پاسخ به مقالۀ «داستانهای باورنکردنی قرآن»
نگارنده (گان): اندیشه خدابنده
مقاله داستانهای باورنکردنی قرآن، یکی از مقالات شکّاکانه در مورد داستانهای انبیاء پیشین است، و سعی می کند، که بر اساس شکّیات، ساختگی بودن این داستانها را اثبات کند، تا جایی که جناب نیکویی می فرمایند: «در قرآن بعضی داستانها بگونهای آمدهاند که ساختگی بودنِ خود را آشکار میکنند. در اینجا به چند نمونه از این داستانها اشاره میکنم»، البته توجه کنید که ایشان طوری می فرمایند به چند نمونه اشاره می کنند، که گویی نمونه های دیگری نیز در دست دارند!
حال بیایید چهار داستانی که ایشان ساختگی بودنشان را آشکار می دانند، ببینیم و بررسی کنیم:
1.داستان طوفان نوح
سومین داستانی که ایشان بدان اشاره می کنند، داستان نوح است، ولی به علّت اهمیت توضیحاتی که باید در همین ابتدا بیان شود، ما آنرا پیش از سه داستان دیگر مطرح می کنیم. ایشان این مسئله که به نوح دستور داده شده است که از هر حیوان جفتی را به کشتی ببرد، به شک افتاده می فرمایند:
مرگ بی گناهان؟؟
شبهه 1 -1: چرا نوح باید از هر نوع حیوان، یک جفت نر و ماده با خود به درون کشتی ببرد؟ تنها توجیهی که میتوان برای این کار داد این است که قرار بر این بود طوفان و سیل سراسر عالم را گرفته و همة آدمیان و جانوران را نابود کند. آنگاه برای اینکه نسل جانوران منقرض نشود، از هر نوع یک جفت نر و ماده میبایستی نجات مییافتند تا پس از آن بتوانند دوباره تولید مثل کرده و تکثیر یابند (و البته همه مفسران بزرگ(!) نیز با استناد به روایات پیامبر و امامان همین را گفتهاند). اما چرا عذاب الهی باید بگونهای نازل شود که سراسر عالم را فرا گیرد و شامل حیوانات بیگناهی که سوار کشتی نشدهاند و نیز انسانهای دیگر در سراسر جهان شود؟ حیوانات و انسانهای دیگر چه گناهی کردهاند؟
پاسخ:
جناب نیکویی مسئلۀ سوار شدن جفت نر و مادّه از حیوانات را تفسیر به سراسری بودن سیل نوح می کنند، ولی چه بسا این مسئله حکمتی دیگر داشته باشد، و ایشان با «تنها توجیه» خواندن این مسئله سعی می کنند تمام احتمالات دیگر را به صورت پیشفرض، و نه بر اساس هرگونه دلیل و برهانی، رد کنند، که این خود سفسطه ای آشکار است. به هر روی ایشان از آنجا که سعی دارند شبهات نویسندگان غربی علیه داستان نوح در تورات را به خورد خوانندگان خود بدهند، مجبورند که داستان قرآن را نیز به فرمی که در تورات آمده است نقل کنند!
امّا به فرض پیشفرض ایشان، در پاسخ به شبهاتشان، عرض می کنیم:
نخست: چنان که اشاره شد در بسیاری از موارد این اتفاق افتاده است، مانند داستان فرعون و سربازان او، یا قارون و دار و دستهاش و ...
دوم: عذاب الهی همانند سایر اتفاقات عالم تابع نظم و قانونهای ویژه همین عالم است و در بسیاری از موارد از نوع بلایای طبیعی همچون زلزله، صاعقه، طوفان، سیل و مانند آن بوده است، زیرا از جمله سنتهای الهی این است که هر امری را از مجاری طبیعی خود به انجام برساند. یعنی به طور طبیعی اگر حادثه ای مانند سیل و زلزله و مانند آن پیش آید ، بر اساس روند عالم طبیعت و نظام طبیعی و علل و اسبابی که در عالم طبیعت قرار داده شده است، چیز هایی که در یک مکان و زمان قرار دارند، سرنوشت مشابهی می یابند و به قول معروف، آتش تر و خشک را با هم می سوزاند. این مسئله در بلاهای امروزی نیز مشاهده می شود. چرا منکرین در مورد بلایای طبیعی امروزی این پرسش را مطرح نمی کنند؟ بنای الهی بر این نیست که با آمدن یک زلزله ویرانگر تعداد خاصی از افراد به صورتی اعجازگونه آسیب ندیده زنده بمانند و قوانین جاری عالم طبیعت به هم بخورد بلکه خداوند از مدتی قبل به توسط فرشتگان خود پیامبر و مؤمنان را از وقوع حوادث پیش رو مطلع ساخته، دستور خروج از شهر را به آنها میداد تا تنها اهل عذاب در محل حادثه باقی بمانند.
همچنین جناب نیکویی که از «انسانهای دیگر» دم می زنند، و منظورشان این است که غیر از پیروان نوح که نجات یافتند و مخالفین او که دعوت وی را قبول نکردند، انسانهای دیگری نیز وجود داشتند، و البته اینرا با پیشفرض عالمگیر بودن سیل نوح مطرح می کنند. ولی ایشان از کجا می دانند که انسانهای دیگری بودند که دعوت نوح به گوششان نرسید تا بخواهند با پذیرفتن دعوت او، نجات یابند؟ ایشان چگونه به این نتیجه رسیده اند؟ به راستی بنگرید که افراد شکّاک، هر چند در برخی چیزها به شدّت شک می کنند، ولی به راحتی، مسائلی را به شکل پیشفرض مطرح می کنند که هیچ برهان و دلیلی در پس آنها قرار ندارد. ما حتی در روایتی داریم که به خواست خدا، برای مدّت چهل سال پیش از وقوع عذاب، هیچیک از مردمان قوم نوح، کودکی به دنیا نیاورد، و لذا وقتی عذاب نازل شد، همگی حداقل چهل ساله بودند، و بنابراین روایت، حتی هیچ کودکی هم در این ماجرا غرق نشد.
در آخر یادآوری این نکته نیز خالی از لطف نیست، که مشکل اصلی شبهه سازان در این زمینه این است که فکر می کنند انسان خودش صاحب جان خویشتن است، در حالی که اینگونه نیست و خدا صاحب همه چیز است و صاحب جانهای ما نیز اوست، لذا اگر جانی که خودش به ما داده است را به هر وسیله طبیعی یا غیرطبیعی بگیرد، نمی توانیم به او اعتراض کنیم، زیرا جان از ابتدا نیز به او تعلّق داشته است و لیاقتی برای داشتن آن نداشته ایم، که حال بخواهیم گریبان خدا را بگیریم که چرا جان انسان یا حیوانی را گرفته است. پس اگر در حین عذاب، حتی انسانهایی دیگر، یا کودکانِ ظالمین یا حیواناتشان، نیز نابود شوند، هیچیک از آنها حقّ حیات را از خود ندارند و حیات لطفی است که خدا در حقّشان نموده است، و لذا خدا بابت گرفتن جانهای آنها، بدهکار آنها نیست و اگر بخواهیم به خداوند بابت مرگ یک انسان بی گناه یا یک کودک یا یک حیوان، در اثر نزول عذاب آسمانی، اعتراض کنیم، باید به مرگ چنین انسان بی گناه یا چنان کودکی و آن حیوان، در اثر حوادث طبیعی یا تصادفات یا بیماریها یا هجوم درّندگان نیز اعتراض کنیم، و چنانکه گفتیم این اعتراضات غیرمنطقی است، زیرا جانی که ما داریم لیاقتی برایش نداریم و خدا صاحب جانهای ماست و هرگاه بخواهد آنرا می گیرد و کسی را حق اعتراض به او، به خاطر باز پس گرفتن چیزی که خودش به ما داده است، نمی باشد. آیا اگر شما پولی را به کسی قرض دادید، حق ندارید هر وقت که خواستید پولتان را از او مطالبه کنید؟ آیا اگر او تمایلی به پس دادن پول نداشته باشد، باعث می شود که شما هم حق باز پس گرفتن پولتان را نداشته باشید؟
امکان جمع کردن حیوانات
شبهه 2 -1: نوح چگونه توانسته است صدها هزار گونه از حیوانات در سراسر جهان را جمعآوری کند؟ این تعداد از حیوانات چگونه در کشتی جای گرفته و در کنار هم ماندهاند تا طوفان و سیل فروکش کند؟
پاسخ:
نظر به اینکه جناب نیکویی، تحت تأثیر کتب شکّاکان غربی شبهاتشان را ساخته اند، شبهه ای را که آنها به داستان نوح در تورات نسبت می دهند، به داستان نوح در قرآن نسبت می دهند! ولی جناب نیکویی فراموش فرموده اند که در تورات ابعاد کشتی نوح ذکر شده است و آنجا به راستی این سؤال جا دارد که بپرسیم این همه حیوان چگونه در این کشتی با این ابعاد جا شده اند؟
امّا در مورد داستان نوح در قرآن، هیچیک از این دو پرسش که در این شبهه طرح گردیده اند، جا ندارند، زیرا داستان نوح با چنان توصیفی ذکر نشده است. اثبات به عهدۀ مدّعی است؛ جناب نیکویی می خواهند ثابت کنند که داستان ساختگی است، پس اثبات هم به عهدۀ خودشان است: ابتدا ثابت کنند که محال بوده است که نوح بتواند گونه های مختلف حیوانات که از دید ایشان صدها هزار گونه بوده اند را از سراسر جهان جمع آوری کند، و سپس ثابت کنند که جای دادن تمام آنها در کشتی نوح، آنهم در حالی که طبق داستان قرآن، ابعاد کشتی نیز مشخص نیست، محال بوده است.
در واقع سفسطه ای که جناب نیکویی به کار می برند، همان سفسطۀ همیشگی شکّاکان است: از بعید بودن، محال بودن را نتیجه می گیرند، حال آنکه خیلی مسائل ممکن است بعید باشند، ولی محال نیستند. آیا به راستی بعید نیست که یک انسان بتواند به کرۀ ماه برود؟! ولی آیا محال است؟ آیا این اتفاق رخ نداده است؟!
نابود نشدن کفر و فساد
شبهه3-1: هدف اصلی از نزول چنین عذابی چه بود و نتیجة آن چه شد؟ کفر و فساد دوباره (و خیلی زود) به میان مردم بازگشت!
پاسخ:
این شبهه بر اساس یک پیشفرض غلط مطرح شده است، و آن اینکه هدف از عذاب، نابودی کفر و فساد است، در حالی هدف از عذاب، نابودی افرادی است که امیدی به نجاتشان نیست و عبرت شدن آنها برای دیگران. برای توضیح دقیق مطلب، در این رابطه به چند نکته باید توجه نمود. توصیه می کنیم به این نکات توجه داشته باشید، زیرا در بحثهای بعدی نیز مطرح خواهند شد:
1- اساس دنیا سامانه امتحان و آزمایش و ابتلا است. بشر به دنیا می آید تا با اختیار و اراده خود، سرنوشت خود را بسازد. بنا نیست که خدای متعال با اعطای آزادی و اختیار که به بشر داده فرصت ها را از او بگیرد. تا هنگامی که انسان در این دنیا زندگی می کند، فرصت دارد که کارهای نیک و یا کارهای بد انجام دهد و یا حتی ظلم و ستم کند. خداوند در قرآن کریم می فرماید:
« کلاًّ نُمِدُّ هؤُلاءِ وَ هَؤُلاءِ مِنْ عَطاءِ رَبِّک وَ ما کانَ عَطاءُ رَبِّک مَحْظُورًا ؛ هر دو دسته -دنیاخواهان و آخرت طلبان- را از عطای پروردگارت مدد می بخشیم و عطای پروردگارت از کسی منع نشده است.»[1] بنابراین بخشی از این مهلت و فرصت دادن برای ایجاد میدان آزمایش است تا سره از ناسره و خوب از بد تمایز یابند.
2- سه سنت الهی در زندگی انسان جاری است: الف.سنت استدراج. ب.سنت امهال. ج.نابودی اقوام بعد از ناامیدی از اصلاح آنها.
سنت استدراج: استدراج تجدید نعمتی بعد از نعمت دیگری است تا بدین وسیله التذاذ به آن نعمت ها ظالمین و فاسقین را از توجه به وبال و عواقب کارهایشان غافل بسازد.
سنت امهال: امهال یعنی مهلت دادن، خداوند متعال برای رعایت یک سلسله مصالحی که ما از برخی از آنها ناآگاهیم در عقوبت اهل باطل تعجیل نمی کند، بلکه به آنان فرصت و مهلت می دهد. اموری را در حد درک بشری می توان به عنوان فلسفه امهال نام برد:
الف - ازدیاد در گناه و عذاب الهی: خداوند به کفار مهلت می دهد و این مهلت در حقیقت یک بستر آزمایشی است که آنها خود را در آن محک بزنند. اما آنها به سوء اختیار خود راه گمراهی را بر می گزینند و فریب امهال الهی را می خورند و غرق در گناه می شوند. به بیان دیگر این ازدیاد گناه، نتیجه و عاقبت غفلت آنها از هشدارهای خداوند است.
ب - فرصت توبه و بازگشت: اگر خداوند در عقاب ظالمان تعجیل کند و فرصت توبه و اصلاح به آنان ندهد، اولا انسانی باقی نمی ماند که از عقوبت دنیوی سالم بماند و ثانیا با نبود فرصت توبه، روح ناامیدی بر مردم حاکم می شود. خداوند در قرآن می فرماید: « لَوْ یؤاخِذُ اللّهُ النّاسَ بِما کسَبُوا ما تَرَک عَلى ظَهْرِها مِنْ دَابَّهٍ وَ لکنْ یؤَخِّرُهُمْ إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ فَإِنَّ اللّهَ کانَ بِعِبادِهِ بَصیرًا یعنی: اگر خدای متعال مردم را به آنچه می کنند مؤاخذه می کرد، هیچ جنبنده ای را بر پشت زمین باقی نمی گذاشت ولی مؤاخذه انان را تا سرآمدی معین به تأخیر می اندازد و چون سرآمدش در رسد خدا به کار بندگانش بیناست.[2]
بنابراین امهال و استدراج نسبت به برخی از گنهکاران مقدمه عذاب سخت الهی است و نسبت به برخی دیگر سبب توبه و بازگشت به سوی رحمت الهی باشد.
3- شرط اجرای قانون سوم الهی اتمام حجت بر ظالمین و کافرین و ناامیدی از هدایت آن قوم می باشد، چنان که در سوره یوسف می فرماید: «حَتَّى إِذَا اسْتَیأَسَ الرُّسُلُ وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ قَدْ کذِبُوا جاءَهُمْ نَصْرُنا فَنُجِّی مَنْ نَشاءُ وَ لا یرَدُّ بَأْسُنا عَنِ الْقَوْمِ الْمُجْرِمینَ؛ یعنی: (پیامبران به دعوت خود، و دشمنان آنها به مخالفت خود هم چنان ادامه دادند) تا آن گاه که رسولان مأیوس شدند، و (مردم) گمان کردند که به آنان دروغ گفته شده است در این هنگام، یارى ما به سراغ آنها آمد آنان را که خواستیم نجات یافتند و مجازات و عذاب ما از قوم گنهکار بازگردانده نمىشود.»[3]
این آیه نشان می دهد که پیامبران الهی دعوت خود را اعلام نموده و قوم خود را از عذاب الهی بیم داده اند؛ ولی آن ها نپذیرفتند تا جایی که پیامبران از هدایت آن ها ناامید شدند و مردم هم گمان کردند که پیامبران درباره عذاب های الهی دروغ گفته اند. بدین جهت پیامبران را تکذیب کردند و در نتیجه خداوند عذاب خود را نازل فرمود. در سورۀ نوح علیه السلام به ناامیدی پیامبران از هدایت کافران اشاره شده است و بیان می کند که حتی فرزندان آینده آنها هم فاجر و کافر خواهند بود.[4]
به فرمودۀ علّامه طباطبایی این نکته (ناامیدی پیامبران) در قصه های هود، صالح، شعیب، موسی و عیسی ـ علیهم السّلام ـ نیز آمده است.[5] روایتی نیز از امام محمد باقر (ع) نقل شده که حضرت نوح به واسطۀ وحی الهی می دانست که دیگر هیچ یک از افراد آن قوم ایمان نخواهند آورد؛ سپس حضرت به آیه 36 سوره هود اشاره می کند که خداوند به حضرت نوح می فرماید: «به جز کسانی که ایمان آورده اند فرد دیگری، ایمان نخواهد آورد.»[6]
بنابر نکاتی که گذشت نمی توان انتظار داشت که هر ظالمی و کافری، به محض این که ظلمی انجام داد و ستمی نمود بلافاصله به عقوبت آن در دنیا برسد و عبرتی شود برای دیگران. البته هیچ ظلمی در دنیا بی پاسخ نخواهد ماند و پاسخ اصلی خود را در آخرت دریافت خواهد کرد ولی این پاسخ بدون اعطای مهلت و فرصت برای توبه و بازگشت و تا نرسیدن به مرحله ناامیدی از اصلاح نخواهد بود.
از اینجا هدف از عذاب و عقاب اقوام گذشته و یا برخی افراد کافر و فاسق و ظالم در دنیا روشن می شود. یعنی عبرت بودن برای دیگران و پاکسازی زمین و جامعه بشری از لوث جوامع و افرادی که امیدی به اصلاح آنها نیست، مهمترین اهداف اینگونه عذاب ها می باشد.
پس جناب نیکویی شکّاک، که به همه چیز به جز پیشفرضهای خودشان شک دارند، اساساً مسئله را خوب درک نکرده اند، گمان کرده اند که هدف نابودی کفر و فساد بوده است، در حالی که بدون شک تا وقتی اختیار انسان هست، کفر و فساد هم هست، زیرا گروهی بدون شک به جای راه حقیقت، راه ضلالت را خواهند پیمود؛ و هدف از چنان عذابهایی، نابودی افرادی بود که دیگر امیدی به اصلاحشان نیست.
عدم تکرار در دنیای کنونی
شبهه آخر(بدون شماره!): نزول عذاب الهی بر سر مردمی که به پیامبران ایمان نیاوردهاند، داستانی است که بارها در قرآن تکرار شده است (قوم لوط، عاد، ثمود، نوح، صالح و ...)، اما معلوم نیست که اصولاً چگونه میتوان بین این ماجراها از یک طرف، و علم و حکمت و رحمت خدا از طرف دیگرسازگاری برقرار کرد و اگر این داستانها واقعیت دارند، چرا در دنیای کنونی نظیر آنها اتفاق نمیافتد؟
پاسخ:
در مورد ادّعای جناب نیکویی، مبنی بر ناسازگاری این داستانها با علم و حکمت خدا، به راستی ایشان یا نمی دانند علم و حکمت چیست یا نمی دانند که ناسازگاری چیست، زیرا بنده نمی خواهم به حالتی دیگر، یعنی خودفریبی و غرضورزی نمودنِ ایشان، فکر کنم! باری، حداقلِ انتظار از ایشان، این بود که برای ادعای خود دلیلی هم ذکر کنند.
امّا این داستانها با رحمت خدا نیز تضاد ندارند، زیرا چنانکه گذشت خدا پس از نعمت و مهلت دادن، و اتمام حجت، وقتی امیدی به اصلاح آنها نبود، نابودشان می فرمود، و لذا آنچه لازمۀ رحمت الهی است، صورت گرفته است و البته رحمت الهی نمی تواند مانع عدالت خدا شود و یا حقّ خدا در ستاندن جان موجودات زنده را صلب کند. همینکه خدا به آنها جان داده است، آنچه مقتضای رحمتش بوده است را انجام داده است. اگر بخواهیم مثل جناب نیکویی فکر کنیم و رحمت را در مفهومی افراطی آنگونه که ایشان مدّ نظر دارند بشناسیم، آنگاه باید مرگ انسانها را نیز محال بدانیم، زیرا با رحمت خدا سازگار نیست که جان شیرین کسی را، هر چند جانِ آن فرد به خودِ خدا تعلّق دارد، بگیرد(که البته جناب نیکویی در متن بالا، کم مانده بود که چنین ادّعایی را مطرح کنند، ولی کمی شرم کردند که چنین بگویند و مسئله را تنها در مورد کسانی که در عذابها می مردند، مطرح نمودند!)
امّا باز می بینیم که جناب نیکویی مرتکب مغالطۀ توسّل به جهل می شوند، و می فرمایند: «اگر این داستانها واقعیت دارند، چرا در دنیای کنونی نظیر آنها اتفاق نمیافتد؟» یعنی از آنجا که چنین داستانهایی را در دنیای کنونی سراغ ندارند، فکر می کنند که در دنیای کنونی ابداً آنها رخ نمی دهند. ما فقط از ایشان دعوت می کنیم، که جامعه ای مثل جوامعی که بر آنها عذاب نازل شد، معرفی کنند که چنانکه گذشت فرصت و نعمت به آنها داده شده باشد،حجت بر آنها تمام بوده و امیدی هم به هدایتشان نباشد، آنگاه از ما بپرسند که چرا این جامعه عذاب نمی شود.
اینجا به خوبی می بینیم که نگاه سطحی و جانبدارانه، چگونه انسان را به انکار حقیقت وادار می کند.
2.داستان بوزینه شدن عدهای از یهودیان
یکی از احکام یهود کار نکردن در روز شنبه است، و اهمیت آن تا جایی است که در تورات برایش مجازات سنگسار نیز مشخص شده است. گروهی از یهودیان بنی اسرائیل، وقتی مورد آزمایش الهی قرار گرفتند، و ماهیها روزهای شنبه به ساحل می آمدند و روزهای دیگر به وسط دریا می رفتند، اقدام به ساختن حوضچه کردند و ماهیها را در روز شنبه به حوضچه می بردند و روز بعد آنها را صید می کردند. گروهی آنها را از این کار که شاید بتوان آنرا مکر با خدا دانست، بر حذر داشتند، ولی آنها گوش شنوایی نداشتند و به کارشان ادامه دادند تا اینکه عذاب نازل شد و آنها مسخ شده، و بوزینه گشتند.
چرا خدا دیگران را اینگونه عذاب نکرده است؟
شبهه1_2 اگر چنین است، پس چرا خداوند در طول تاریخ، این همه جنایتکاران، ستمگران و متجاوزان به جان و مال و ناموسِ مردم بیگناه را تبدیل به بوزینه نکرده (و نمیکند) تا عبرتی برای ظالمان و جنایتکارانِ دیگر شود؟ آیا عدهای یهودی(حتی با این فرض) که عالمانه و عامدانه و به قصد تمسخر احکام الهی در روز شنبه ماهی گرفته و خوردهاند باید به بوزینه تبدیل شوند تا دیگران متوجه شوند که در روز شنبه نباید ماهی خورد و احکام الهی را نباید به تمسخر گرفت، آنگاه پادشاهان و فرمانروایان دیکتاتور و مستبد، و جلادان و جنایتکاران و متجاوزان به حقوق مردم _ که چهرة تاریخ بشر را سیاه کردهاند _ از چنین مجازاتی مصون بمانند؟
پاسخ:
یکی از عواملی که نشان می دهد که اسلام دین حق است، همین روشهای جاری در نقد اسلام است. به راستی بنگرید که چگونه این نویسندۀ محترم، برای اینکه اسلام را زیر سؤال ببرند، سعی می کنند مخاطب را به نگاهی عوامانه از مفهوم عذاب الهی بکشانند و عذاب خدا را مثل تفنگی فرض می کنند که باید به سوی هر گناهکاری گرفته شود و به سرعت او را نابود سازد و البته باید ابتدا از گناهکاران بزرگتر شروع کند و بعد سراغ خرده پاها بیاید!
چنانکه در بالا گذشت، برای نزول عذاب خدا، لازم است که سنتهای مورد نظر اجرا شوند، حجت تمام شود و امیدی هم به اصلاح فرد نباشد. آیا جناب نیکویی فردی را سراغ دارند که بتوانند بدون هیچ شکّ و شبهه ای بگویند دارای این شرایط هست ولی عذاب بر او نازل نمی شود؟!
در زمان ما هم اینگونه سنتهای الهی در حال اجرا می باشند و هر از گاهی هنگامی که طغیان و فساد مردمان به نقطه اوج خود می رسد، عقوبتهای الهی بر آنها نازل شده و گاه در وسعتی وسیعتر از آنچه که بر سر اقوام گذشته آمده است، برخی از اقوام و جوامع را دچار نابودی می سازد. سونامی که در چند سال پیشT بیش از 250 هزار نفر را در کام مرگ فرو برد، نه از جهت وسعت و نه از لحاظ شدت، از عذاب های اقوام گذشته کمتر و پائین تر نبود. و از این قبیل رخدادها در عصر ما از زلزله و طوفان و سونامی و غیره کم نیست.
تنها تفاوت بشر امروز با دیروز این است که بشر امروز با عینک توجیهات علمی و طبیعی که بر چشمان خود زده است، برای تمام این موارد توجیهاتی مادی و طبیعی معرفی کرده و خیال خود را، از بابت احتمال عذاب بودن آنها راحت می سازد، غافل از اینکه تمام عذابها و یا نعمتهای الهی از طریق همین وسائل و ابزاری های مادی و طبیعی به جوامع بشری می رسد. این عذابها، لزوماً مسخ نخواهد بود و لزوما به یک صورت نمی باشد، بلکه به نسبت نوع گناه و مصالحی که وجود دارد، متفاوت و گوناگون خواهد بود.
بنابراین فرقی بین تمسخرکنندگان و ظالمین آن زمان و این زمان وجود ندارد، ولی نه همه تمسخرکنندگان و ظالمین آن زمان مسخ می شدند و نه همه ظالمین و تمسخرکنندگان این زمان، از عذاب الهی در امانند.
همانگونه که امام سجاد علیه السّلام در مقایسه بین عمل یهودیانی که به خاطر صید ماهی در روز شنبه، به صورت میمون مسخ شدند و بین دشمنان اهل بیت علیهم السلام، فرمودند که مسخ اینها هر چند به صورت ظاهری و جسمانی نمی باشد، لکن به صورت روحانی خواهد بود و از عذاب بیشتری در آخرت برخوردار خواهند بود. در ادامه در پاسخ فردی که سوال کرده بود چگونه است که خدا به خاطر صید ماهی در روز شنبه افرادی را مسخ می کند ولی قاتلین امام حسین(ع) را با وجود بزرگی جنایتی که انجام دادند مسخ نمی فرماید؟ فرمودند:
این به خاطر مصالح و حکمتهائی است که در تدبیر خدای متعال وجود دارد همانگونه که فاسقین و گناهکاران به خاطر گناهانشان که نسبت به گناهان ابلیس بسیار کمتر بوده است دچار عذاب و نابودی شده اند، لکن در دنیا این مسئله شامل ابلیس نشده است.[7] بنابراین باید حکمتهای خدا را در تدبیر عالم، در نظر گرفت و با علم محدود خود، در رابطه با چرائی اعمال خدای متعال قضاوت نکرد.
چرا دیگران مسخ نمی شوند؟
شبهه2-2: اگر این داستانها ساختگی نیستند، چرا خداوند در روزگار ما هیچ گناهکاری را تبدیل به بوزینه نمیکند تا عبرتی برای دیگران شود؟ لازم به ذکر است که در این آیات، سخن از «مسخ باطنی» گناهکاران نیست، یعنی نمیتوان گفت که منظور اصلی آیات مورد بحث، تبدیل شدنِ باطنِ گناهکاران به بوزینه است. زیرا چنین مسخی به دلیل اینکه در نظر مردم قابل رؤیت و تشخیص نیست، نمیتواند موجب عبرت کسی شود.
پاسخ:
نخست اینکه باز هم جناب نیکویی به مغالطۀ توسّل به جهل پناه می برند. از آنجایی که کسی را سراغ ندارند که مسخ شده باشد، می پرسند: «چرا در روزگار ما خدا کسی را تبدیل به بوزینه نمی کند؟»
دوم اینکه سفسطه ای دیگر که در سخن ایشان آشکار است، این است که می پرسند: اگر داستان ساختگی نیست، چرا در زمان ما رخ نمی دهد؟! خیلی جالب است! ایشان چگونه از اینکه مسخ در زمان ما رخ نمی دهد، به این نتیجه می رسند، که اصل داستان دروغ است؟! شاید در سطح یک بحث عوامانه در تاکسی و اتوبوس، این ادعا قابل قبول هم به نظر برسد، ولی در یک بحث علمی و منطقی، این ادعا، محتاج دلیل و برهان است. البته بنده باز هم نمی خواهم گمان کنم که جناب نیکویی غرضورزی نموده اند؛ به احتمال زیاد این استدلال فقط یک خطای منطقی است.
سوم به فرض عدم وقوع چنین مواردی که البته امری یقینی نیست، باز هم برخی تفاسیر این مسئله را توجیه می کنند. در بعضی از تفاسیر در تفسیر رحمة للعالمین بودن حضرت رسول اکرم صلّی الله علیه و آله آمده است که خداوند به جهت آن حضرت چنین عذاب هایی(مثل مسخ) که برای انکار کنندگان انبیاء در امت های پیشین اتفاق افتاده بود را حتی از کافران بعد از بعثت حضرت رسول برداشته است.[8] پس عدم وقوع مسخ ظاهری، را نیز می توان حاصل بعثت مبارک حضرت ختمی مرتبط صلّی الله علیه و آله دانست.
3. داستان اصحاب فیل
داستان اصحاب فیل، همانطور که با آن آشنا هستید، داستان نابودی لشکر فیل سوار ابرهه که قصد نابودی کعبه را داشت، می باشد.
شبهه1-3: خانة کعبه در آن زمان(پیش از بعثت)یک بتکدة مرکزی بود که بتهای بزرگ قبائل معروف عرب در آن قرار داشت. به عبارت دیگر، کعبه در عمل مرکز شرک و خانة بتها بود، نه خانة خدا. چگونه است که خدا وقتی خانه اش تبدیل به بتکده میشود،هیچ عکسالعملی نشان نمیدهد، ولی وقتی میخواهند آن را خراب کنند، چنین خشمگین می شود؟ آیا خدای محمد نسبت به در و دیوار و سنگ و چوبِ ساختمان کعبه حساس بود، ولی برایش اهمیتی نداشت که این خانه مرکز کفر و شرک و فساد شده است، برای همین با آنکه قرن ها از بتخانه شدنِ خانهاش میگذشت سکوت کرد اما وقتی خواستند آن را خراب کنند، دیگر طاقت نیاورد؟
شبهه 2 -3: در طول تاریخ، پادشاهان و سلاطین دیکتاتور و متجاوز هزاران بار برای گسترش قلمرو خود به شهرها و کشورها حمله کردند و جنگهای خونین و وحشتناک به راه انداختند، و صدها میلیون انسان بیگناه را از دم تیغ گذراندند و به زنان و دختران تجاوز کردند و همه جا را به آتش کشیدند و مرتکب جنایاتی شدند که شنیدن آن پشت آدمی را میلرزاند. چرا خدای محمد در چنین مواقعی با متجاوزان و جنیاتکارانِ دیگرچنین برخوردی نمیکند؟ آیا ریخته شدن خون میلیونها انسان پیر و جوان، و مورد تجاوز قرار گرفتن زنان و دختران پاک و بی گناه برایش مهم نیست؟
از اینها گذشته مطابق منابع تاریخی خود مسلمانان، پس از مرگ پیامبر و در دوران خلفای بنیامیه و بنیعباس خانه کعبه چندین بار به دست حاکمان و یا شورشیان تخریب و تاکنون چندین بار نیز در اثر سیل و زلزله و حوادث طبیعی دیگر فرو ریخته و دوباره بازسازی شده است. در این موارد چه میتوان گفت؟ چرا خداوند همان بلایی را که بر سر سپاه ابرهه آورد بر سر آنها که با منجنیق خانه کعبه را هدف قرار داده و ویران کردند، نیاورد؟ پرسش در مورد حوادث طبیعی که موجب تخریب کعبه شدند، جدّیتر است: آیا خداوند خانه خودش را به دست خودش خراب میکند؟
پاسخ:
اینبار کلّ شبهات را با هم نقل کردیم و اکنون پاسخ در دو محور بیان می شود:
الف: در خصوص آنچه در ماجرای بی حرمتی به کعبه مطرح است، باید گفت:
دربارۀ تخریب کعبه به دنبال حمله به مکه توسط برخی که به ظاهر مسلمان بودند، همچون حجاج بن یوسف و یا قرامطه، از گذشته تا حال علما و بزرگان دین نکات و دقایقی را مورد توجه قرار داده اند. اینک برخی از این نکته ها ذکر می شود.
شیخ صدوق در این باره می گوید:
«هدف حجّاج دستگیری ابن زبیر بود و نه ویرانی کعبه. ابن زبیر، ضدّ حق، یعنی مخالف حضرت سجّاد علیه السلام بود. وقتی این مردِ ضدّ حق در کعبه متحصن شد، خداوند اراده نمود برای مردم بیان کند که به او پناه نخواهد داد. از این رو، مهلت داد تا کعبه را بر سر او ویران کنند.»[9]
آیت الله جوادی آملی هم در کتاب "صهبای حج" پس از ذکر این نکته اضافه می کند:
«پس تفاوت ابرهه و حجّاج در این است که ابرهۀ ستمگر قصد داشت قبله و مطاف حنفا را ویران سازد. اما حجّاج ستمگر قصد بدی نسبت به کعبه نداشت. مقصود وی در آن هنگام فقط تسلّط بر ستمگری همچون خود او بود که امام زمان خویش، یعنی حضرت سید الشهدا و امام سجاد - علیهما السلام - را نشناخت... ».[10]
بنابراین گذاشتن بت ها و یا حمله به کعبه، با تخریب آن با هدف انهدام پایگاه توحید تفاوت دارد. لذا در ماجرای ابرهه خداوند، کعبه را با مرغان ابابیل حفظ نمود. ولی در موارد نظیر آنچه در شبهه آمده است، چون هدف، تخریب پایگاه توحید نبوده است، لذا معجزه ای برای حفظ کعبه رخ نداده است. چنانکه در مسئلۀ تخریب کعبه با سیل نیز این حادثه بر اثر رخ داد طبیعی بوده ونه اقدام ظالمانه کسی تا خدا آنرا حفظ کند و در پی تعمیر مجدد آن حرمت کعبه تامین شده است. وقتی هم کعبه بتکده شد، هدف مشکرین نبرد با توحید نبود، بلکه دچار نوعی گمراهی شده بودند،لذا نیازی به اقدامی مثل آنچه با سپاه ابرهه شد، نبود، و از این گذشته، در همان زمان نیز حنفاء، پیروان دین حضرت ابراهیم علیه السّلام، همچنان حج ابراهیمی را بر گرد آن انجام می دادند و اینگونه نیست که خانۀ کعبه فقط مرکز بت پرستی بوده باشد، بلکه برای حنفاء مرکز توحید نیز بود.
ب_ دربارۀ فراز دیگر شبهه، در مورد ظالمین جهان، باید گفت: خدا خود انتقام گیرنده است و قادر مطلقی است که ولی و یاور نمی خواهد و مانعی برای تحقق اراده او نیست. او امت هایی را که در کفر و ظلم غوطه ور شوند، نابود می کند و با این نابودی و عذاب آخرت از آنان انتقام می گیرد:
فَلَمَّا آسَفُونا انْتَقَمْنا مِنْهُمْ فَأَغْرَقْناهُمْ أَجْمَعینَ فَجَعَلْناهُمْ سَلَفاً وَ مَثَلاً لِلْآخِرین[11]
امّا هنگامى که (با اصرار بر کفر و ظلم) ما را به خشم آوردند، از آنها انتقام گرفتیم و همه را غرق کردیم و آنها را پیشگامان (در عذاب) و عبرتى براى دیگران قرار دادیم.
و از کافران و ظالمان هم در روزی که جز او قدرت و حاکمی نیست (روز قیامت از) انتقام می گیرد:
إِنَّ الَّذینَ کفَرُوا بِآیاتِ اللَّهِ لَهُمْ عَذابٌ شَدیدٌ وَ اللَّهُ عَزیزٌ ذُو انْتِقامٍ[12]
کسانى که به آیات خدا کافر شدند، کیفر شدیدى دارند و خداوند (براى کیفرِ بدکاران و کافران لجوج،) توانا و صاحب انتقام است.
البته خداوند کارهایش را با عواملش و جنود و سپاهیانش انجام می دهد و ملائکه و مؤمنان و... جنود و سپاهیان خداست و به امر خدا این کارها را انجام می دهند و در روایت آمده که:
أبى الله ان یجرى الأشیاء الا بالأسباب[13] پس خداوند کارهایش را با جنود و سپاهیانش انجام می دهد و مؤمنان برترین جنود خدا هستند که دست انتقام خدا از آستین آنان بیرون می آید:
قاتِلُوهُمْ یعَذِّبْهُمُ اللَّهُ بِأَیدیکمْ وَ یخْزِهِمْ وَ ینْصُرْکمْ عَلَیهِمْ وَ یشْفِ صُدُورَ قَوْمٍ مُؤْمِنین[14]
با آنها بجنگید. خدا به دست شما عذابشان مىکند و خوارشان مىسازد و شما را پیروزى مىدهد و دلهاى مؤمنان را خنک مىگرداند.
اما این آیه و آیات دیگری که در مورد مجازات ها است، انتقام خدا از آنان نیست. بلکه دستورهایی برای نظام یافتن جامعه است.
این آیه بیان مجازات و حدّ کسانی است که به جنگ با خدا و رسول برخاسته و در زمین فسادگری می نمایند و منظور بر هم زنندگان امنیت عمومی و جنایت کاران بزرگ می باشد.[15]
پس خداوند ظالمین و ستمگران جهان را نیز نابود می سازد، ولی همانطور که هر موردی از آسیب دیدن به کعبه لازمه اش هجوم پرندگان ابابیل نیست، هر ظلم و ستمی هم لازمه اش، نابودی فوری ظالم نیست. توضیحات بیشتری در بالا آمد که نیازی به تکرارشان نمی بینیم.
4. داستان یوسف
مطابق داستان حضرت یوسف، بعد از اینکه همسر عزیز مصر عاشق یوسف می شود و این عشق به رسوایی می انجامد، او زنان را به خانه دعوت می کند و یوسف را به آنها نشان می دهد، و آنها که در حال میوه خوردن بودند، دستهای خود را بریدند.
شبهه1-4: اگر یوسف چنان زیبایی افسانهای و خیرهکننده و شگفتانگیزی داشت (که گمان میرفت فرشتهای آسمانی است) در این صورت مدتها پیش از این حادثه، آوازة زیبایی عجیب و سحرانگیزِ او در شهر میپیچید و همه (خصوصاً زنان!) او را میشناختند. در حالی که مطابق آیات فوق، زنان مصر تا آن زمان یوسف را ندیده بودند. آیا همین، داستان را مشکوک نمیکند؟
پاسخ:
باز هم جناب نیکویی، همان سفسطه ای که پیشتر استفاده کردند را به کار می گیرند: از بعید بودن، محال بودن را استنتاج می کنند. آیا محال است که زن عزیز مصر سعی کرده باشد که برای اینکه یوسف را برای خود حفظ کند، از شناخته شدن او توسّط دیگران جلوگیری کند و وقتی که کار به رسوایی و تحقیر خودش کشید، سعی کند او را به دیگران نیز نشان بدهد؟ همچنین پیچیدن آوازۀ زیبایی یک انسان، باعث نمی شود همه او را بشناسند. جناب نیکویی گویا مصر آن روز را با دنیای امروز یکی می دانند که عکس و فیلم افراد در همه جا نشر پیدا می کند! طبیعی است که زنها می شنیدند که غلامی بسیار زیبا در منزل عزیز مصر هست، ولی آیا این مسئله باعث می شد که همه بروند و او را ببینند و او را بشناسند؟ آنها بدون شک چنین توصیفاتی را راجع به جوانان و غلامان دیگری نیز می شنیدند، و اساساً در عصر برده داری بیشتر، غلامان زیبارو بودند که خریداری می شدند و زیبا بودن یک غلام امری نبود، که زنان مصری برای بار اوّل چیزی درباره اش شنیده باشند، ولی وقتی خودشان او را دیدند، مسحور زیبایی او شدند.
شبهه2-4: اگر زیبایی یوسف اینقدر سحرانگیز و مستکننده بود، در این صورت وجود او در شهر، بلای جان زنان میشد! تصور کنید اگر یوسف با آن زیبایی در کوچه و بازار رفت و آمد کند، چه اتفاقات وحشتناکی برای زنانی که او را میبینند رخ میدهد! بدون شک خطر مرگ آنها را تهدید میکند!
پاسخ:
اوّل اینکه، معلوم نیست جناب نیکویی راه رفتن یوسف در کوچه و بازار را از کجا استنتاج فرموده اند، و چگونه پی برده اند که یوسف در بیرون از منزل عزیز مصر هم رفت و آمد، داشته است. به راستی چرا شکّاکیت این افراد فقط تا جایی است که می خواهند در مبانی دین شک کنند؟
دوم اینکه، متأسفانه گویا جناب نیکویی آنقدر غرق در این شکّاکیتهای ذهنی شده اند که اساساً درک صحیحی از آنچه ممکن است برای یک انسان در نخستین برخورد با یک نفر از جنس مخالف که بسیار زیباست رخ بدهد، ندارند. برای هر انسانی ممکن است پیش آید که وقتی برای بار اوّل، با یک نفر از جنس مخالف که بسیار زیباست روبرو می شود، چند لحظه محو زیبایی او می شود، و متوجه شرایط خویش نیست، و ممکن است در این شرایط به خود آسیب نیز بزند، که از این موارد هم وجود دارند. حال زنان مصری هم که برای بار اوّل یوسف را دیده بودند، و چنین تصوّری از زیبایی او نداشتند، مسحور زیبایی او شده و با خود چنین کردند. اینگونه نیست که اگر باز هم او را می دیدند، همان اتفاق پیشین برایشان رخ می داد. چنین حوادثی معمولاً در ملاقات اوّل پیش می آیند!
***
پس این نقدها، نه تنها ساختگی بودن داستانهای قرآن را روشن نکرد، بلکه به خوبی نشان داد که منکرین اسلام، وقتی با استدلالات مسلمین روبرو می شوند، شکگرایی را به اوج می کشانند، ولی وقتی خودشان می خواهند استدلالی علیه اسلام مطرح کنند، بدون ذره ای شکّاکیت، هر پیشفرض بی اساسی را قبول می کنند.
[1] اسراء (17)، آيه 20.
[2] فاطر(35)، آيه 45.
[3] يوسف (12)، آيه 110.
[4] نوح (71)، آيه 27 و همچنین سوره هود (11)، آيه 36.
[5] طباطبايي، سيد محمد حسين، الميزان، قم، موسسه اسماعيليان، چاپ پنجم، 1371، ج 11، ص 279.
[6] مجلسي، محمد باقر، بحار الانوار، بيروت، دار الاحياء التراث العربي، 1403 ق، ج 3، ص 283.
[7] ر.ك : مجلسي، پيشين، ج 45، ص 295.
[8] طبري، محمد بن جرير، جامع البيان في تفسير القرآن، دارالمعرفه، بيروت، 1412ق، ج17، ص84.
[9] شيخ صدوق، من لا يحضره الفقيه، نشر جامعه مدرسين، قم، 1404 ق. ج 2، ص 249.
[10] جوادي آملي، جرعه اي از صهباي حج، انتشارات مؤسسه اسراء، قم. ص 49.
[11] زخزف (43) آيه 55-56.
[12] آل عمران (3)آيه 4.
[13] محمد بن الحسن الصفار، بصائر الدرجات، تهران، احمدي، 1404 ق، ص 26.
[14] توبه (9) آيه 14.
[15] سبزواري نجفي، إرشاد الأذهان إلى تفسير القرآن، بيروت، دار التعارف، 1419 ق، ص 118.
سلام. هدف این وبلاگ به هیچ وجه اهانت به عقاید دوستان مسیحی نیست. خدا خود میداند که ما مسلمانان چقدر حضرت عیسی(ع) و مادر بزرگوارش مریم مقدّس(س) را دوست داریم. از مسیحیان هم نفرتی در دل نداریم، بلکه آنها را دوست داریم.