سلام. در این پست میخواهم بحثی در مورد عیسی مسیح به نقل از کتاب مقدس و امام حسین(ع) به نقل از روایات اسلامی مطرح کنم. البته پیشاپیش عرض میکنم که ابداً قصد جسارت به حضرت مسیح(ع) را نداریم و اگر سخن بدی در مورد حضرت عیسی مسیح(ع) دیده شد، بخاطر این است که ما مطلب را از کتاب خودشان برداشته ایم:

 

 

1.نگرانی در مورد مرگ: حضرت عیسی مسیح(ع) طبق اناجیل همنوا(متی، مرقس و لوقا) در شب آخر، به درگاه خدا التماس میکند تا از صلیب نجات یابد. انجیل متی این خواهش 3 بار تکرار شد:

 

انجیل متی26: 44-36(ترجمه هزاره نو)

 

۳۶آنگاه عیسی با شاگردان خود به مکانی به نام جِتْسیمانی رفت و به ایشان گفت: «در اینجا بنشینید تا من به آنجا رفته، دعا کنم.»

۳۷سپس پِطرُس و دو پسر زِبِدی را با خود برد و اندوهگین و مضطرب شده،

۳۸بدیشان گفت: «از فرط اندوه، به حال مرگ افتاده‌ام. در اینجا بمانید و با من بیدار باشید.»

۳۹سپس قدری پیش رفته به‌رویْ بر خاک افتاد و دعا کرد: «ای پدر من، اگر ممکن است این جام از من بگذرد، امّا نه به خواست من، بلکه به ارادۀ تو.»

۴۰آنگاه نزد شاگردان خود بازگشت و آنها را خفته یافت. پس به پِطرُس گفت: «آیا نمی‌توانستید ساعتی با من بیدار بمانید؟

۴۱بیدار باشید و دعا کنید تا در آزمایش نیفتید. روح مشتاق است، امّا جسم ناتوان.»

۴۲پس بار دیگر رفت و دعا کرد: «ای پدر من، اگر ممکن نیست این جامْ نیاشامیده از من بگذرد، پس آنچه ارادۀ توست انجام شود.»

۴۳چون بازگشت، ایشان را همچنان در خواب یافت، زیرا چشمانشان سنگین شده بود.

۴۴پس یک بار دیگر ایشان را به حال خود گذاشت و رفت و برای سوّمین بار همان دعا را تکرار کرد.

 

ولی در هیچ سندی نداریم که بگوید امام حسین(ع) از خدا خواسته است که او را از مرگ نجات دهد. حتی طبق روایت امام و یارانش در شب عاشورا بسیار خوشحال بودند.

 

***

 

 

2.دفاع از خود در مخمصه:  حضرت عیسی مسیح(ع) وقتی به چنگال دشمن میفتد و او را به دادگاه میبرند از خود هیچ دفاع درست و حسابی نمیکند:

 

مَتّی ۲۶:‏۵۷-‏۶۸

۵۷آنها که عیسی را گرفتار کرده بودند، او را نزد قیافا، کاهن‌اعظم بردند. در آنجا علمای دین و مشایخ جمع بودند.۵۸امّا پِطرُس دورادور از پی عیسی رفت تا به حیاط خانۀ کاهن‌اعظم رسید. پس داخل شد و با نگهبانان بنشست تا سرانجامِ کار را ببیند.۵۹سران کاهنان و تمامی اهل شورا در پی یافتن دلایل و شواهدی نادرست علیه عیسی بودند تا او را بکشند؛۶۰امّا هرچند شاهدان دروغین بسیاری پیش آمدند، چنین چیزی یافت نشد. سرانجام دو نفر پیش آمده۶۱گفتند: «این مرد گفته است، ”من می‌توانم معبد خدا را ویران کنم و ظرف سه روز آن را از نو بسازم.“‌»۶۲آنگاه کاهن‌اعظم برخاست و خطاب به عیسی گفت: «هیچ پاسخ نمی‌گویی؟ این چیست که علیه تو شهادت می‌دهند؟»۶۳امّا عیسی همچنان خاموش ماند. کاهن‌اعظم به او گفت: «به خدای زنده سوگندت می‌دهم که به ما بگویی آیا تو مسیح، پسر خدای زنده هستی؟»۶۴عیسی پاسخ داد: «تو خود چنین می‌گویی! و به شما می‌گویم که از این پس پسر‌انسان را خواهید دید که به دست راست قدرت نشسته، بر ابرهای آسمان می‌آید.»۶۵آنگاه کاهن‌اعظم گریبان خود را چاک زد و گفت: «کفر گفت! دیگر چه نیاز به شاهد است؟ حال که کفر او را شنیدید،۶۶حکم شما چیست؟» در پاسخ گفتند: «سزایش مرگ است!»۶۷آنگاه بر صورت عیسی آبِدهان انداخته، او را زدند. بعضی نیز به او سیلی زده،۶۸می‌گفتند: «ای مسیح، نبوّت کن و بگو چه کسی تو را زد؟»

 

 

مَرقُس ۱۵: 32-25

۲۵ساعت سوّم از روز بود که او را بر صلیب کردند.۲۶بر تقصیرنامۀ او نوشته شد: «پادشاه یهود.»۲۷دو راهزن را نیز با وی بر صلیب کشیدند، یکی در سمت راست و دیگری در سمت چپ او. ۲۸[بدینگونه آن نوشتۀ کتب‌مقدّس تحقق یافت که می‌گوید: «او از خطاکاران محسوب شد.»]۲۹رهگذران سرهای خود را تکان داده، ناسزاگویان می‌گفتند: «ای تو که می‌خواستی معبد را ویران کنی و سه روزه آن را بازبسازی،۳۰خود را نجات ده و از صلیب فرود‌آ!»۳۱سران کاهنان و علمای دین نیز در میان خود استهزایش می‌کردند و می‌گفتند: «دیگران را نجات داد امّا خود را نمی‌تواند نجات دهد!۳۲بگذار مسیح، پادشاه اسرائیل، اکنون از صلیب فرود آید تا ببینیم و ایمان بیاوریم.» آن دو تن که با او بر صلیب شده بودند نیز به او اهانت می‌کردند.

 

 

 در عمل عیسی مسیح(ع) اصلا از خود دفاعی نکرده است و حتی تا روی صلیب هم حرف خاصی از آئین و کیشش نمیزند، حضرت عیسی چرا در این مدت اصلا از کیش خود دفاع نکرده است؟

 

ولی امام حسین در تمام مدتی که در محاصرۀ لشکر دشمن بود برایشان سخنرانی کرد و آنقدر سخنانش نافذ بود که عمر سعد دستور داد که لشکر سر و صدا کنند تا صدای امام را نشنوند و نجات نیابند!

 

***

 

 

3.مرگ با عزّت: حضرت مسیح(ع) را طبق تمام اناجیل در شرایطی گرفتند که در باغ مخفی شده بود و او بدون مقاومت تسلیم شده پس از شکنجه اعدام شد، ولی امام حسین(ع) هرگز به پنهان شدن فکر نکرد و حتی پیشنهادات برخی را مبنی بر پنهان شدن در کوهها را رد کرد و تا آخرین لحظه از خود در برابر دژخیمان اموی دفاع کرد، علّت این کار هم این بود که آن امام، مرگ با عزت را بهتر از زندگی با ذلت میدانست، و علت مهمتر این بود که اگر جانش را فدا نکرده بود، نامی از اسلام نمیماند، خون حسین بود که درخت دین را آب داد.

 

 

***

 

 

4.سخنان آخر: طبق اناجیل حضرت مسیح(ع) در لحظات آخری که روی صلیب بود، دهان به کفرگویی گشود و گفت ای خدا چرا مرا ترک کردی:

 

متی27: 46

 نزدیک ساعت نهم، عیسی با صدای بلند فریاد برآورد: «ایلویی، ایلویی، لَمّا سَبَقْتَنی؟» یعنی «خدای من، خدای من، چرا مرا واگذاشتی؟»

 

 

یا

مَرقُس ۱۵: 34

۳۴در ساعت نهم، عیسی با صدای بلند فریاد برآورد: «ایلویی، ایلویی، لَمّا سَبَقْتَنی؟» یعنی «خدای من، خدای من، چرا مرا واگذاشتی؟»

 

ولی در هیچ کجا نداریم که امام حسین(ع) در هیچ لحظه ای کفر گفته باشد، حتی در گودال قتله گاه.

 

***

 

5.پرورش یارانی وفادار: طبق اناجیل حضرت مسیح 12 یار و همراه خاص داشت که همین دوازده نفر را نیز نتوانست هدایت کند! یهودا او را به چند سکّۀ زر فروخت و پطرس سه بار او را انکار کرد و این یارانش در شام آخر خوابیدن را به ماندن در کنار او و دعا برای نجاتش ترجیح دادند و پس از دستگیری همگی او را رها کردند.

  ولی امام حسین(ع) یاران وفاداری را به کربلا آورد که هر یک حماسه سازی بزرگ بودند از ابوالفضل العباس و علی اکبر گرفته تا مسلم بن عوسجه و مصعب. یارانی که حاضر شدند در مقابل او بایستند تا تیر به جای او به تن آنها اصابت کند. هر چند طبق برخی روایت گروهی از سپاه او در شب عاشورا به اذن امام فرار کردند، حتی با این حساب هم امام 72 یار باوفا داشت ولی حضرت عیسی حتی 12 یار وافادار هم نتوانست پرورش دهد.