصطلاح مقدّس مسیحیان.



  این مسیحیت است که مکتبی ضد انسانی و ارتجاعی و تمامی قوانینش عین عقب افتادگی است و مکتبی پلشت می باشد، تا جایی که در قرون وسطی از حمام رفتن نهی می کرد و شپش را مروارید خدا می خواند. مسیحیت گذشته از این حرفها مکتب و آیینی شکست خورده و در هم شکسته است، تا جایی که با وجود مجازات اعدام برای همجنسبازان طبق کتاب مقدّس، در کلیساهایش برای همجنسبازها عقد ازدواج می خواند و همین که مسیحیت را دین نمی دانند نیز از همین جهت است که تسلیم اندیشه های کفرآلود سکولارهای غربی شده اند. بد نیست با برخی از احکام جالب کتاب مقدّس آشنا شوید:


1.قطع دست:
«و اگر دو شخص با یكدیگر منازعه نمایند و زن یكی پیش آید تا شوهر خود را از دست زننده‌اش رها كند و دست خود را دراز كرده عورت او را بگیرد پس دست او را قطع كن و چشم تو بر او ترحم نكند» (تثنیه 25:‌11ـ12).

2ـ سنگسار كردن:
در كتاب مقدس برای بسیاری از گناهان مجازات سنگسار وضع شده وبا این وجود بسیاری شنیده میشود كه بر حكم سنگسار در اسلام طعن میزنند و آن را حكمی خشن معرفی میكنند.

به عنوان نمونه پسر ولخرج ونافرمان حکمش سنگسار است .

اگر مردی پسر لجوج و سرکش داشته باشد که با وجود تنبیهات مکرر والدین از ایشان اطاعت نکند در این صورت باید پدر و مادرش او را نزد ریش سفیدان شهر ببرند و بگویند " این پسر ما لجوج و سرکش است حرف ما را گوش نمی کند و به ولخرجی و میگساری می پردازد" آنگاه اهالی شهر او را سنگسار کنند تا بمیرد به این طریق شرارت را از میان خود دور خواهید کرد و همه جوانان اسرائیل این واقعه را شنیده خواهند ترسید .[تثنیه 18:21-21 ]

ویا اگرکسی در روز شنبه کارکند باید سنگسار شود:

"یک روزکه قوم اسرائیل در بیابان بودند یکی از آنها به هنگام جمع آوری هیزم در روز بیست غافلگیر شد پس او را گرفتندپیش موسی و هارون و سایر رهبران بردند ایشان او را به زندان انداختند زیرا روشن نبود در این مورد باید چه کرد خداوند به موسی فرمود این شخص باید کشته شود و تمام قوم اسرائیل او را در خارج اردوگاه سنگسار کند تا بمیرد پس او را از اردوگاه بیرون برده همانطور که خداوند امر فرموده بود وی را کشتند [اعداد 15 :32-36 ]

«لیكن اگر این سخن راست باشد و علامت بكارت آن دختر پیدا نشود آنگاه دختر را نزد در خانة پدرش بیرون آورند و اهل شهرش او را با سنگ سنگسار نمایند تا بمیرد». (تثنیه 22:‌20ـ21)

 موارد دیگری نیز وجود دارد مانند اینکه کسی که در نزاع به خدا کفر بگوید و یا جادوگر یا احضار کننده ارواح. ـ 6 لاویان 24:14-23 » لاویان 27:20 نا گفته نماند كه مجازات سنگسار مختص انسانها نیست و دامنگیر حیوانات نیز شده است !!

«و هر گاه گاوی به شاخ خود مردی یا زنی را بزند كه او بمیرد، گاو را البته سنگسار كنند... و لیكن اگر گاو قبل از آن شاخ زن می‌بود و صاحبش آگاه بود و آن را نگاه نداشت و او مردی یا زنی را كشت، گاو را سنگسار كنند و صاحبش را نیز به قتل رسانند... » (خروج 21:‌‌‌28ـ32؛ همچنین خروج 19:‌‌‌‌13)

3ـ كشتن:

برای برخی از گناهان مجازات كشتن در نظر گرفته شده است. به عنوان نمونه: کسی که پدرومادرش را نفرین کند باید کشته شود(لاویان 20 :9 ) ، لواط، جماع با حیوانات و زنا با زن پدر و عروس از این دسته گناهان است (لاویان 20‌:‌ 9ـ 16)  البته در این مورد هم برای حیوانات نیز مجازات كشتن در نظر گرفته شده و اگر فردی  با حیوانی مجامعت كند  هر دو باید كشته شوند (لاویان ‌‌‌20: ‌15 ـ 16)

4ـ سوزاندن:
به غیر از موارد فوق یكی دیگر از احكامی كه در كتاب مقدس مسیحیان آمده است حكم سوزاندن افراد است به عنوان نمونه »اگرمردی با زنی و با مادر آن زن نزدیکی کند هر سه باید زنده زنده سوزانده شوند« [لاویان 20 : 14 ] ویا اینکه دختر کاهن اگر زنا کند باید به آتش سوزانده شود .

«و دختر هر كاهنی كه خود را به فاحشگی بی‌عصمت ساخته باشد، پدر خود را بی‌عصمت كرده است به آتش سوخته شود» (لاویان 21:‌9)

  ببینید کتاب به اصطلاح مقدّس مسیحیان برای چه موارد و چه کارهایی مجازات سنگسار و قطع دست و کشتن و سوزاندن صادر می کند. کسانی که چنین حرفهایی را حرف خدا می دانند، پیرو مکتبی ارتجاعی و ضدانسانی و باعث عقب افتادگی و آیینی پلشت هستند یا ما؟

 
 

  در اسلام، هیچ چیز اجبار دنیوی ندارد، نه نماز خواندن، نه روزه گرفتن، نه مسلمان بودن و نه مسلمان ماندن تا آخر عمر، زیرا تمام اینها برای سعادت اخروی ما هستند و اگر از اینها خودداری کنیم، خودمان را سعادت اخروی محروم کرده ایم؛ کسانی که این امور را در اسلام اجباری می دانند، دروغگویانی هستند که به جای نور خدا، نور شیطان را پذیرفته اند. اسلام مثل مسیحیت نیست که افراد را وا می داشت بین مسیحی شدن و کشته شدن یکی را انتخاب کنند، چنانکه مسیحیان در طول تاریخ، و زمانی که هنوز به طور کامل تسلیم غیرمذهبیها نشده بودند، بسیاری از مسلمانان، یهودیان و مشرکان را به همین حکم، فقط به جرم اینکه حاضر به پذیرش دین ناحق مسیحیت نبودند، کشته اند و به این طریق است که مسیحیت در اروپا فراگیر شده است. در مقابل با وجود اینکه مسلمانان
قرنها بخشهای عظیمی از اروپای شرقی و اروپای غربی را در تصرف داشتند، در هیچ گزارشی نمی بینیم که کسی را واداشته باشند که به زور مسلمان شود، و روزی هم که آن کشورها را ترک کردند، اکثر بومیها به دین پیشین خود بودند، ولی مسیحیان که حکومت آن مناطق را پس گرفته بودند، همان قانون را برای کسانی که مسلمان شده بودند، قرار دادند. در مقابل بد نیست، نگاه کتاب مقدّس مسیحیان را به کسی که دین را رها کند، بدانید:


6 و اگر برادرت كه پسر مادرت باشد یا پسر یا دختر تو یا زن هم آغوش تو یا رفیقت كه مثل جان تو بشد تو را در خفا اغوا كند و گوید كه برویم و خدایان غیر را كه تو و پدران تو نشناختید عبادت نماییم 7 از خدایان امتهایی كه به اطراف شما میباشند خواه به تو نزدیك و خواه از تو دور باشند از اقصای زمین تا اقصای دیگر آن 8 او را قبول مكن و او را گوش مده و چشم تو بر وی رحم نكند و بر او شفقت منما و او را پنهان مكن. 9 البته او را به قتل رسان دست تو اول به قتل او دراز شود و بعد دست تمامی قوم. 10 و او را به سنگ سنگسار نما تا بمیرد چونكه میخواست تو را از یَهُوَه خدایت كه تو را از زمین مصر از خانة بندگی بیرون آورد منحرف سازد. 11 و جمیع اسرائیلیان چون بشنوند خواهند ترسید و بار دیگر چنین امر زشت را در میان شما مرتكب نخواهند شد.  و اگر اهل یک شهر مرتد شوند دستور متفاوت میشود و باید همه اهالی شهر از کوچک بزرگ و حتی گاو و گوسفند از دم کشته شوند و اجسادشان نیز با اتش سوزانده شود 12 اگر دربارة یكی از شهرهایی كه یَهُوَه خدایت به تو به جهت سكونت میدهد خبر یابی 13 كه بعضی پسران بلّیعال از میان تو بیرون رفته ساكنان شهر خود را منحرف ساخته گفته‌اند برویم و خدایان غیر را كه نشناخته‌اید عبادت نماییم 14 آنگاه تفحص و تجسس نموده نیكو استفسار نما. و اینك اگر این امر صحیح و یقین باشد كه این رجاست در میان تو معمول شده است 15البته ساكنان آن شهر را به دم شمشیر بكُش و آنرا با هرچه در آن است و بهایمش را به دم شمشیر هلاك نما. 16 و همة غنیمت آنرا در میان كوچه‌اش جمع كن و شهر را با تمامی غنیمتش برای یَهُوَه خدایت به آتش بالكّل بسوزان و آن تا به ابد تلّی خواهد بود و بار دیگر بنا نخواهد شد.(تثنیه13: 17-6)

ویا درجای دیگر آمده است :

اگر بشنوید مرد یا زنی "بت یا خورشید و ماه وستارگان را که من پرستش آن را اکیدا قدغن کردم عبادت کند " مرد یا زن را به بیرون شهر ببرید و سنگسارش کنید تا بمیرد(تثنیه 17 : 2 -7 )

  قدیس توماس آکویناس [متوفی 1274 م ] که یکی از بزرگترین و صاحب نفوذترین دانشمندان مسیحی است می گوید : در مورد بدعت گذاران دو نکته باید رعایت شود یکی نسبت به بدعت گذاران و دیگری بت به کلیسا،نسبت به بدعت گذاران گناهی وجود دارد که آنان به سبب آن گناه نه تنها باید با تکفیراز کلیساجدا شوند بلکه باید با مرگ نیز از جهان منقطع شوند زیرا فاسد کردن ایمان که حیات روح به آن بستگی دارد از جعل بدل که حیات مادی به آن بستگی دارد بسیار سنگین تر است پس اگر مقام سکولار جاعلان و دزدان دیگر را به سبب رفتارشان به مرگ محکوم می کند دلیل محکم تری وجود دارد که بدعت گذاران به محض اثبات بدعتشان نه تنها تکفیربلکه اعدام نیز بشوند.اما نسبت به کلیسا رحمتی وجود دارد که به بازگشت گمراهان ناظراست و بدین سبب درمحکوم کردن آنان شتاب نمی ورزند بلکه بعد از یک دو نصیحت همانطورکه [پولس] رسول راهنمایی کرده است پس از آن اگر باز هم وی سرسختی کند کلیسا که دیگر امیدی به بازگشت او ندارد نجات دیگران را در نظر می گیرد و او راتکفیر و از کلیسا جدا می کند علاوه بر این وی رابه محکمه سکولار می سپارد تا از آن طریق از جهان ریشه کن و اعدام شود.(خلاصه الاهیات 2\2  مسئله 11 ، مقاله 3)



  ما مسلمانان به دستور قرآن و عقل، همیشه صندوقچه دین را می گشاییم و پیرو چیزی نمی شویم که بدان علم نداریم، زیرا این دستور قرآن است(اسراء:36) در مقابل این مسیحیان هستند که حاضر نیستند یک بار هم که شده با عقل سلیم به عقاید پوچ و باطل مسیحیت بنگرند و ببینند که مگر می شود عیسایی که طبق انجیل خودشان هم گرسنه می شد و غذا می خورد، هم خسته می شد و می خوابید و هم تشنه می شد و آب می نوشید، و هم طبق اناجیل بر صلیب کشته شد، یک خدا کامل باشد! دمی نمی اندیشند که چگونه خدای عادل، به خاطر گناه ما، یک بیگناه دیگر را به صلیب می فرستد، در حالی که این کار ظلمی آشکار است! آیا مسیحیان فکر می کنند خدا ظلم هم می کند؟ یا اینکه این مجازات یک بیگناه به جای گناهکار عملی اخلاقی در مسیحیت است؟



  این مسیحیان هستند که وقتی به آنها از حقایق دینشان چیزی گفته می شود،  چنان بر افروخته میشوند و عصبیت چنان بر آنها مستولی می شود، گویی که جریان خون در رگ هایشان متوقف شده است و آماده هستند که آسمان را به زمین آوردند. این مسیحیان هستند که دگرنگری و دگراندیشی را اهانتی به عرض و آبرو و عصمت خويش میدانند. نفی و نقد مسیحیت آتش غیرت را در درونشان شعله ور سازد و بی درنگ به واکنش و حفظ و حراست ارزشها و باورهای خود و یا آن صندوقچه در بسته که از اجداد خود به ارث برده اند و بر آن تصورند که پر از جواهرات گران قیمت است، بر می خیزند. این را مسیحیان در طول تاریخ، با کشتارهایی که از غیرمسیحیان و حتی مسیحیانی که مثل خودشان فکر نمی کردند(یعنی سایر مذاهب مسیحی) به عمل آورده اند به عینه ثابت کرده اند، و البته هرگز نباید بلایی که به سر گالیله آوردند را فراموش کنیم. خودِ من بارها کامنتهایم در وبلاگهایشان حذف شده است، از سایتها و چت روهای اینترنتیشان اخراج شده ام، و از سر کینه در وبلاگم آنقدر فحشهای زشت نوشتند که مجبور شدم بخش نظرات وبلاگم را ببندم(الان هم مجبورم از دست آنها بخش نظرات این مطلب را نیز ببندم) و البته یک مدت هم به اسم و آدرس من در وبلاگهای دیگر کامنت حاوی فحش قرار می دادند. اینکه مسیحیان چنین چیزی را به مسلمانان نسبت می دهند، مصداق همان، کافر همه را به کیش خود پندارد است.



  در آخر به این تبلیغگران دروغگوی مسیحیت، که اسم مسیح را دزدیده اند، همان کلام امام حسین(ع) به یزیدیان را عرض می کنیم: اگر دین ندارید و اعتقادی به روز قیامت ندارید، حداقل در زندگی دنیوی خود، آزاده باشید. از جوانان فهیم هم خواهشمندم فریب این گوسفندان در لباس میش را نخورند.

مطلب مرتبط: اخطار به جوانان: مراقب گرگهای در لباس میش باشید



وقتی جواب ندارند!

پست پیشین وبلاگ ما با یک ویدئوی عالی در مورد مقام زن در مسیحیت همراه بود که دوستان دیدند. از سوی مسیحیان و مخالفینمان چه پاسخی دیدیم؟ یک مشت فحش به خانواده و نوامیسمان، که می توانید در اینجا آنها را بخوانید. دقّت بفرمایید که اینها میگویند دین اسلام، دین خشونت است و توحّش را به انسان یاد میدهد، و خودشان اینگونه فحّاشی می کنند و آنچه لیاقت خودشان است، به ما نسبت می دهند. خود قضاوت کنید که ما وحشی هستیم یا این افراد بیماردل.

مهم نیست. از کوزه همان تراود که در اوست، ما نباید انتظار داشته باشیم نامسلمانان نیز همان ادب و انسانیت و نزاکت مسلمانها را داشته باشند. زیرا آنها از مکتبی پیروی نمی کنند که آنها را از فحّاشی و توحّش باز بدارد. آنها دینی ندارند که به آنها بگوید نباید فحش بدهی، نباید به خانوادۀ دیگران توهین کنی و نباید کینۀ پیروان سایر ادیان را در دل داشته باشی.

 

دوستان نامسلمان، هر چقدر شما از ما متنفّر هستید، ما شما را دوست داریم. بنده اگر شب و روز هم اینجا فحش بدهید، دست از تلاش برای راهنمایی کردنتان برنمی دارم. پس شما به آیین خود عمل کنید، تا من هم به آیین خودم عمل کنم. تعامل بسیار خوبیست.

 

خدا را شکر می گویم، به خاطر نعمت اسلام، که من را از این انسان-نماها متمایز نموده است، و دین اسلام را آنقدر برتر از سایر مکاتب قرار داده است که مخالفینش جز فحشهای رکیک، چیزی در برابرش ندارند.

 

خبر فوری: اهانت دوبارۀ وبلاگنویسان مسیحی به مسلمانان

اگر یادتان باشد، چند وقت پیش یکی از وبلاگنویسی مسیحی، اقدام به رومانهایی اهانت آمیز در مورد حضرت محمّد(ص) کرد که با تدبیر مدیریت محترم بلاگفا، تارنگار مورد نظر مسدود گردید. توضیحات من در آن مورد را در اینجا بخوانید.


اخیراً یک وبلاگ نویس مسیحی دیگر، با توهین مستقیم به مسلمانان مطلبی را با عنوان «بازهم توحش مسلمانان به اوج رسید» روی وبلاگش قرار داده است و بخاطر درگیری بین مسیحیان و مسلمانان مصر که البته امری همیشگی بوده است، ادعا کرده مسلمانان تندرو به کلیسای قبطیان مصر حمله کرده اند و به این خاطر کلّ مسلمانان را وحشی خوانده است. لازم به ذکر است که اینجور درگیریها بین مسلمانان و مسیحیان در مصر زیاد پیش می آید و بارها هم شده که مسیحیان به مسلمانان تعرض کرده اند. همین چند سال پیش یک جوان مسیحی مصری، بخاطر مسلمان شدن خواهرش و ازدواج او با یک مسلمان، شوهرخواهرش را کشت و و خواهرش را نیز زخمی کرد. جالب است که اینها با این رفتارهایشان، برای ما از دین محبت هم سخن میگویند، البته همانطور که بارها گفته ام دین محبت بودن مسیحیت را فقط در جلسات تبشیری و تبلیغ مسیحیتشان، میبنیم و در واقع روشی است برای جلب توجّه مسلمانان و افراد ناآگاه ممکن است فریبشان را بخورند.

ولی ما که ادعای اینگونه محبتها را نداریم، وقتی مسیحیان تندروی لبنانی، زنان و کودکان اردوگاههای صبرا و شتیلا را کشتار کردند، مسیحیان را وحشی ننامیدیم.

البته برای اینکه تبلیغ نوشتجات این فرد نشود، آدرس مطلبش را نمی گذارم، ولی دوستان می توانند در وبلاگهای با موضوعیت مسیحیت از فهرست وبلاگهای بلاگفا، روی وبلاگ «مسیح»(!!) کلیک کنند و مطلبش را بخوانند.

ترفندهای مسیحیان برای تبلیغ مسیحیت به نقل از یک مسیحی مسلمان شده

بانوی سابقاً مسیحی، ژاکلین، که اکنون مسلمان شده اند، در مورد زمان مبشّر و تبلیغگر بودن خود چنین میگویند:

من به عنوان یک مبشر وخادم مسیحی در کلاسهای رهبری در کلیسا اینها را یاد گرفتم و موظف شدم که انجام بدهم:


1.نباید در برخورد بتا مخاطبم از کلماتی مانند:تعمید،روح القدس،مصلوب،و... استفاده کنم،بلکه باید مطابق با ادبیات مخاطبم صحبت میکردم تا مخاطب احساس بیگانگی عقیدتی با من نداشته باشد.

2.یک اصل مهم که باید مراعات میشد این بودکه در مورد جزئیات شبهه افکنی میکردم.ماننداینکه(چرا نماز باید هر روز خوانده شود و چرا باید چادر به سر کرد مگر نجات با این اعمال امکان دارد؟)

3.به زیر سوال بردن مذهب و تلقین اینکه مذهب منافات دارد با آزادی و امثال اینها.....

4.این سوال بزرگ:عیس مسیح آمده تا به جای تو مجازات شود و کفاره گناهان تو را بدهد آیا حاضری این ایثار را بپذیری یا میخواهی در تنهایی خودت بسوزی؟

5.همه این اصول باید روی مخاطبین جوان و عوام اجرا میشد.و هرگز نباید وارد بحث با مخاطبین متخصص شد.

6.من باید وانمود میکردم که زمانی مسلمان بودم و همه راهها را رفته ام و تمامی اعتراضات مسلمانان را در مورد مسیحیت میدانم و تحقیق کرده ام .و نباید اجازه تحقیق به مخاطب میدادم و این کار را یک دوباره کاری و وقت تلف کنی جلوه میدادم.

7.هم دردی با مخاطبین و بد گویی از مسیحیان تند رو و متعصب در راستای جلب اعتماد عقیدتی.

8.باید برای ورود در گفتگو با مخاطبم میگفتم که ما عیسی را خدا نمیدانیم بلکه منجی میدانیم چنانکه خود مسلمانان نیز معتقدند که مسیح روزی باز خواهد گشت.

9.تفسیر به رای قران به عنوان اینکه من خودم روزی تفسیر قران میکردم.

10.پرهیز از هرگونه بحث عقلی در مورد الوهیت مسیح و ارجاع دادن به کتاب مقدس.

11.نوشتن مقالات و کتابهای تمسخرآمیز و سبک در مورد اسلام به عنوان یک مسلمان.

12.و... اگر روزی توانستم شجاعت داشته باشم و همه را بیان کنم میکنم.

شما قضاوت کنید.راه نجات این است؟

یکی از معجزات زندگی من این بود که در کلاسهای رهبری شرکت کردم و با این نیات آشنا شدم.

لازم به ذکر است من به عنوان کسی که وبلاگها و چت رومهای مسیحیان تبشیرگر را دیده ام، مسائلی که ایشان میگویند را از نزدیک دیده ام و سخنان ایشان را تأیید میکنم.

مسیحیان با چه کسانی بحث میکنند؟

  آیا تا به حال با یک مسیحی بحث کرده اید؟ گذشته از اینکه یک مسیحی در بحث کرده خود چه سفسطه ها و چه مغالطاتی را به کار میبرد، جالب توجه است که "یک مسیحی با هر کسی بحث نمیکند"!

  بگذارید بیشتر توضیح بدهم، یک مسیحی فقط با کسی بحث میکند که مطمئن باشد که آشنایی کافی با ضعفها و ایرادهای مسیحیت و پاسخهای اسلام به مسیحیت ندارد. با کسانی بحث میکنند که که به خوبی نمیدانند تثلیث چیست یا با کسانی بحث مینمایند که خیال میکنند انجیل برنابا انجیل حقیقی است و یا با کسانی که میگویند که کتاب مقدس تحریف شده ولی دلیلی برای این سخنشان ندارند. اینجاست که فرد مسیحی با کوهی از مطالب از پیش آماده که پیشتر از سوی مراکز تبلیغ مسیحیت در اختیارش قرار داده اند، از فرد پذیرایی میکند.

  همین مسیحیان وقتی با یک فرد آگاه روبرو میشوند، از بحث و گفتگو با او خودداری میکنند. به هر شکل ممکن از زیر بحث در میروند. همین کسانی که حاضرند ساعتها در مورد کتاب مقدسشان برای افراد ناآگاه قصه و افسانه بگویند، وقتی با یک فرد آگاه روبرو میشوند میفرمایند: "من حق ندارم در مورد کلام خدا بحث کنم"!!!

  برای مثال شما بحثهای مسیحیان در چت رومها، انجمنهای گفتگو و یا وبلاگها را ببینید. در وبلاگهای مسیحی که بیشترشان نظراتشان بعد از تأیید است، کامنتهای افرادی که دانش درست و حسابی ندارند، به راحتی تأیید میشود و پاسخهای آماده ای که همیشه در دست دارند، را در پاسخ به آنها میگویند. ولی کامنت افرادی را که آشنایی بیشتری با مسیحیت دارند و از آنها سؤالاتی میکنند که جوابی برای پاسخ دادن ندارند، حذف میکنند. همین افراد بارها کامنتهای من را حذف کرده اند، ولی کامنت افرادی که سؤالهای ضعیفی از آنها میپرسند را تأیید میکنند و بعد یک پاسخ کلیشه ای هم به آن فرد میدهند.
  در چت رومها هم همینطور است، وقتی یک مسلمان ناآگاه به چت رومهای آنها میرود ساعتها با او بحث میکنند تا او را مسیحی کنند، ولی وقتی کسی که ناآگاه است به رومشان برود با او بحث نمیکنند و سعی میکنند او را از جمع خود برانند و گاهاً در چت رومهای قابل مدیریت مثل پالتاک افرادی را که آگاه هستند و سؤالاتی میپرسند که مسیحیان جواب ندارند که بدهند، از چت روم اخراج میکنند. این اتفاق هم برای من در چت رومهای مسیحی پالتاک افتاده است.
  در انجمنهای گفتگو هم مسیحیان بیشتر در انجمنهایی فعالیت میکنند که کسی افراد آگاه به مسیحیت در آنها فعالیت نداشته باشند، و در انجمنهای تخصصی بحث مسیحیت مثل
http://ngoic.ir/forum/index.php فعالیت نمیکنند. در این سایت خود من شاهدم که یک مسیحی مدیر ارشد سایت شده است و از این مدیر خواسته شده است که مسیحیان دیگر را به سایت دعوت کند، و این فرد مسیحی در وبلاگهای مسیحی بسیاری کامنت گذاشت تا افراد مسیحی برای بحث این سایت بیایند، ولی این وبلاگنویسان محترم مسیحی، حتی حاضر نشدند کامنتهای دوست همکیششان را تأیید کنند. به این خاطر کامنت را تأیید نکردند که در آن لینک یک سایت تخصصی بحث در مسیحیت قرار داشت. حتی یکی از آقایان مسیحی در کامنتی که برای دوست همکیشش قرار داده بود، ضمن فحاشی به دست اندرکاران سایت، به این دوستش که موقتاً در این سایت فعالیتی برای مناظره کرده بود، گفته بود که از این فرد مسیحی که در سایت مدیر ارشد شده است، بخواهد که در آنجا فعالیت نکند. کامنت او را در اینجا بخوانید.

پس دوستان آگاه باشید که مسیحیان فقط سعی در کار کردن روی افرادی را دارند که آگاهی کافی از مسیحیت ندارند تا گمراهشان کنند. بهتر است آگاهیهای خود را تا میشود بالا ببرید.

اظهار نظرهای بلاگر مسیحی، در مورد مناظره پیرامون تثلیث

سلام. چنانکه در اینجا یک مناظره رسمی را به شما معرفی کردیم، این مناظره بین افراد مسیحی بازتابهای جالبی داشته است. یکی از بلاگرهای مسیحی به نام شاه‌پور برنابا جوینده، که خود پژوهشگری در مورد مسیحیت و به اصطلاح خود پاسخگوی شبهات مسلمین هستند، در وبلاگ طرف مسیحی مناظره، جناب فیلیپ، در مورد این مناظره به اظهار نظرهایی در مورد طرف مسلمان مناظره و دست اندر کاران مناظره کرده است:

نویسنده: شاه‌پور برنابا جوینده

چهارشنبه 16 تیر1389 ساعت: 6:55

درود فراوان خدمتِ برادر گران‌مایه‌ام، فیلیپ،

مناظره را تا جایی که ادامه یافته است، خواندم و پی‌گیرش خواهم بود. اتفاقا، برایم جالب بود که سری به این به‌اصطلاح "انجمن شیعه و مسیحی" بزنم.

ابتدا، لازم است تا عرض کنم که بازهم فیلیپ عزیز، مطالبی را به ما خوانندگان عرضه داشتید، که بسیار از آن بهره بردیم. من به‌شخصه از مطالب شما عموما بسیار می‌آموزم. البته، نظرم پیرامون آنچه در رابطه‌یِ تثلیث بیان داشته‌اید را بعد از پایان این مناظره بیان می‌کنم.

اما، نکته‌ای هست که من را کمی غمگین نموده است و نیما هم به آن اشاره نمود. ظاهرا تنها مسیحیانی که در این انجمن مزخرف حضور دارند شما هستید و عزیز دیگری با نام کاربری "خادم مسیح". باقی اعضا این انجمن یک مشت اسلامی-حزب‌اللهی بی‌سواد و مغرض هستند مانندِ مسلمان-آنتی‌مجوس و سپهر محمدی.

همین شخصی به نام محمد که با او مناظره کرده‌اید آنقدر کودن است که نمی‌داند تجسم کلام یک بحث است، منطقی بودن تثلیث یک بحث دیگر. آدم یا واقعا بایستی بی‌سواد و ناآگاه به این امور باشد (که در این صورت این فرد اسلام‌گرا غلط کرده می‌آید راجع به مسیحیت اظهار فضل می‌کند) و یا به‌واقع کودن و نفهم باشد که هنوز قدرت فهم ساده‌ترین مسائل را هم در این زمینه ندارد.

نویسنده: شاه‌پور برنابا جوینده

چهارشنبه 16 تیر1389 ساعت: 6:56

افرادی چون مسلمان آنتی‌مجوس و سپهر محمدی را هم که خود می‌شناسید و نیاز به معرفی این سفیهان بی‌وجدان نیست. بحث‌های مسخره و مضحکشان را هم که طبق معمول جز فرومایگی‌شان نمودِ چیز دیگری نیستند، خواندم و بسی خندیدم. همین دیشب یک‌جا خواندم که این سپهر محمدی آمده گفته چون زشته بگوییم پدر محمد مشرک بوده، پس ساره خواهر نانتی ابراهیم نبوده، دخترعمویش بوده است!!!

خب، این چرندیات خنده‌آور واقعا نشانه‌یِ چیست؟

خلاصه، برادر عزیزم. من شخصا توصیه می‌کنم در این جور انجمن‌های حزب‌اللهی که مشخصا با اهداف شوم حکومتی و شیعی برپا می‌شوند، و در بین این برادران عررر-زشی-ساندیسی، به‌هیچ‌وجه حضور به‌عمل نرسانید و از این طریق برایشان اعتبار به‌دست نیاورید. من مطمئن هستم که شما این فضل و دانش‌تان را ساده به‌دست نیاورده‌اید. حیف است که آن‌ها را در مناظره با فرومایگانی چون مسلمان‌ آنتی‌مجوس و سپهرمحمدی و این آقای محمد مطرح کنید!

لطفا از طرف من به کاربر خادم مسیح هم این توصیه را برسانید. بگذارید اینها بین خود انقدر بلولند و در این انجمن‌های کذایی انقدر مطالب مضحک و سفیهانه‌ی خود را برای هزارمین بار مدام اینجا و آنجا کپی-پیست تا جانشان درآید. اما، خودمان را قاطی اینها نکنیم.


پیروز باشید،
بدرود

 
 

واقعاً ادب این بلاگر مسیحی که خود را پژوهشگر و راهنمای دین مسیحیت معرفی میکند، جالب توجه است.

وقتی مسیحی ها میخواهند مناظره کنند!!

  این ماجرا که برای شما نقل میکنم، دیشب در یکی از چت رومهای بحث و گفتگوی اسلامی رخ داد:

  داخل چت روم بودیم که یک کاربر مسیحی وارد وارد روم شد و شروع وارد کردن شبهاتی در مورد اسلام کرد که البته استاد حاضر در روم به خوبی به این کاربر پاسخ داد. بعد بحث شریعت در مسیحیت شد که این کاربر در تکستهای روم شروع کرد به متلک پرانی با گفتن "بریم مناظره؟" ما را به مناظره طلبید. در ضمن ادعا کرد که قبلا طلبۀ حوزه بوده است!!(البته دروغ بودن سخنش را بی منطق بودنش نشان داد. از اولین چیزهایی که طلبه ها در حوزه درسش را میخوانند، منطق است.)

  گفتیم در مورد چه مبحثی مناظره کنیم؟ آقا فرمودند که مناظره آزاد باشد(!!!) یک سؤال شما بپرسید و یک سؤال من!!! گفتیم آقا شما که اینقدر اهل مناظره هستید باید بدانید که مناظره باید یک موضوع منسجم باشد که بشود در آن به یک نتیجه رسید و اینکه شما یک سؤال بپرسید و ما یک سؤال و جواب یکدیگر را بدهیم که اسمش مناظره نیست، اسمش پرسش و پاسخ است. بلأخره ایشان قبول کردند که در مورد خشونت در قرآن و کتاب مقدس بحث بشود. ولی بهانه گرفتند که اینجا چت روم شماست و من میترسم که وقتی کم آوردید و نتوانستید جوابم را بدهید(!!)، اجازۀ حرف زدن به من ندهید(چت روم قابل مدیریت بود) پس قرار شد یک نفر که از سوی ایشان آدم قابل اعتمادی است، ناظر بحث باشد و بلاخره بحث شروع شد.

  مناظره گر مسلمان پشت میکروفن از ایشان پرسیدند که چرا کتاب مقدس دستور به کشتن زنان و کودکان و حتی حیوانات کفّار داده است(تنثیه۱۷:۲۰ و اول سموئیل۳:۱۵)؟، ایشان در پاسخ گفتند که این امر بخاطر این بوده است که مردمان آن شهرها با زنان و کودکانشان میجنگیدند، بعد به اصطلاح خودشان خواستند از اسلام ایراد بگیرند و شروع کردند به آوردن حدیث! اعتراض شد که قرار بود بحث در مورد قرآن و کتاب مقدس باشد و نه تاریخ و حدیث که ایشان بعد از اینکه به میزان زیادی وقت چت روم را تلف کردند بلأخره پذیرفتند که از قرآن مطلب بیاورند و ادعا کرند که در قرآن گفته شده است که هر کس از دین خارج شد گردنش را بزنید و گفتند که این مخالف آزادی ایمان است.
   طرف مسلمان مناظره در پاسخ به او گفتند که اولا در مورد اینکه آنها با زنان و کودکانشان میجنگیدند، فقط مدیانیان اینگونه بودند و نه سایر اقوامی که طبق کتاب مقدس به دستور یهوه مردمانشان قتل عام شدند و ثانیاً در مورد مردم مدیان هم طفل شیرخواره ای که در آغوش مادر است چگونه میجنگیده است؟ و از ایشان برای بار دوم خواست که بگوید گناه کودکان و حیوانات چیست که باید کشته شوند. بعد در پاسخ به ادعای ایشان در مورد اینکه قرآن گفته اگر کسی از دین خارج شود او را بکشید، گفتند که یک آیه معرفی کنید که چنین حرفی را زده باشد و اتفاقاً نظر قرآن وارونۀ این است و قرآن نظرش "لا اکراه فی الدین"(بقره:۲۵۶) است، در ضمن از ایشان پرسیدند که اگر گرفتن آزادی ایمان بد است، پس چرا یهوه در کتاب مقدس دستور میدهد که هر کس به او کفر بگوید باید سنگسار شود(لاویان۱۶:۲۴)؟ ایشان در پاسخ به این مواردی که از خشونت خدا در کتاب مقدس ذکر شد گفتند که این مسائل مربوط به دوران سیاه شریعت بوده است و ربطی به الان ندارد و حضرت عیسی مسیح زن فاحشه را که باید سنگسار میشد بخشید(البته ایشان توضیح ندادند که مگر کسی غیر از خدای کتاب مقدس، دستور به سنگسار زنان فاحشه داده است؟)، بعد برای انتقاد از اسلام گفتند باز بحثی خارج از قرآن را مطرح کردند و گفتند که پیامبر اسلام چندین زن داشته است و این خشونت جنسی علیه زن است!!!!(توضیحات کامل در مورد فلسفۀ تعدّد زوجات پیامبر را در
اینجا بخوانید.)
  طرف مسلمان در مورد اینکه خشونت مربوط به عصر شریعت بوده است(مسیحیان یک پیامبر دروغین به نام پولس دارند که اعلام کرده است که با مصلوب شدن مسیح شریعت نسخ شد و ما از آن رها شدیم-غلاطیان۱۳:۳) و عیسی مسیح به زن فاحشه ای که طبق قانونی که خدا در کتاب مقدس وضع کرده بود، باید اعدام میشد و حضرت عیسی از اعدام او خودداری کرد، گفتند که خب اگر شما این را رفتار خوب و به دور از خشونت میدانید نظرتان در مورد زن کنعانی که حضرت عیسی مسیح وقتی از او درخواست کمک میکند میگوید من نمیتوانم نان را از دهان فرزندانم در آورم در و دهان سگ بیندازم(متی۲۶:۱۵)، چیست؟ و از این گذشته گیریم که پولس پیامبر واقعی بوده واقعا شریعت نسخ شده باشد، به هر حال این خدا بوده که در عصر شریعت دستور به کشتار زنان و کودکان و حیوانات داده است و برای بار سوم از ایشان خواست که توضیح دهد که گناه زنان و کودکان و حیوانات چه بوده که خدای طبق کتاب مقدس دستور به کشتار آنها داده است؟ در مورد شبهۀ ایشان در مورد ازدواجهای پیامبر، هم پاسخ داده شد که چگونه شما اینکه پیامبر به نقل از تواریخ مختلف بین ۱۳ تا ۲۲ زن داشته باشد، را خشونت علیه زنان میدانید ولی اینکه طبق کتاب مقدس حضرت سلیمان ۱۰۰۰ زن داشته باشد(اول پادشاهان۳:۱۱) را خشونت علیه زن نمیدانید؟ ایشان در پاسخ دوباره از توضیح اینکه چرا در کتاب مقدس خدا دستور به کشتار زنان و کودکان داده است، طفره رفت و ادعا کرد که قرآن در ایات ابتدایی سورۀ توبه دستور داده است که تمام کفار را بکشید که طرف مسلمان هم در پاسخ به ایشان گفت، که اگر شما سوره را درست میخواندید متوجه میشدید که آیه در مورد کافرانی است که با مسلمانان پیمان صلح بسته بودند ولی گروهی از مسلمانان را کشتند( و قرآن حتی در آیات ابتدایی سورۀ توبه میفرماید که گروهی از کفار را که پیمان خود را نشکستند به حال خود بگذارید) و این امر به معنای این نیست که هر کسی که کافر بود کشته شود و در ضمن اگر این بود که طبق کتاب مقدس هم هر کس کافر باشد باید کشته شود، پس مشکل شما چیست؟

  اینجا بود که این فرد مسیحی که حسابی در بحث کم آورده بود، گفت که شما منطق ندارید(!) و من از خدا برای شما درخواست برکت میکنم و چت روم را ترک کرد و رفت!!

  این آقای مسیحی در شرایطی ما را بیمنطق میخواند که بعد از اینکه سه بار از او پرسیده شد که به خاطر چه گناهی خدا دستور به کشتار کودکان داده است، توضیحی نداد. ایشان در شرایطی چنین ما را بیمنطق دانست، که در حالی که قرار بود که بحث فقط در مورد قرآن و کتاب مقدس باشد، از مسائل تاریخی و سیرۀ نبوی شبهه مطرح میکرد. ایشان در شرایطی ما را بیمنطق خطاب کرد که نسبتهایی به قرآن داد که در قرآن یافت نمیشد و سخنانش تهمت به قران بود.

خدایا، این افراد مسیحی را اینگونه در چنگال شیطان افتاده اند و به وسیلۀ تبلیغگران مسیحی، فریفته شده اند، هدایت بفرما. خدایا شیطان قوای عقل را از ایشان گرفته است، پس خواهش من این است که تو خودت، به لطف کرمت برای آنها شرایط هدایت دوباره به سوی خودت را ایجاد کنی. الهی آمین.

تبلیغگران مسیحیت، واسطه های نفوذ استعمار و تهاجم فرهنگی

  فرهیخته­ای استعمارزده زمانی گفته بود: «پدران روحانی مسیحیت، انجیل را در دستان ما گذاشتند، چشمان ما را به آن دوختند و از زیر پایمان معادن ما را ربودند.»

  تنها مسیحیت تبشیری که برای ترمیم عقده­های حقارتی که پس از طلوع اسلام در غرب به وجود آمده و انتقام­جویی و کینه­توزی­اش را هم در جنگ­های صلیبی و هم در دیگر منازعات بروز داده است، می­تواند مصداق این سخن باشد.

پدران روحانی این شاخه از مسیحیت در پی هجوم کشورهای اروپایی به سرزمین­های اسلامی در قرن نوزده پیشقراولان استعمار غربی و قدرت­های استکباری بودند.
پس از بیداری اسلامی و به ویژه در هنگامه نهضت مسلمانان هند(1857 م) و خیزش مردم مصر این پدران روحانی مراکز پژوهشی را هم به خدمت خود گرفتند و با نام استشراق و خاورشناسی به آموزه­ها و باورها و فرهنگ اسلامی حمله کردند. ایشان تأکید می­کردند: اسلام دین شمشیراست.
  گرچه مسیحیت تبشیری که مسلمانان را به تعصب­ورزی و ترور متهم می­کرد در آثار سید جمال­الدین اسدآبادی تحلیل و بررسی شد اما رویکردها و نقشه های کنونی آن نیازمند تحقیق و مطالعه گسترده­تری است.
حجت­الاسلام صاحبی مسئول انجمن ادیان و مذاهب، با بیان این سخنان در جمع دانش­جویان مدرسه عالی امام خمینی (ره)، اعضای انجمن ادیان و مذاهب و دیگر محققانی که در سالن قدس مدرسه امام گردآمده بودند، افزود: برگزاری نشست «بررسی رویکردهای مسیحیت تبشیری در جهان اسلام» گامی در راه این بررسی و تحقیق است.
  وی با تشکر از حضور استادان و صاحب­نظران محقق و پرتجربه در ابتدای این نشست از سفیر پیشین ایران در مغرب و سفیر اسبق ایران در واتیکان حجت­الاسلام و المسلمین محمد مسجد جامعی خواست گزارشی از رویکردهای این بینش مسیحی ارائه کند.
  آن گاه دكتر علي‌الشيخ، دكتراي فلسفۀ مدرسه عالي امام خميني (ره) را فراخواند تا در سه محور سخن بگوید: جایگاه تبشیر در مسیحیت، روش­های تبشیر و تأثیر تبشیر بر جهان اسلام. علی الشیخ اهل عراق است و سابقۀ مسیحی دارد. وی در بیست و سه سالگی به اسلام گروید و برای تحصیل به قم وارد شد و اکنون در مقطع دکترا در این مدرسه مشغول به تحصیل است.
  پس از سخنان استاد علی الشیخ جناب آقای خسروشاهي سفير سابق ايران در واتيكان فراخوانده شد تا برای عموم سخن بگوید. وی گزارشی درباره گسترش این شاخه از مسیحیت در جهان وایران مطرح کرد.
  خلاصه گفته­های این سه تن را در زیر بخوانید:

 


حجت­الاسلام و المسلمین محمد مسجد جامعی:
سیاست خارجی امریکا حامی این نوع از مسیحیت است

موج تبلیغ مسیحیت در اکثر کشورهای اسلامی وجود دارد و واقعیت این است که این موجی جهانی است و به کشورهای اسلامی تقلیل نمی­یابد. این پدیده نوی است که با آن­چه در دوران کلاسیک استعماری با آن روبه­رو بوده­ایم، متفاوت خواهد بود.

هیچ دینی به اندازه اسلام و مسیحیت رویکرد تبلیغی و ترویجی نداشته و مسلمانان و مسیحیان هر دو خود را نسبت به تدین دیگران مسئول و موظف می­دانسته­اند. البته تبلیغ در ذات دین مسیحیت وجود دارد، ولی این­که چنین عنصری به شکل آیینی جهانی در می­آید، متعلق به دوران جدید است.

قبل از دوران استعمار به مفهوم قرن هفده تا نوزده آن، پدران کلیسا به سفرهای تبلیغی می­رفتند و مسیحیت را ترویج می­کردند. پس از به دست آوردن قدرت سیاسی و نظامی، اقتصاد هم در خدمت تبلیغ و تبشیر مسیحی درآمد.

در این مرحله تاریخ معاصر که از پنج قرن پیش آغاز می­شود، کلیسای ارتدکس نقشی ندارد، اما پروتستان­های جدید مانند بابتیست­ها از آغاز قرن بیستم به فعالیتهای تازه و گسترده­ای دست زدند. ایشان مردم کاتولیک را هم دعوت می­کردند تا به کلیساهای آنان بروند و از شاهدان یهوه باشند.

  سفیر وقت شیلی آقای کائدیدومنس می­گفت: «این گروه­های جدید با ایجاد سالن­های ورزشی جوان­ها را به سوی خود می­کشند و نه تنها در زمینه­ مذهب که در زمینه­های رقابت احزاب، انتخابات و شورای شهر هم مشکلات فراوانی ایجاد می­کنند.»

آنان به مارکسیست­های دهه شصت شباهت دارند و مصداق واقعی فندامندالیسم هستند؛ کسانی که معتقدند حقیقت نزد آنهاست و وظیفه ایشان تبلیغ آن است.

  این نوع از مسیحیت در اتوبوس، خیابان و دیگر مکان­های عمومی با دادن جزوه و تبلیغات شفاهی، مردم و به ویژه جوانان را به سوی خود می­خوانند و از ساختار سازمانی آهنینی برخوردارند. آنان بخشی از درآمد و وقت کسانی را که به این نوع کلیساها می­آیند، می­گیرند و کارهایی را از قبیل خرید، توزیع بروشور و حتی نظافت را بر عهده او می­گمارند.

  سیاست خارجی امریکا حامی این نوع از مسیحیت است و براي اين­كه اين افراد بتوانند در كشوري كه هستند كارشان را انجام دهند امریکا از نظر اقتصادی، سیاسی و حقوقی ایشان را حمایت می­کند.

  تصوري كه امريكایي‌ها درمورد آيندۀ خودشان دارند به‌ويژه در آمريكاي لاتين، این است که از نظر آن‌ها اين كليسا تأمين‌كنندۀ منافع، مصالح و سيادت و آگاهي آنهاست پس ویژگی رواني، تشكيلات آهنين و ايدئو‌لوژيك بودن اين كليسا كه خودش را حامل تمامي حقيقت مي‌داند و حمايت سياسي، تبليغاتي و حقوق بشري عناصر مشخصات این نوع از مسیحیت است.

  اين جريان تا اوايل دهۀ نود كم و بيش متمركز در امريكاي لاتين بود و تا حدی در اروپا رواج داشت اما با فروپاشي شوروي و ظهور كشورهاي نوبنياد و تازه به استقلال رسيده امریکایی­ها تصمیم گرفتند بر آنها تأثیر بگذارند به اين معني كه تا مي‌توانند افراد موجود در اين سرزمين وسيع را به كليساي خودشان مخصوصاً كليساي بابتيست و شاهدان يهوه دعوت کنند. وقتی شماری از افراد به اين آيين درآمدند، مي‌توانند تشكل پيدا كنند، بنابراين هدف اين بود که براي تعميق حضورشان و خنثي كردن هر نوع مقاومت احتمالي اين كليساها را تقويت كردند، يعني آن دين حاكم پیشین را تضعيف كردند. اين­چنین نبود كه يك ارتدكس روس بيايد بابتيست شود، بلکه در ارتدكس بودن خودش ضعيف شد یا این­چنین نبود كه يك مسلمان آذربايجاني مسيحي شود بلکه در مسلمان بودن خودش سست شد.

  اين موج به صورت كلان متوجه جهان اسلام و کشوری مانند چين شده که در جغرافيايي ديني موقعيتی بسيار مهم دارد. خود واتيكان هم به چين خيلي فشار مي‌آورد. البته چين از نظام خيلي محكمی برخوردار و به كارش مسلط بود، ولي در جهان اسلام وارد شدند، از مناطق مسلمان‌نشين افريقا گرفته تا داخل كشورهاي اسلامي با اكثريت مطلق اسلامي مثل خود مغرب يعني مراكش و همچنین ليبي و حتی به كشوري مثل عربستان هم وارد شدند.

 

 

دكتر عليالشيخ:

جورج بوش با تبلیغات رهبران مسيحی و متدينان مسيحي رأي آورد

جايگاه تبشير در مسيحيت گسترده­تر از اسلام است. در انجيل متي باب بيست و هشتم (بابی که خيلي از علماي مقدس مي‌گويند الحاقي و اضافه شده است) آمده است: حضرت عيسي این مأموریت بزرگ را به شاگردانش سپرد و گفت: از همه امت­ها شاگرد بسازيد و ايشان را به اسم اب و روح القدس تعمید و تعليم دهيد. بنابراین مسیحیان خود را موظف به تبشير و تعليم می­دانند.

  حضرت عيسي دو هزار سال پيش در سي سالگي مبعوث شده و در سي و سه سالگي به آسمان رفته، دوران بعثت او سه سال در فلسطين بوده است. پس از او دوازده حواري و هفتاد و دو شاگردش به انتشار مکتب و عقاید او پرداختند و جناب پولوس نقش فراوانی در این مسئله داشت و از همین روی پولوس اهمیت فراوانی در مسیحیت دارد. او می­گوید اگر حواریون براي يهوديت تبشیر می­کردند من براي مشركان و اسيران تبشير مي‌كنم.

  هنگامی که جناب کنستانتين آمد مسیحیت قوت گرفت وگرنه سيصد سال بر سر مسيحيت مي‌زدند و تعداد آن­ها چند هزار نفر بيشتر نبود. داستان اصحاب كهف كه در قرآن کریم آمده است به این مسئله اشاره می­کند اما خود مسیحیان آن را قبول نمی­کنند.

  جناب کنستانتين مسيحي شد و در سال 380 میلادی امپراتور فيوديوس گفت: هركس در اين امپراتور مسيحي نشود بكشيدش. مردم مجبور شدند که به مسیحیت روی آورند. از آن وقت تبشير براي مسيحيت شروع شد.

  بهترين روش براي تبشير مسيحيت کارهایی مانند مدرسه‌سازي است. امروز بهترين بيمارستان­ها در بحرين براي مسيحيان تبشيري است. مطبوعات، انتشارات و كانال­های ماهواره‌اي. جزوه‌هايي به نام «اولاد اسماعيل» به شمارگان پانصد یا شش­صد هزار درباره كساني كه مسيحي شد­ه­اند؛ يكي‌يكي عكسشان را آورده و تاريخي از زندگي‌شان را نوشته و جاذبه‌هاي مسيحيت را كه باعث مسيحي شدن آنها شده، برشمرده است.

  محور سوم سخن، تأثيرگذاری این نوع از مسیحیت بر جهان اسلام است. امروز ما در جهان اسلام با پدیده مسیحی شدن مسلمانان روبه­رو هستیم. در عراق و عربستان و دیگر کشورهای مسلمان این اتفاق افتاده است.

  امريكایی­ها نقشی اساسي در این قضیه دارند. در دور دوم انتخابات ریاست جمهوری امریکا جناب آقای جورج بوش از نظر سیاسی و نظامی کارنامه خوبی نداشت ولی با تبلیغات رهبران مسيحی و متدينان مسيحي رأي آورد.

  اگر می­خوانیم که ششصد هزار نفر سالانه در اروپا مسلمان مي‌‌شوند، باید به مسیحی شدن مسلمانان هم توجه کنیم.

  هزار سال پيش که مسیحیان به طرح شبهاتی درباره اسلام پرداختند، صدها نفر از علماي ما به آنها پاسخ دادند، اما اکنون دوباره آمده­اند و به شكل ديگری از طریق اينترنت و ماهواره­ها تبليغ و شبهه­پراکنی مي‌كنند و متأسفانه خيلي از جوانهاي ما به ویژه دانشجویانی که اطلاعات کمی از اسلام دارند تأثیر می­پذیرند، حتی اگر مسیحی هم نشود متأثر خواهند شد.

 

 

خسروشاهي، سفير سابق ايران در واتيكان:

ابتدا مبلغان مذهبي و به دنبال آن، كشتيهاي جنگي ميآمدند

  سال­ها پیش كتاب التوصيف و ‌البيان هو الانجيل هو المسيح و المعلومات مرحوم کاشف الغطا را به‌طور ملخص ترجمه كردم. البته ترجمه­ای نيمه ‌تركي و نيمه ‌فارسي ولي به هرحال آن را چاپ و بعد تکمیل کردم و بعد از آن هم اين بحث‌ها را در زمینه­های عقیدتی و سیاسی ادامه دادم.

  يكي از آن بخش‌ها بخش تبشير است. سخن گفتن درباره تبشير در جهان اسلام به دلیل فهرست پنجاه و پنج گانه و مفصلی که نام کشورهای مسلمان در آن درج شده است، مقدور نیست. حتی تبشیر در حوزه کشورهای خلیج هم در این فرصت امکان ندارد بنابراین تصمیم گرفتم تنها درباره تبشیر در ایران سخن بگویم.

  ايران يكي از كشورهاي بزرگ حوزۀ خليج فارس است که با داشتن اقليتي مسيحي از گذشتۀ دور مورد توجه فزاينده مسيونرهاي بيگانه، كاتوليك­ها و پروتستان­ها بوده است. آن‌ها سعي می­كردند با مسيحيان ايراني را كه عمدتا ارمنی يا آشوري بودند رابطه­ای فرهنگي ـ مذهبي برقرار کنند. این اقلیت در ایران با كاتولونيسم و پروتستانيسم تا آن زمان رابطه­ای نداشتند و اين اتفاق از سال 1250 هجري و در زمان سلطنت محمدشاه قاجار شروع شد و شدت یافت.

  تأييد شاهان قاجار، كار تبليغ و تبشير مسيونرهاي امريكايي، فرانسوي و پرتغالي و... را در ايران رونق بخشيد و بخشش‌هاي شاهانه با اجازۀ فعاليت حاشيه غربي آن را تضمين نمود تا آنجا كه حكم يا فرمان ويژه شاهنشاهي نسبت به آزادي فعاليت‌ مذهبي مبشران صادر شد و در پناه حقوق و امنيتي كه در اين باره برای آن‌ها قائل شدند موفقیت­های چشم­گیری حاصل کردند.

  در گزارش‌هاي تاريخي و سياسي آمده است که ایران با توجه به اهميت استراتژيك و سوق­الجيشي و منابع سرشار نفت و دیگر معادن، مورد علاقه استعمارگران غربي بود. از این روی به بهانه تبشير در ايران نفوذ بيشتري پیدا کردند و سلطه استعماري خود را گسترش دادند تا منابع ملي ما را غارت كنند.

  خرابي‌هايي كه پرتغالي­ها در منطقه خلیج از خود به جای گذاردند، گویای صدق این مدعی است.

در مدتي كه پرتغالي­ها در ايران بودند به بهانۀ تبشير پيام صلح و دوستي حضرت مسيح ماندند و پدران روحاني در كنار نيروهاي مسلح اشغالگر پرتغال فعالیت می­کردند.

  بعد از پرتغالي­ها نوبت به هلندي­ها رسيد، آن­ها با كسب اجازه‌ افتتاح دفتر بازرگاني در منطقة هرمز به ایران آمدند و پدران روحانی هم ایشان را همراهی می­کردند تا به بهانه مباشر و مستشار اين كمپاني به تبشير مسيحيت در ميان مردم بومي بپردازند. البته در آن زمان هم هلندی­ها قانوني مانند كاپيتولاسيون با شاه‌ عباس منعقد كردند كه در نتيجۀ آن علاوه بر حفظ امنيت اتباع هلندي، امتیاز ساختن كليسا و مراكز مذهبي در سراسر ايران به مردم هلند اهدا شد. بعد از هلندي‌ها، نوبت به فرانسوي‌ها مي‌رسد كه اينها در تمام كشورهايي كه در خدمت خود داشتند نخست به تبشير مي‌پرداختند يعني اول مبشران مي‌آمدند زمينه را آماده مي‌كردند.

در دوران شاه ‌عباس دوم انجمن مسيح كه به دست پدر الكساندر رودس تشكيل شده بود فعاليتش را توسعه داد و منطقۀ اصفهان و اطراف آن را به ‌عهده گرفت. طبق معمول تأسيس دفتر بازرگاني در بوشهر و تأسيس مدرسۀ فرانسوي به سرپرستي پدران روحاني دراين شهر در سال 1901 يعني صد و شش سال پيش، آغاز شد كه این موضوع نشان‌دهندۀ نوع همكاري تجاري ـ ارتجاعي يا تبشيري ـ استعماري ایشان است.

البته انگليس برندۀ سلطۀ استعماري در كشورهای خاورميانه و به‌خصوص ايران بود ولی به هرحال آلماني‌ها و بلژيكي‌ها هم فعاليت‌هاي زيادي در ايران داشتند. انگليسي‌ها از زمانی كه كمپاني انگليسي در كشورهای خاورميانه تأسيس شد به اين منطقه آمدند. البته هدف نخست آنها دست يافتن به کشور هندوستان بود كه بعدها به دلیل درک اهمیت و موقعيت خليج فارس به جنگ‌ با پرتغالي‌ها (دوستانِ هم مذهب و اروپايي‌شان) پرداختند و پس از شكست ایشان جایشان را گرفتند و به اين ترتيب هم راه را براي هندوستان باز كردند و هم ايران را عملاً اشغال كردند.

  به تدريج همۀ‌ مناطق، مستعمرۀ رسمي انگليسی­ها شد كه بعد آنها را به شهرك‌هايي با نام كشورهاي حوزۀ خليج فارس تقسیم کردند. میسيونرهاي تبشيري پروتستان از قرن هفدهم فعاليت خود را آغاز كرده بودند و بعضي‌ از آنها همگام با لشكریان در منطقه حضور يافتند. مبشران انگليسي از دیگر مبشران مسيحيت فعال‌تر بودند. مجمع میسيونري بابتيست‌ها، انجمن مسيونري لندن، انجمن مسيونري اسكاتلند، انجمن تبشيري گلاسكو، سازمان تغيير كليسا و بالاخره انجمن كتب مقدس نهادهایی بودند که در سال 1792 تا 1804 در سراسر مناطق كشورهاي اسلامي به‌ويژه خليج فارس فعاليت می­کردند و آقاي هنري مارتين كه از فعال‌ترين كشيش‌هاي وابسته و حقوق‌بگير دولت انگليس بود با كمك سرمايه‌داري انگليس براي اولين بار انجیل را به زبان فارسي و عربي منتشر کرد. البته همين آقاي مارتين بعدها انجيل را به زبان‌هاي ايتاليايي و يوناني و فرانسوي هم ترجمه كرد.

  با نفوذ سياسي امپرياليسم امريكا و وابستگي روزافزون سران ارتجاع و کسانی مانند شاه ايران به آنها تبشير مسيحيت هم گسترش يافت. ایشان در سال 1870 فعاليت خود را در تهران آغاز کردند و بعدها به همدان و به تدريج در همه شهرهاي ايران نفوذ کردند. مأموريت اصلي مسيونرهاي آمريكايي در ايران از سال 1834 میلادی يعني نيم قرن قبل از روابط سياسي بين ايران و آمريكا آغاز شده است.

  روي كار آمدن رضاخان پهلوي باعث شد كه مدتي مبارزه با اسلام تقويت شود و فعاليت مسيونرها توسعه پيدا كند. بعد از رضاخان هم با تشديد فعاليت‌هاي تبشيري روبرو می­شویم. بعد از كودتاي آمريكايي ـ انگليسي بیست و هشتم مرداد هم مبشران خوشحال­تر از گذشته به ایران سرازير شدند،  رادیو صداي انجيل را راه انداختند و مجله نور عالم و رازگاه را منتشر ‌كردند.

  بر اساس اطلاعاتي كه بعدها به دست آمد، اكثريت اعضاي كليساي انجيلي تهران مشاغل خاصي در سازمان‌هاي جاسوسي امريكا داشتند و در واقع بازوهای امپرياليسم امريكا در كشور محسوب می­شدند.

  پس از برقراري روابط سياسي رسمي و علني با واتيكان، سفارت واتيكان در تهران فعال شد و كشيش­های كاتوليك با نام پاپ اعظم به ايران آمدند. آن­ها مي‌خواستند با تبشير كاتوليك در ايران جلوي نفوذ معنوي انقلاب را بگيرند و خوش­بختانه موفق نبودند.

 

 

منبع: http://ngoic.com/index.php

روشهای مسیحیان برای شکنجه در قرون وسطی

گهواره بیداری یهودا ( The Wake of Juda's cradle)

قربانی بوسیله یک کمربند آهنی به بالای کمرش آویزان میشد. پاها و دستهای قربانی را با طناب به هم بسته و پاهایش را بوسیله یک تکه چوب به صورت نیمه باز قرار میدادند به طوری که قربانی تنها می توانست آنها را همزمان با هم حرکت دهد. سپس قربانی را بالای یک هرم نوک تیز قرار می دادند. پاهای قربانی را بوسیله طنابی که به قوزک پایش بسته بود ا حد امکان می کشیدند. سپس قربانی را بر روی هرم قرار می دادند به طوری که نوک تیز هرم در مقعد یا در آلت وی قرار می گرفت. به این ترتیب قربانی، با توجه به فشاری که بر ماهیچه های وی وارد می آمد لحظه ای آسوده نبود و نمی توانست بخوابد.




باکره نورمبرگ ( The virgin of Nuremburg)

اسم این وسیله نشاندهنده اولین جاییست که این وسیله در آن ساخته شده است. گفته می شود که تصاویری بر روی این تابوت حکاکی می شده که آنرا ترسناکتر نشان دهد.

میخهایی در این تابوت قرار دارد که نقاط مختلفی از بدن قربانی را سوراخ می کند. ولی برای زنده نگه داشتن قربانی و زجر دادن وی، مکان این میخها طوری طراحی شده که اعضای حیاتی بدن را سوراخ نکند و قربانی را در حالت ایستاده زنده نگه دارد.

در این وسیله از هر دو طرف باز می شود ولی قربانی نمی تواند از آن خارج شود. دیواره های این تابوت به قدری ضخیم بوده که صدای ناله قربانی از بیرون آن شنیده نمی شود.

با تکرار این عمل، میخها دقیقا جای زخمهای قبلی را سوراخ می کردند که قربانی را زجرکش می نمود.




ارّه (The saw)

این وسیله در همه جای اروپا یافت می شد. این ارّه برای جرمهای گوناگونی از قبیل شورش، جیب بری و عدم اطاعت نظامی استفاده می شد. این وسیله تقریبا در تمام خانه های اروپا برای اعدام پیدا میشد!

بر طبق نقاشیهای آن دوره، قربانی در حالت معکوس قرار داده میشد که خون در مغز وی جمع شده و قربانی در هنگام اعدام با از دست دادن خون بیهوش نشده وقبل از مرگ زجر بکشد !







Garrotte

این وسیله که یک نام اسپانیایی دارد اولین بار در اسپانیا مورد استفاده قانونی قرار گرفت. این وسیله تا سال ۱۹۷۵ برای اعدام استفاده میشد.

این وسیله منشا بسیار قدیمی دارد که از یک ستون چوبی و یک طناب که دور گردن قربانی بسته میشد تشکیل میشد.

این وسیله شکنجه در تمامی نقاط دنیا استفاده میشد. مدل اسپانیایی این وسیله برای اعدام طراحی شده بود. گردنبند آهنی ستون مهره های پشت گردن را سوراخ می کرد به طوری که قربانی به علت خفگی و خورد شدن مهره گردن جان می داد.







گلابی ( Rectal, Oral and Veginal pear)

اسم این وسیله از شکل آن اقتباس شده است. این وسیله بوسیله یک پیچ تا حد امکان، دو و یا سه تکه آن از هم جدا میشد.

این وسیله با فشار در گلو، مقعد و یا آلت قربانی قرار داده میشد. این وسیله شکنجه کسانی بود که لواط کرده بودند، یا زنانی که زنا کرده بودند، یا کسانی که با شیطان رابطه جنسی !! داشتند و یا وسیله شکنجه مبلغان بدعت آور و یا کافر بود.

این شکنجه برای این طراحی شده بود که نقطه مخالف جرم انجام داده شده باشد.





کمربند عفت (Chastity belt)

منشا این وسیله به سال ۱۴۰۰ میلادی در زمان فرانچسکو دوم در ایتالیا بر می گردد. این وسیله که در ایتالیا استفاده می شد، ناگهان مورد استفاده وسیع در فرانسه قرار گرفت.

همواره سه برداشت مختلف در مورد استفاده از این وسیله بوده است. برخی تاریخ نگاران عقیده دارند که این وسیله وسیله شکنجه نبوده و برای محافظت زنان از تجاوز ( مثلا وقتی شوهرانشان در سفر بوده اند) مورد استفاده قرار می گرفته است. کمربند عفت غالبا از فلزات گران بها مانند نقره ساخته می شده و از طرف شوهران به عنوان هدیه ! و تشویق زنانشان به پاکدامنی به زنان داده می شده است.





صندلی تفتیش عقاید ( The inqiuisitional chair)

این صندلیها پوشیده بود از میخهایی در پشت، محل قرار دادن بازو، محل نشستن و محل قرار دادن پا. میخها طوری طراحی شده بود که قربانی را ساکن نگه دارد و بوسیله پیچهایی هر چه بیشتر در بدن قربانی فرو رود.

قربانی بوسیله میله های آهنی و یا چوبی از کمر، مچ و سینه به صندلی بسته میشد. صندلی اغلب از آهن ساخته میشد که بتوان آنرا حرارت داد.از این وسیله در آلمان تا قرن ۱۹، در ایتالیا و اسپانیا تا قرن ۱۸ و در فرانسه و سایر کشورهای اروپای مرکزی تا اوایل قرن ۱۹ استفاده میشد.








پنجه گربه یا قلقلک اسپانیایی (Cat's Paw or Spanish Tickle)

این وسیله بسیار شبیه پنجه گربه با چنگالهایی بسیار بلند و تیز می باشد. از این وسیله برای پاره پاره کردن گوشت بدن قربانی استفاده میشد. به دلیل ابعاد چنگالها، ماهیچه ها و استخوانها مانعی برای استفاده بربری از این وسیله نبودند. به طور یقین دستها و پاهای قربانی را ابتدا می بسته اند و سپس با این وسیله گوشت تنش را جدا می کرده اند.




ماسک رسوایی ( Mask of Infamy )

ماسک بدنامی هم از لحاظ روحی و هم از لحاظ فیزیکی قربانی را تحت تاثیر قرار می داده است. قربانی ابتدا در جمع مورد تمسخر قرار می گرفته و سپس شکنجه می شده است. اغلب گلوله هایی در قسمت داخلی ماسک تعبیه می شده که در درون دهان و یا بینی قربانی قرار می گرفته است و قربانی را از داد زدن در هنگام شکنجه باز می داشته است.

ماسکهای با گوش دراز نشان دهنده انسانهای احمق بوده است و از ماسکهایی با بینی خوک برای نشان دادن کثیف بودن قربانی استفاده می شده است.












چنگال کافران ( The heretic's fork)

این وسیله از دو چنگال کوچک ساخته شده بود که روبروی هم قرار داده شده بودند. یکی از این چنگالها سینه قربانی را سوراخ می کرد و دیگری در زیر چانه وی فرو می رفت.

یک قلاده کوچک این دو چنگال را محکم نسبت به قربانی نگه می داشت. چنگالها اعضای حیاتی را سوراخ نمی کردند که قربانی زجر بیشتری بکشد. در هنگام استفاده از این وسیله دستهای قربانی را از پشت می بستند.








گیوتین ( The Guillotine)

اسم این وسیله از نام مخترع فیزیکدان فرانسویش گرفته شده است و از وسایل دیگر اعدام بسیار سمبولیک تر بوده است.


 

اهانت گستاخانۀ یک "وبلاگ نویس مسیحی" به پیامبر اعظم(ص)

 با عرض سلام و درود به شما خوانندگان عزیز وبلاگ.

  یک وبلاگنویس مسیحی به نام "نیما" که پیشتر هم اقدام به درج مطالب تمسخرآمیز بر علیه اسلام نموده بود، در وبلاگ جدیدی که ساخته است و نامش را «پیامبر عاشق» گذاشته است، اقدام به نوشتن داستانی به سبک کتاب «آیات شیطانی» نموده است و در آن به بیان رمانهایی جنسی پرداخته است که شخصیت مرد این رمانها را نیز حضرت محمّد(ص) قرار داده است. این وبلاگنویس با کمال وقاحت در همان دومین پست وبلاگش به بیان داستانی مستهجن میپردازد که در آن پیامبر را در حال عشقبازی با یک زن نشان میدهد... همانطور که گفته شد، سبک و سیاق این وبلاگ شباهت بسیاری به سبک و سیاق کتاب آیات شیطانی دارد و سعی میکند با بیان داستانهای جنسی خیالی، پیامبر اسلام(ص) را تحقیر نماید.

  اساساً تحقیر کردن مسلمانان و عقایدشان، یکی از ترفندهای اسلامستیزان است که بر ضد مسلمین به کار میبندند، تا آنها را از اینکه دینشان اسلام و پیامبرشان حضرت محمّد(ص) است شرمنده کنند. لازم به ذکر است که این اولین مورد نوشتن مطالب توهین آمیز علیه اسلام از سوی مسیحیان نیست و یک لیست دیگرش را میتوانید در اینجا ببینید.

   این وبلاگنویس مسیحی، در حالی سعی میکند چنین رمانهای جنسی را به پیامبر نسبت دهد که این رمانها هیچگونه ریشۀ تاریخی و حقیقی ندارند ولی از این دست «رمانهای جنسی» در کتاب مقدس خودشان، به پیامبران خدا به وفور نسبت داده شده است: در این کتاب به اصطلاح مقدس، به یکی از انبیاء تهمت زده میشود که با دخترانش همبستر و از آنها بچه دار شد، به پیامبر دیگری نسبت داده میشود که با زن شوهرداری زنا کرد و بعد شوهرش را کشت و بعد برای توبه از این گناه اجازه داد که مردی دیگر با زنان خودش زنا کند! به نبی دیگری افترا بسته میشود که با عروسش زنا کرد، و پیامبر دیگری را دارای ۱۰۰۰ زن که هفتصدتایشان کنیز بوده اند محکوم میکند.(العیاذ بالله از این تهمتها؛ خدا میداند که این سخنان باور ما مسلمانان نیست و فقط در کتاب مقدس مسیحیان یافت میشود.باری معلوم نیست که چرا این وبلاگنویس، کتاب مقدس و داستانهای جنسی موجود در کتاب مقدس خودشان را رها کرده است و به "ساختن" داستانهای جنسی خیالی از پیامبر اسلام میپردازد.

  و جالب است که بلاگرهای مسیحی به محض اینکه ببینند کسی مسیحیت را نقد میکند، نقد مؤدبانه را توهین تلقی میکنند ولی خودشان وقتی به اصطلاح میخواهند نقد کنند(چنانکه این وبلاگنویس میگوید من فقط میخواهم نقد کنم!) چنین مطالب زشتی را به پیامبر خدا(ص) نسبت میدهند.

باری اخلاق اینها را با اخلاق خودمان که مسلمان هستیم مقایسه کنید، آیا ما وقتی میخواهیم در مورد پاول(پولس)، پیامبر دروغینی که مسیحیت را گمراه کرد، یا جناب حسینعلی نوری،بنیانگذار بهائیت، و... مطلبی بنویسیم اقدام به توهین میکنیم؟ آیا چنین داستانهایی را به اینها نسبت میدهیم؟ البته که نه. این امر نشانگر برتری ما مسلمین بر نامسلمانان است.

بخوانید:  پاسخ به شبهات سیرۀ نبوی

***

  به راستی گریه دار است که ما مسلمانها در خواب غفلتیم و مسیحیان و سایر نامسلمانان به شدت در حال نشر مطالب ضداسلام و تبلیغ آیینهای خودشان در سطح اینترنت و گاهی در سطح جامعه هستند. آری گریه دار است. چرا ما مسلمانها به خواب رفته ایم؟ چرا نمیبینیم؟ آیا مثل مردم کوفه نشده ایم که در حالی که امام حسین(ع) در چنگال یزیدیان بود، گروهی از ایشان از یاریش دست کشیدند و گروهی دیگر از آنها همراه با یزیدیان در قتل امام(ع) شریک شدند؟

بیایید بیدار شویم. بیایید در برابر این همه اسلامستیزی دشمنان اسلام، کاری بکنیم. روزی کتب قرون وسطایی در تحقیر پیامبر، روزی کتاب آیات شیطانی، روزی کاریکاتورهای دانمارکیها، روزی فیلم فتنه و امروز وبلاگی با داستانهای جنسی از زندگی پیامبر. پس کی میخواهیم بیدار شویم.

  دوستان عزیزم، من اگر جای شما بودم از همین الان که این مطالب را میخوانم، دست به کار میشدم.(چنانکه خودم سه سال پیش با دیدن نوشتجات اسلامستیزان دست بکار مقابله شدم، هر چند بحث دینی با رشتۀ تحصیلیم همخوانی نداشت.) باید سعی کنیم مطالعه کنیم، بخوانیم و بدانیم و پاسخ شبهات دشمنان اسلام را بدهیم و عقایدشان را نقد کنیم. ولی نه مثل آنها با توهین، بلکه مثل ائمۀ هدی، با قول لین.

  خواهش من از شما برادران و خواهرانم این است که اگر صاحب وبلاگ هستید، سایتهای زیر در پاسخ به شبهات و نقد مسیحیت را در وبلاگتان لینک کنید تا به شناخته شدن بیشتر این سایتها کمک بیشتری کرده باشید:

سایتهای پاسخ به شبهات:

http://askdin.com
http://pasokhgoo.ir
http://porseman.org
http://www.valiasr-aj.com

(سایر سایتهای پاسخ به سؤالات و شبهات دینی)

 

سایتها و وبلاگهای نقد مسیحیت:

http://ngoic.com
http://ngoic.ir
http://kelisa.blogfa.com
http://kelisabar.blogfa.com
http://masihiyat.blogfa.com

(سایر سایتها و وبلاگهای نقد مسیحیت)

 

در آخر خوشحالم که دینم من را از اهانت و توهین باز داشته است و وقتی میخواهم انتقادی به مخالفین بکنم متوسل به توهین نمیشوم. خوشحالم که اخلاق من اخلاق محمّدی(ص) است و پیرو ائمۀ هدی هستم.

مسیحیت خرد را بزرگترین دشمن ایمان می داند!!!

ترجمه : خرد بزرگترین دشمنی است که در مقابل ایمان می‌ایستد.

 

منبع: http://ngoic.ir/forum/index.php

محبت مسیحیان آمریکایی به من: اخراج من بخاطر توهین یک نفر دیگر به من!

سلام. مسیحیان خیلی زور میزنند که بگویند دینشان دین محبت است(دروغی به عظمت ظلمات!) امروز یک مورد از این محبتشان را دیدم که برایتان نقل میکنم:

بنده از چند وقت پیش در سایت مسیحیان آمریکا در فروم(انجمن گفتگوی)شان forums.catholic.com عضو شده بودم و با آنها بحث میکردم و آنها هم هر وقت کم میاوردند توهین میکردند! خلاصه امروز وقتی در سایتشان آنلاین شدم دیدم که یکی از این حضرات سخنان من را احمقانه خوانده است!!! من هم به یک مدیر شکایت کردم و گفتم شما میگید دینتون دین محبته بعد اینطوری با من برخورد میکنید! بعد از ارسال یکی دو پست دیدم یک اخطار برایم آمد و برایم یک تخلف ثبت کرده است! من به او گفتم برایت متأسفم که دیگری به من توهین کرده و تو به من تخلف میدهی، بعد خواستم یک صفحه را باز کنم دیدم اخراج شده ام!!!

علت اخراج رو هم نوشته اند: تحقیر ایمان مسیحی و سرپیچی از قوانین!!! در مورد اولی جای سؤاله که اگر من بگم "اگر دین شما، دین محبته چرا توهین میکنید؟" آیا ایمان شماها رو تحقیر کرده ام؟ که خب البته اینطور نیست. در مورد دومین علت یعنی سرپیچی از قوانین هم یک تهمت بزرگه چون من کاملا مؤدبانه و متمدنانه برخورد کردم و برای مدیر پیام دادم که ایشون به من توهین کرده مدیر محترم هم اول اخطار داد و در جواب به اظهار تأسف من برای خودش منو اخراج کرد، حالا من کجا سرپیچی از قانون کردم؟ خدا داند!

خلاصه به خاطر اینکه یک نفر دیگر به من توهین کرده بود و من شکایت کرده بودم برای همیشه از سایتشان اخراج شدم!!!! شما خودتان داوری کنید اینها چقدر انسانیت دارند.

اخطار به جوانان: مراقب گرگهای در لباس میش باشید

مبلغین مسیحی زمانی که میخواهند جوانان ما را به سوی مسیحیت، جلب کنند، مدام از دین محبت و این که خدا محبت است، سخن میگویند. مسیحیان خود را بره های خدا میدانند!! و در حین تبلیغ هم سعی میکنند، مثل همان بره بی آزار جلوه کنند، ولی آیا این ظاهر برّه مانند، باطن آنها را نشان میدهد یا جوانان ما با گرگهایی در لباس میش روبرو هستند؟

میخواهیم با هم به بررسی این مهم بپردازیم. من فکر میکنم که با پاسخ به سه پرسش زیر ما به پاسخ سؤال فوق را نیز خواهیم دانست:

  1. آیا خدایی که کتاب مقدس مسیحیان نشان میدهد، به راستی خدای محبت است؟
  2. آیا مسیحیت دین محبت و دوستی است؟
  3. مسیحیت به کدامیک دعوت میکند: خدا یا شیطان؟

حال با هم به بررسی پاسخ پرسشهای فوق میپردازیم:

1.آیا خدایی که کتاب مقدس مسیحیان نشان میدهد، به راستی خدای محبت است؟

پاسخ پرسش فوق بدون شک منفی است. خدایی که کتاب مقدس معرفی میکند، فرمان به کشتار انسانها و حتی زنان و حتی کودکان و حتی حیوانات میدهد:

" يَهُوَه صبايوت چنين ميگويد: آنچه عماليق به اسرائيل كرد، بخاطر داشته ام كه چگونه هنگامي كه از مصر برميآمد، با او در راه مقاومت كرد. پس الان برو و عماليق را شكست داده، جميع مايملك ايشان را بالكل نابود ساز، و بر ايشان شفقت مفرما بلكه مرد و زن و طفل و شيرخواره و گاو و گوسفند و شتر و الاغ را بكش"

(اول سموئیل15: 3و2)

"اما از شهرهاي‌ اين‌ امت‌هايي‌ كه‌ يَهُوَه‌، خدايت‌، تو را به‌ ملكيت‌ مي‌دهد، هيچ‌ ذي‌نفس‌ را زنده‌ مگذار. بلكه‌ ايشان‌ را، يعني‌ حتيان‌ و اموريان‌ و كنعانيان‌ و فَرِزّيان‌ و حِوّيان‌ و يبوسيان‌ را، چنانكه‌ يَهُوَه‌، خدايت‌، تو را امر فرموده‌ است‌، بالكل‌ هلاك‌ ساز."

(تثنیه20: 17-16)

و امثال این آیات در کتاب مقدس بسیارند. خب با این حساب، خدایی که فرمان به کشتار زنان و کودکان بدهد، را هیچ عاقلی "خدای محبت" نمینامد و در مورد چنین خدایی نمیگوید که "خدا محبت است!"

حضرت عیسی(ع) که به خیال مسیحیان خدای پسر است، چطور؟

در مورد حضرت مسیح نیز طبق کتاب مقدس، وضع به همین منوال است. حضرت عیسی(ع) طبق کتاب مقدس مسیحیان، به خاطر شکستن قانون و به خاطر ریاکاری با فریسیان مخالفت کرد و آنها را ملامت نمود و شاهد رفتار پرخاشگر عیسی(ع) در مقابل فریسیان در باب 23 از انجیل متی هستیم.

در مورد شخصیت عشق و مرحمت عیسی(ع) چطور؟ او غیر مسیحی و یهودیان، را به "سگ" منتسب میکند(متی6:7 و 26:15). او همچنین درخواست کمک زن غیریهودی، را رد کرد.(متی15: 25-23) عیسی(ع) با تازیانه به مردمی که حرمت روز شنبه را نگه نمیدارند، حمله میکند، و آنها را از معبد بیرون میکند و سکه‌های صرّافان را بر زمین میریزد و تختهایشان را واژگون میکند(یوحنا15:2). عیسی(ع) گفت: "امّا آن‌ دشمنانِ من‌ كه‌ نخواستند من‌ بر ايشان‌ حكمراني‌ نمايم‌، در اينجا حاضر ساخته‌ پيش‌ من‌ به‌ قتل‌ رسانيد."(لوقا27:19) و همچنین عیسی(ع) کودکان را بخاطر گناهان مادرشان خواهد کشت.(مکاشفات یوحنا23:2)

پس میبینیم که به کار بردن واژگانی دربارۀ محبت، از طرف کسانی که خدای پدر و خدای پسرشان، را اینگونه توصیف میکنند، امری غیر عقلانی است.

2.آیا مسیحیت، دین محبت و دوستی است؟

پاسخ این پرسش نیز، بدون شک منفی است. با نگاهی به تاریخ مسیحیت میبینیم که اینطور نیست.

به غیر از آنهمه آدمکشی و انسانسوزی که به اسم دین در داخل اروپای مسیحی هزاران نفر را به کام مرگ کشید، در مقابل یهودیان و مسلمین نیز، مسیحیان اوج وحشیگیری خود را نمایاندند. در زیر فقط به چند مورد از دهها مورد جنایات مسیحیان اشاره میکنم:

- کشتار و نسل کشی وحشیانۀ یهودیان در دوران قرون وسطی تا جایی که یهودیان اروپا به دولت مسلمان عثمانی پناهنده شدند.

***

-کشتار مسلمین مقیم اسپانیا پس از سقوط دولتهای اسلامی آندلس، آنهم بعد از صدور اجازۀ اقامت برای مسلمین در قرن پانزدهم میلادی! باقیماندۀ این گروه نیز بعد از فاجعۀ انسانی توسط کشتیهای عثمانی نجات یافتند.

***

-کشتن مردم عادی بیت المقدس، اعم از زن و کودک آنهم در مسجدالاقصی و بعد از امان دادن به آنها! در سال ۱۰۹۹ میلادی و در اولین جنگ صلیبی.

***

-کشتن اسرای مسلمان سلجوقی و خوردن گوشت تن آنها برای ترساندن جاسوسانی که در بین سپاه صلیبی حضور داشتند در اولین جنگ صلیبی.

***

-کشتن ۲۰۰ اسیر مسلمان عثمانی، در آخرین محاصرۀ قسطنطنیه، در پاسخ به کشته شدن ۴۰ نفر از نیروهای بیزانسی در حین عملیات پارتیزانی بر ضد عثمانیان در سال ۱۴۵۳ میلادی. بیزانسیها حتی سرهای بریدۀ این اسرا را بر روی باروها قرار دادند تا عثمانیها ببینند!

***

- در حملۀ روسها به قلعه اسمعیل در ساحل رود دانوب، در سال ۱۷۹۰ میلادی فرمانده روسها بخاطر نداشتن غذا به سربازانش دستور داد از گرفتن اسیر خودداری کنند و روسها تمام مدافعین قلعه را اعم از کسانی که تسلیم شدند یا زخمی شدند را کشتند و حتی یک نفر را زنده نگذاشتند!

***

-در شورشهای جدایی یونان از دولت عثمانی در سال ۱۸۲۱ میلادی، یونانیهای شورشی اقدام به کشتار مسلمین کردند و حتی به زنان و کودکان نیز رحم نکردند به همین خاطر است که الان در یونان تعداد مسلمانان خیلی کم است.

***

-در ۲۴ اوت ۱۵۷۲ در شب عید سنبارتلمی کلیساهای پاریس ناقوسهای خود را به صدا در آوردند. کاتولیکها شب هنگام به خانه های پروتستانها ،که قبلا آنها را با صلیب سرخ علامتگذاری کرده بودند، هجوم بردند و نه تنها مردان و زنان پروتستان را کشتند بلکه به کودکانشان نیز رحم نکردند و آنها را نیز از دم تیغ گذراندند! این کشتار وحشیانه از پاریس به به شهرهای دیگر فرانسه سرایت کرد و در طول دو هفته، ۳۰۰۰۰ نفر از فرانسویها به جرم اعتقاداتشان توسط کاتولیکها کشته شدند. پاپ، رهبر کاتولیکهای جهان، به مناسبت این کشتار بیرحمانه و ددمنشانه، شهر رم را چراغانی نمود و مدالی را به یادگار این کشتار منتشر کرد.

پروتستانها چطور؟

سفسطه ای که معمولاً اینگونه مواقع از سوی پروتستان-مسیحی ها، مطرح میشود این است که این وقایع مربوط به کلیسای کاتولیک و ارتدوکس است و به ما ربطی ندارد! گذشته از اینکه فرقۀ ضالۀ پروتستانت، یک فرقۀ منحرف و فاقد ارزش است و از آیین مسیح نسبت به کاتولیکها و ارتدوکسها، دورتر است و حق این را ندارد که خودش را مسیحیت اصیل جلوه دهد، باید بگوییم، کارنامۀ پروتستانها نیز به هیچ وجه درخشانتر از کاتولیکها و ارتدوکسها نیست.

پروتستانها پس از لوتر به سرعت در انگلیس نفوذ یافتند، زیرا پادشاه انگلیس با کاتولیکها دشمن شده بود، مطالب زیر را در مورد ظلمهای آنها در این کشور به کاتولیکها بخوانید:

-کشیش تامس انگیسی از علمای کاتولیک، در کتاب خود، چاپ سال 1851، که در زبان عربی به نام "مرآت الصدق" ترجمه شده است، در صفحۀ 41 و 42 گفته است که فرقۀ پروتستانت در ابتدای امر ششصد و چهل و پنج کاروانسرا را غارت نموده و نود مدرسه و دو هزار و سیصد و هفتاد و شش کلیسا و یکصد و ده راسته را از صاحبانشان گرفتند و به قیمت نازل فروختند و یا اینکه سرانشان بین خودشان تقسیم نمودند و چند هزار فقیر مفلوک عریان را از شهرهای خود اخراج کردند.

***

- نویسندۀ فوق در صفحۀ 45 از کتابش گفته است: دست طمع ایشان دراز شد تا جایی که مردگان را هم رها نکردند و اجساد مردگان را آزار داده، لباسشان را به در آوردند.

***

-نویسندۀ فوق در صفحۀ 48 و 49 میگوید کتابخانه ها نابود شد و جئی بیل ذکر کرده است که پروتستانها کتابها را غارت نمودند و صفحات آنها را در تطهیر شمعها و کفش و مانند اینها به کار بردند و بعضی کتابها را به عطار و صابونپز و مانند اینها فروختند...بعد از این خزاین کلیساها را هم رها نکردند و فقط دیوارهای عریانشان را باقی گذاشتند..

***

-نویسندۀ فوق در صفحات 52 تا 54 به احکام پروتستانها در حق کاتولیکها اشاره میکند و از آن جمله اینهاست که:

  • هیچکس از یک کاتولیک، بعد از اینکه هجده ساله شد زمین نخرد.
  • کاتولیک مکتب برای تعلیم نداشته باشد.
  • احدی از آنان مشغول به تحصیل نشود وگرنه محکوم به حبس ابد میشود.
  • مالیات کاتولیکها دوبرابر است.
  • اگر یک کاتولیک پسر خود را برای آموزش دیدن به خارج از انگلاتر بفرستد، پدر و پسر محکوم به اعدام هستند و اموالشان مصادره میشود.
  • هر کس در روز یکشنبه در کلیسای پروتستانت حاضر نشود، ماهانه دویست روپیه باید بپردازد و منصبی هم به او داده نخواهد شد.
  • اگر یک کاتولیک، پنج میل از لندن دور شود، باید هزار روپیه بپردازد.
  • یاری خواستن ایشان نزد هیچیک از حکام، بر حسب قانون شنیده نخواهد شد.
  • عقد و نکاح ایشان نافذ نیست، و تجهیز اموات و تکفین مردگان ایشان انجام نشود و فرزندانشان تعمید نشوند مگر به روش کلیسای انگلاتر.
  • هرگاه زنی از کاتولیکها ازدواج کند، دولت از جهاز او دو ثلث بگیرد و از ترکۀ شوهر خود ارث نبرد و شوهر از حق خود وصیت در حق زن ننماید.

بعد از تمام اینها، حکم صادر شد تمامی کاتولیکها باید پروتستانت شوند، وگرنه باید حبس و جلای وطن شوند، برای تمام عمر و اگر از حکم ابا نمایند یا بعد از جلای وطن بدون اجازه برگردند، به الزامات سنگینی ملزم خواهند شد و احکام دیگری جاری شد که برخی از آنها در زیر میاید:

  • کشیش در زمان قتل و تجهیز و تکفین ایشان حاضر نشود.
  • هیچیک از کاتولیکها بر مرکبی که قیمتش بیش از پنجاه روپیه است سوار نشود.
  • اگر کشیشی یکی از خدمات مرجوعه باو را ادا نماید، حبس ابد خواهد بود.
  • کشیشی که مولای او الکلاتر نباشد و از ملت پروتستانت هم نباشد، اگر زیادتر از سه روز در انگلاتر اقامت کند، غدار است، مقتول خواهد شد. اگر کسی او را در خانه اش جای دهد، باید کشته شود.
  • شهادت کاتولیک در دیوان عدالت(دادگاه)، قبول نیست.

***

-نویسندۀ فوق الذکر، در صفحات 61 تا 66، از کتابش میگوید جمع کثیری از راهبان و دانشمندان کاتولیک را به امر ملکه الیزابت بر چهارپایان سوار نموده در دریا غرقشان کردند و لشکریان ملکه کلیساهای کاتولیکها را آتش زدند و علمایشان را کشتند و آنها را مانند حیوانات صحرا شکار میکردند و به هیچیک امان نمیدادند و اگر هم امان میدادند، بعد از امان میکشتندشان... بعد از تمام اینها پارلمان انگلیس در سال 1643 و 1644 رؤسای لشکر را فرستادند و تمام دار و ندار کاتولیکها را ضبط نمودند.

این ظلمها باقی بود تا اینکه در زمان پادشاه جیمز، ظلمها تخفیف پیدا کرد و در سال 1778 پادشاه بر کاتولیکها ترحم نمیود ولی پروتستانها خشمگین شدند و در سال 1780 چهل و چهار هزار پروتستان عرض حالی به پادشاه نموده و خواهش کردند که پارلمان قوانین ظالمانه نسبت به کاتولیکها را تغییر ندهد، ولی پارلمان توجهی به درخواست آنها نکرد، پس صدهزار نفر پروتستان در لندن تجمع کردند و کلیساها را سوزاندند و خانه های کاتولیکها را خراب کردند و این فتنه تا شش روز بپا بود.

***

-فیلیپ هیوز، نویسندۀ کتاب "تاریخچۀ کلیسای کاتولیک" در صفحات 160 تا 162، ضمن اشاره به ستمهای فراوانی که از سوی پروتستانها بر کاتولیکها میشد، میگوید پس از اصلاحات دینی بین سالهای 1531 تا 1535، پادشاه انگلستان اعلام داشت که در انگلیس رئیس عالی کلیسای مسیح در زمین است و تمام زیردستان او موظف شدند نسبت به تعلیم جدید سوگند وفاداری یاد کنند. مجازات مخالفین هم مرگ بود و به زودی معدود افرادی شجاع نظیر کاتوزیان، راهبان، چند کشیش غیرراهب، جان فیشر اسقف دوچستر و حتی صدراعظم اسبق، سر توماس مور، که حاضر به انکار ایمان خود نشدند، به دار آویخته شدند و حکومت رعب و وحشت تا چند سال بر انگلستان سایه افکند.

پادشاه ما بقی عمر را یک ارتدوکس باقی ماند ولی کارگزاران عمدۀ او از مرتدان جدید(پروتستان) بودند و به توصیۀ آنان پادشاه کمر به ویرانی صومعه ها بست و مراسم عشای ربانی از مراسم هفتگانۀ کلیسای کاتولیک را ممنوع کرده، اموال کلیسا را توقیف نمود. در زمان ملکه الیزابت اول، اجرای مراسم عشای ربانی با مجازات حبس ابد روبرو بود!

تذکر 1: اساساً دین صلح و دوستی نامیدن مسیحیت چه معنایی دارد وقتی که مسیحیت به زور شمشیر امپراتوری بیزانس و با ممنوعیت سایر دینها، نشر یافت. به دروغ اسلام را محکوم میکنند که با شمشیر نشر یافته است، در حالی که شمشیر حکومتهای مسلمان فقط در انهدام حکومتهای کشورهایی که مانع نشر اسلام بودند، عمل میکرد و ابداً مردم شهرها و کشورها مجبور نبودند که اسلام را بپذیرند و میتوانستند بر دین خود بمانند، و جزیه ای که از آنها گرفته میشد گاهاً از مالیاتی که حکومت خودشان از آنها میگرفت، کمتر و قابل تحملتر بود!

تذکر 2: برخی از رفتار مهربانانۀ مبلغان مسیحی خیال میکنند، که آنها بسیار مهربانند! آنها مدام برای مخاطبشان دعا میکنند و از محبت و اینکه خدا برای نجاتشان مصلوب شده است(!!!) سخن میگویند، و حال آنکه اگر شما پروتستانها را در زمانی غیر از تبلیغ ببینید، اصلا اینگونه نیستند، بلکه وقتی مناظرات رسمی آنها با مسلمانان را ببینید، متوجه میشوید چقدر بددهان و گاهاً فحاش هستند.

3.مسیحیت به کدامیک دعوت میکند: خدا یا شیطان؟

بنده به شخصه فکر نمیکنم پاسخ پرسش فوق، خدا باشد. بیایید مسائل را با هم بررسی کنیم:

1. در کتاب مقدس مسیحیان، شریعت و دین، لعنت حساب شده است(غلاطیان13:3) و کسانی که تحت تأثیر مبلغین مسیحی، خاصه پروتستانت، قرار دارند، معمولاً معتقدند که مسیحیت دین نیست بلکه یک باور است. خب نفی دین خدا، عملی الهی است یا شیطانی؟

این افراد، باید پاسخ دهند که خدا برای چه امری ما را در این دنیا قرار داده ولی کاری به کارمان نداشته است؟ چگونه میخواهد در روز قیامت در مورد ما داوری بفرماید، در حالی که به خیال مسیحیان، هیچ شریعتی را تعریف نکرده است تا بعد بخواهد برپایۀ عمل ما به آن شریعت، داوری کند. پاسخ مبلغین مسیحی، این است که صرف ایمان به الوهیت حضرت عیسی و اینکه مرگ او کفاره گناهان ما بوده است، کافی است و شریعت هم همین است؛ پس چقدر خدا را این افراد پایین و بیعدالت جلوه میدهند که کسی که در یک خانوادۀ مسیحی متولد میشود و از روی تقلید، دین پدر را میپذیرد به بهشت میرود و کسی که بخاطر تحقیق میفهمد که این کیش باطل است، به خیال اینها جهنمی و طبق کتاب خودشان دشمن مسیح است! عجب عدالتی! کاش نور اسلام بر فکرهای تاریک این افراد میتابید تا بدانند که دینباوری که تقلیدی باشد، حتی اگر دین درستی را اجرا کنیم، بخاطر اینکه تقلیدی است، ارزش چندانی ندارد.

باز این افراد پاسخ دهند که اگر اینطور است و بخاطر ایمانشان به مسیح، لایق بهشت هستند، چرا در این دنیا مانده اند؟ چرا آرزوی مرگ نمیکنند تا زودتر به بهشت برسند؟ آنها هرگز چنین آرزویی نمیکنند و هر گونه بهانه هم که بر این آرزو نکردن بیاورند، ادعای خودشان را با این خودداری کردنشان از آرزوی مرگ نشان میدهند.

باز این افراد با ادعای نفی دین، عدالت خدا را زیر سؤال میبرند، زیرا خدا برای اقوام پیشین شریعت تعریف کرده بود و یهودیان قرنها بخاطر اجرای دین خدا شکنجه و عذاب تحمل کردند ولی حالا برای مسیحیان، طبق خیال خودشان، هیچ دستوری نیست؟! اگر خدا عادل است چرا دین را به گردن یهودیهای پیشین انداخته بود ولی از اینها برداشته است؟ مسیحیان میگویند مسیح قربانی شد و کفاره تمام گناهان شد و دیگر امری بر ما واجب نیست(!) باز با این سخنشان، حکمت خدا را زیر سؤال میبرند، زیرا اگر خدا میخواست این کار را بکند میتوانست مسیح را در همان زمان حضرت آدم، قربانی کند تا دیگر هیچ گناهی بر هیچ کسی وارد نباشد و قوم نوح و سدوم هم عذاب و نابودی نبینند.

باز این افراد پاسخ دهند که اگر دین تعطیل است، چرا حضرت عیسی(ع) به تمام احکام دینی که در تورات آمده بود عمل میکرد؟ چرا حضرت عیسی(ع) مثل این افراد گرد گناهان نمیچرخید؟ پاسخ مسیحیان این است که بعدها پیامبری آمد به نام پولس که گفت حضرت عیسی از طرف ما قربانی شده است و مرگش کفاره است و دیگر نیازی به عمل به دین نیست! پاسخ ما این است که گذشته از اینکه مسیحیان هیچ دلیل موجهی برای نبوت پولس ندارند، اگر قرار بود شریعت تعطیل شود، چرا خود حضرت عیسی اینکار را نکرد؟ آیا حضرت عیسی مقامش والاتر از پولس نبود؟ چگونه حضرت عیسی(ع) به احکام دین عمل میکند و پولس احکام را تعطیل اعلام میکند؟ بدون شک حضرت عیسی اگر میخواست بعد از اینکه به خیال مسیحیان مصلوب شد، دین تعطیل شود، این امر را پیش از این ماجرا خودش به حواریون میگفت که هرگز این کار را نکرد پس ادعای مسیحیان هم باطل است. باز مسیحیان بگویند که مگر مقام پطرس از پولس بالاتر نبوده است؟ چرا پطرس دین را تعطیل نکرد؟

2.مسیحیان ادعا میکنند که از آنجایی که به حضرت عیسی ایمان دارند و حضرت عیسی از طرف آنها قربانی شده است و کفارۀ گناهان آنها شده است، هر گناهی هم که بکنند، باز به بهشت میروند. گذشته از خرافی بودن این باور که میتوان آنرا با خود کتاب مقدسشان رد کرد و به موقع عرض میشود، بر پایۀ این باور مسیحیان هر گناهی را بخواهند میکنند، و خود را از هیچ گناهی منع نمیکنند.

در واقع مسیحیت با این باور، زنجیر از پای شهوات بر میدارد و نفس را رها میکند که هر گناهی را مرتکب شود، آنهم گناهانی که کتاب مقدس خودشان به شدت از آنها نهی کرده است و حضرت عیسی(ع) که اینها ادعای پیروی از او را دارند، هرگز بدان عمل نکرده است، از خوردن گوشت خوک و شراب گرفته تا زنا و همجنسبازی، هیچ فسادی نیست که اینها مرتکبش نشوند، والبته انسانهای عادی معصوم نیستند و ممکن است گناه کنند، ولی این افراد اصلا گناه بودن این اعمال شیطانی را قبول ندارند.

من میپرسم: این که ما دین خدا را رها کنیم و شبانه روز به گناهان بپردازیم و گناه بودن عملمان را نیز نفی کنیم، خواست خداست یا شیطان؟

بدون شک خواست شیطان است، پس مسیحیت تحریف شدۀ امروزی انسان را به سوی شیطان هدایت میکند و نه خدا.

نتیجه گیری

حالا زمان نتیجه گیری از بحث است، خب با بررسی سه پرسش فوق میتوان راحتتر به ماهیت مبلغین امروزی مسیحیت پرداخت:

  1. مبلغین به دروغ به ما میگویند خدا محبت است تا با خیال راحت گناه کنیم.
  2. مبلغین به دروغ کیش خود را دین صلح مینامند تا حرفشان را باور کنیم.
  3. مبلغین ما را به سوی تمایلات نفسانی و خواستهای شیطان دعوت میکنند.

خب بر پایۀ سه نتیجۀ فوق، نتیجه نهایی این است که این مبلغین، افرادی دورو و تزویرگر هستند، و چنانکه دیدیم برعکس خوی تند پروتستانها، سعی میکنند خودشان را مهربان جلوه دهند، پس بیش از اینکه لایق عنوان بره های خدا باشند، لایق عنوان گرگ در لباس میش هستند: