در کتاب پیدایش، باب 19، آیات 15 تا 21 چنین میخوانیم:

«15  و هنگام‌ طلوع‌ فجر، آن‌ دو فرشته‌، لوط‌ راشتابانيده‌، گفتند: «برخيز و زن‌ خود را با اين‌ دو دختر كه‌ حاضرند بردار، مبادا در گناه‌ شهر هلاك‌ شوي‌.»  16  و چون‌ تأخير مي‌نمود، آن‌ مردان‌، دست‌ او و دست‌ زنش‌ و دست‌ هر دو دخترش‌ را گرفتند، چونكه‌  خداوند  بر وي‌ شفقت‌ نمود و او را بيرون‌ آورده‌، در خارج‌ شهر گذاشتند.  17  و واقع‌ شد چون‌ ايشان‌ را بيرون‌ آورده‌ بودند كه‌ يكي‌ به‌ وي‌ گفت‌: «جان‌ خود را درياب‌ و از عقب‌ منگر، و در تمام‌ وادي‌ مَايست‌، بلكه‌ به‌ كوه‌ بگريز، مبادا هلاك‌ شوي‌.»  18  لوط‌ بديشان‌ گفت‌: «اي‌ آقا چنين‌ مباد!  19  همانا بنده‌ات‌ در نظرت‌ التفات‌ يافته‌ است‌ و احساني‌ عظيم‌ به‌ من‌ كردي‌ كه‌ جانم‌ را رستگار ساختي‌، و من‌ قدرت‌ آن‌ ندارم‌ كه‌ به‌ كوه‌ فرار كنم‌، مبادا اين‌ بلا مرا فرو گيرد و بميرم‌. 20  اينك‌ اين‌ شهر نزديك‌ است‌ تا بدان‌ فرار كنم‌، و نيز صغير است‌. اِذن‌ بده‌ تا بدان‌ فرار كنم‌. آيا صغير نيست‌، تا جانم‌ زنده‌ ماند.»  21  بدو گفت‌: «اينك‌ در اين‌ امر نيز تو را اجابت‌ فرمودم‌، تا شهري‌ را كه‌ سفارش‌ آن‌ را نمودي‌، واژگون‌ نسازم‌.»

حالا سؤالی که در ذهن هر عاقلی نقش میبندد، این است که اگر این شهر لیاقت عذاب را نداشت چرا خدا میخواست، آنها را عذاب کند و اگر لیاقت عذاب را داشتند، چرا طبق این آیات عذاب را از آن شهر برداشت؟ البته یهوه پیشتر در باب 18 گفته بود که اگر صالحی در شهری باشد، بخاطر او آن شهر را عذاب نمیکند و اینجا احتمالاً توجیه میشود که بخاطر اینکه لوط باید به جایی میرفت تا با عذاب نمیرد آن شهر انتخاب شد! در پاسخ به این توجیه باید بگوییم که اولاً خدا اگر میخواست به جایی که صالحی هست عذابی نازل نکند، دیگر لازم نبود که لوط از آن بیرون شهر به جایی برود و به کوه بگریزد، زیرا عذاب در هر حال به او صدمه نمیزد. ضمن اینکه ان فرشتگان که او و خانواده اش را گرفته و از شهر بیرون آوردند، چرا او را بالای کوه نگذاشتند؟