آیا خدای مسیحیان، تمایلی به ایمان آوردن فرعون و مصریان نداشت؟

  در مسیحیت، ادّعا می شود، البته دقّت کنید که «ادّعا می شود»، که خدا محبّت است! این خدا که محبّت است، قاعدتاً باید تمایل به هدایت تمام بندگان داشته باشد، ولی گویا خدای مسیحیان، هیچ تمایلی به هدایت کردن فرعون ندارد. چنانکه در پستهای قبل دیدیم، طبق آیه 21 از باب 4 کتاب خروج از مجموعه کتب تشکیل دهندۀ کتاب مقدّس مسیحیان، پیش از آنکه فرعون سخن موسی را بشنود، خدا وعده داد که دل فرعون را سخت خواهد کرد. امّا به طور اساسی هم، موسی و هارون، ابداً مأمور نمی شوند که فرعون را دعوت به این خدا کنند، بلکه تنها مأموریتشان، این است که به او بگویند که بنی اسرائیل را رها کنند، و این مضمون بارها در کتاب خروج در دستورات خدا به موسی و هارون، تکرار می شود. چنانکه در آیه 1 از باب 7 خروج می خوانیم:

«هر آنچه به تو امر نمايم تو آن را بگو، و برادرت هارون، آن را به فرعون باز گويد، تا بني اسرائيل را از زمين خود رهايي دهد.»

البته این مضمون، بارها در کتاب خروج تکرار می شود: آیه 10 از باب 6، آیه 1 از باب 8، آیه 20 از باب 8، آیه 1 از باب 9، آیه 13 از باب 9 و... در تمام این آیات تنها پیام خدا برای فرعون این است که قوم من را رها کن! نه او و نه مصریان، به ایمان به او، دعوت نمی شوند.

حال جای سؤال است، که اگر خدای مسیحیان، محبّت است، و سراسر وجودش محبّت است و نفرت در آن راه ندارد، چرا نمی خواهد فرعون هدایت شود؟ چرا به موسی و هارون نمی گوید که فرعون را به ایمان به او دعوت کنند؟ چرا حتی مصریان نیز به سوی ایمان به او دعوت نمی شوند؟ آیا این خدا، فقط خدای بنی اسرائیل است؟ آیا این خدای مسیحیان، هیچ سخنی برای مردم مصر و هدایت ایشان نداشت؟

آیا ناله بنی اسرائیل، عهد را به یادِ خدا آورد؟

  چنانکه گذشت، در آیه های 22 و 23 باب 5 کتاب خروج، از مجموعه کتبِ تشکیل دهنده کتاب مقدّس مسیحیان، موسی به خدا اعتراض می کند که چرا به این قوم ظلم کردی... خدا هم طبق آیه 1 باب 6 از این کتاب، می فرماید که حال ببین با فرعون چه می کنم! سپس به یادآوری ظهور و عهد خود با ابراهیم و اسحاق و یعقوب می پردازد و حالا در آیه 5، طبق ترجمه مسیحیان، موسوم به ترجمه قدیمی، می فرماید:

«و من نيز چون نالة بني اسرائيل را كه مصريان ايشان را مملوك خود ساخته اند، شنيدم، عهد خود را بياد آوردم.»


یک سؤال خیلی ساده: آیا خدای مسیحیان، فراموشکار است که صدای ناله ی بنی اسرائیل باعث می شود که عهد خود را بیاد بیاورد؟

و موسی گفت: «خداوندا چرا بدين قوم بدي كردي؟»!!!

  آیه ای که در اینجا می خواهیم در موردش بحث کنیم، از آیات عجیب کتاب مقدّس مسیحیان، است. در پی بعثت حضرت موسی(ع) و سخن گفتن او و حضرت هارون(ع) با فرعون، فرعون فشار خود را بر بنی اسرائیل افزایش داد و اینجا قوم دیدند که به جای اینکه وضعشان بهتر بشود، وضعشان بدتر شده است، پس به موسی و هارون اعتراض کردند. حال ببینیم موسی، طبق ترجمه قدیمی مسیحیان از آیه 22 از باب 5 خروج چه می کند:

«آنگاه موسي نزد خداوند برگشته، گفت: خداوندا چرا بدين قوم بدي كردي؟ و براي چه مرا فرستادي؟»

جالب است! موسی به خدا می گوید که چرا به این قوم بدی کردی! در هر حال ایرادی اساسی بر خدای کتاب مقدّس وارد می شود، زیرا از دو حالت خارج نیست:

1)خدا به راستی بدین قوم بدی کرده است، و لذا خدایی که کتاب مقدّس معرفی می کند، بدی می کند، در حالی که بدی در ذات خدای حقیقی راه ندارد، پس چگونه خدا بدی می کند؟

2)خدا بدی نکرده است، و موسی اشتباه می کند! اینجا باز هم ایراد از خدا خواهد بود که کسی را به کاری می فرستد و او را به میزان کافی توجیه نمی کند که بفهمد ماجرا از چه قرار است!(البته از دیدِ مسیحیان پیامبران معصوم نیستند و نمی توانیم ایراد بگیریم که چرا موسی ناشکری می کند!!)


خداوند دل فرعون را سخت کرد!

  در فصلهای سوم و چهارم کتاب خروج، از سلسله کتب تشکیل دهندۀ کتاب مقدّس، با نقشۀ خداوند برای نجات بنی اسرائیل از شرّ فرعون آشنا می شویم. خدا به موسی می فرماید: «پس اكنون بيا تا تو را نزد فرعون بفرستم، و قوم من، بني اسرائيل را از مصر بيرون آوری.»(خروج، باب3، آیه10؛ ترجمه قدیمی) و خداوند طبق آیات ابتدایی باب چهارم به موسی معجزاتی نیز عطا می کند. ولی در آیه 21 باب 4 از کتاب خروج، با آیۀ عجیبی روبرو می شویم.


ترجمه قدیمی مسیحیان، آیه را اینگونه مطرح می کند:

«و خداوند به موسي گفت: چون روانه شده، به مصر مراجعت كردي، آگاه باش كه همۀ علاماتي را كه به دستت سپرده ام به حضور فرعون ظاهر سازي، و من دل او را سخت خواهم ساخت تا قوم را رها نكند.»

و در ترجمه تفسیری مسیحیان بدین شکل آمده است:

«خداوند به او فرمود: وقتی به مصر رسيدی، نزد فرعون برو و معجزاتی را که به تو نشان داده ام در حضور او ظاهر کن؛ ولی من قلب فرعون را سخت  می سازم تا بنی اسرائيل را رها نكند.»

  اینجا جای سؤال است که خدا چرا قلب فرعون را سخت می کند؟ از یک طرف می خواهد بنی اسرائیل را آزاد کند و موسی را به نزد فرعون می فرستد و از طرف دیگر قلب او را سخت می سازد تا قبول نکند؟ فقط می توان نتیجه گرفت که او در کنار نقشه برای نجات بنی اسرائیل، نقشه ای نیز برای فرعون کشیده است، و اینجا تناقضی در نقشۀ خدا نیست، بلکه با دو نقشۀ مختلف روبرو هستیم.

  ولی نقشه برای نابودی فرعون، آیا در این مرحله معقول است؟ ما هم در اسلام داریم که خدا بر چشمان برخی پرده می افکند که حق را نبینند و گمراه شوند، ولی آنهایی که در اسلام خدا با آنها این کار را می کند، قبلاً دعوت اسلام را شنیده اند و انکار کرده اند و لایق نوعی عذاب در همین دنیا شده اند و این گمراهی از سوی خدا نیز مجازات همان انکار دعوت خداست؛ ولی آیا این در مورد فرعون هم معقول است؟ او که هنوز پیامبری به خود ندیده است تا بخواهد با حرف خالص خدا آشنا بشود. چرا خدایی که کتاب مقدّس معرفی می نماید، صبر نمی کند تا ابتدا موسی معجزات را ارائه بدهد و بعد اگر او ایمان نیاورد، قلبش را سخت کند؟



موسی(ع) خدا را به خشم آورد!

در ماجرای بعثت حضرت موسی(ع)، به نقل از کتاب مقدّس مسیحیان، در کتاب خروج، باب چهارم، می بینیم که حضرت موسی(ع) آنقدر بهانه می آورد که خدا خشمگین می شود. طبق ترجمه قدیمی مسیحیان از باب چهارم کتاب خروج، در آیات اوّل تا چهاردهم چنین می خوانیم:

«1 و موسي در جواب گفت: همانا مرا تصديق نخواهند كرد، و سخن مرا نخواهند شنيد، بلكه خواهند گفت يهوه بر تو ظاهر نشده است. 2 پس خداوند به وي گفت: آن چيست در دست تو؟ گفت: عصا 3 گفت: آن را بر زمين بينداز. و چون آن را به زمين انداخت، ماري گرديد و موسي از نزدش گريخت. 4 پس خداوند به موسي گفت: دست خود را دراز كن و دمش را بگير. پس دست خود را دراز كرده، آن را بگرفت، كه در دستش عصا شد. 5 تا آنكه باور كنند كه يهوه خداي پدران ايشان، خداي ابراهيم، خداي اسحاق، و خداي يعقوب به تو ظاهر شد.6 و خداوند ديگر باره وي را گفت: دست خود را در گريبان خود بگذار. چون دست به گريبان خود برد، و آن را بيرون آورد، اينك دست او مثل برف مبروص شد. 7 پس گفت: دست خود را باز به گريبان خود بگذار. چون دست به گريبان خود باز برد، و آن را بيرون آورد، اينك مثل ساير بدنش باز آمده بود. 8 و واقع خواهد شد كه اگر تو را تصديق نكنند، و آواز آيت نخستين را نشنوند، همانا آواز آيت دوم را باور خواهند کرد. 9 و هر گاه اين دو آيت را باور نكردند و سخن تو را نشيندند، آنگاه از آب نهر گرفته، به خشكي بريز، و آبي كه از نهر گرفتي بر روي خشكي به خون مبدل خواهد شد. 10 پس موسي به خداوند گفت: اي خداوند، من مردي فصيح نيستم، نه در سابق و نه از وقتي كه به بندة خود سخن گفتي، بلكه بطي الكلام و كند زبان. 11 خداوند گفت: كيست كه زبان به انسان داد، و گنگ و كر و بينا و نابينا را كه آفريد؟ آيا نه من كه يهوه هستم؟ 12 پس الآن برو و من با زبانت خواهم بود، و هر چه بايد بگويي تو را خواهم آموخت. 13 گفت: استدعا دارم اي خداوند كه بفرستي به دست هر كه مي فرستي. 14 آنگاه خشم خداوند بر موسي مشتعل شد و گفت: آيا برادرت، هارون لاوي را نمي دانم كه او فصيح الكلام است؟ و اينك او نيز به استقبال تو بيرون مي آيد، و چون تو را بيند، در دل خود شاد خواهد گرديد.»


  آیا طبق کتاب مقدّس، خدا کسی را به کاری برگزیده است که اصلاً آمادگی آن کار را ندارد و مدام برای فرار از زیر بار مسئولیت بهانه می آورد؟ البته شاید هم این سخنان، بهانه نباشند و برای درک صحیح مأموریت مطرح شده اند! البته در ماجرای بعثت حضرت موسی(ع) در قرآن هم می بینیم که حضرت موسی(ع) و برادرش می ترسند که فرعون آنها را تکذیب کند، ولی وقتی خدا به آنها اطمینان می دهد و می گوید من با شما هستم و می بینم و می شنوم، اطمینان می کنند و راهی می شوند، نه اینکه آنقدر مجادله که خدا به خشم بیاید! البته شاید هم موسی به روایت اهل کتاب، در اینجا قصد فرار از مأموریت را ندارد، ولی خب اگر او قصد فرار از مأموریت را ندارد، چرا خشم خدا بر او مشتعل شده است؟

خدا محبّت است: زمین خواری به قیمت جان انسانها

  در آیه 8 باب سوم کتاب خروج، از سلسله کتب تشکیل دهندۀ کتاب مقدّس مسیحیان، طبق ترجمه قدیمی، می خوانیم:

«و نزول كردم تا ايشان را در دست مصريان خلاصي دهم، و ايشان را از آن زمين به زمين نيكو و وسيع برآورم، به زميني كه به شير و شهد جاري است، به مكان كنعانيان و حّتيان و َاموريان وفرزيان و حويان و يبوسيان.»

  در ترجمه تفسیری مسیحیان، چنین می خوانیم:

«8حال ، آمده ام تا آنها را از چنگ مصری ها آزاد کنم و ايشان را از مصر بيرون آورده ، به سرزمين پهناور و حاصلخيزی که در آن شير و عسل جاری است ببرم، سرزمينی که اينک قبايل کنعانی، حيتّی، اموری، فرزّی، حوّی و يبوسی در آن زندگی می آنند.»


  اینجا خدایی که کتاب مقدّس معرفی می کند، به موسی وعده می دهد که بنی اسرائیل را بر سرزمینهای کنعانیان، حتیان، اموریان، فرزیان، حوّیان و یبوسیان، ساکن سازد، یعنی سرزمینهایی که فلسطین و لبنان فعلی را شامل می شوند. این آیه از همان آیاتی است که صهیونیستها نیز به آن تکیه می کنند.


  امّا ببینیم سرزمینها به چه قیمتی به دست بنی اسرائیل رسید. این دستور خداست که در ادامۀ داستان موسی در کتاب مقدّس، در کتاب تثنیه، باب 20، آیه های 16 و 17، طبق ترجمه قدیمی، به موسی داده می شود:

«16 اما از شهرهاي اين امت هايي كه يهوه، خدايت، تو را به ملكيت مي دهد، هيچ ذي نفس را زنده مگذار.17 بلكه ايشان را، يعني حتيان و اموريان و كنعانيان و فرزيان و حويان و يبوسيان را، چنانكه يهوه، خدايت، تو را امر فرموده است، بالكل هلاك ساز.»

این هم ترجمه تفسیری:

«16 در شهرهای داخل مرزهای سرزمين موعود، هيچكس را نبايد زنده بگذاريد. هر موجود زنده ای را از بين ببريد. 17 حيتيها، اموريها، کنعانيها، فرزيها، حويها و يبوسيها را بكلی نابود کنيد. اين حكمی است که خداوند، خدايتان داده است.»

  توجیه هم اینستکه ممکن است از آنها بت پرستی یاد بگیرند، چنانکه در آیۀ بعد بیان می شود، ولی آیا باید کودکان نیز کشته شوند و نوزادان نیز کشته شوند، فقط به این خاطر که ممکن است، آموزش بت پرستی بدهند؟ آیا نوزاد بعد از نابودی شرک و بزرگ شدن در فضای توحید، باز هم آموزش شرک خواهد داد؟ آیا خدای موسی، نمی توانست سرزمینی دیگر را برای سکنای قومش برگزیند که نخواهد این همه انسان را بکشد؟ بیایید قبول کنیم که خدا، صاحب تمام جانهاست و حق دارد جان هر کس را که خواست، با هر واسطه ای بگیرد؛ ولی با این حساب مسیحیان چگونه می گویند که خدایشان، محبّت محض است و ممکن نیست کسی را دوست نداشته باشد؟ آیا این خدا در حقّ مردمان این سرزمینها، و در حقّ کودکان و نوزادانشان، محبّت نموده است و آنها را دوست داشته است؟ پس چگونه این خدا محبّت است؟

  به راستی چرا مسیحیان اینقدر بی انصاف هستند که با وجود چنین آیاتی در کتاب مقدّسشان، دین خود را دین محبّت می نامند و با وجود اینکه چنین آیاتی هرگز در قرآن یافت نمی شود، دین اسلام را دین خشونت لقب می دهند؟

  این آیات نشان می دهند که چرا صهیونیستها اینقدر راحت فلسطینیان را در مناطق اشغالی کشتار می کنند و به خوبی روشن می سازند که کمک نرساندن به فلسطین و عدم مقابله با حکومت غاصب اسرائیل، چه عواقب وخیمی را در پی خواهد داشت. صهیونیستها چنانکه اعمالشان نیز نشان می دهد، به قیمت گرفتن جان کودکان و نوزادان، می خواهند سرزمین مورد نظر خودشان را تصاحب کنند.


نزول خدا برای یاری بنی اسرائیل

در آیه های 7 و 8 باب سوم کتاب خروج، از سلسله کتب تشکیل دهندۀ کتاب مقدّس، طبق ترجمه قدیمی، می خوانیم:

«7 و خداوند گفت: هر آينه مصيبت قوم خود را كه در مصرند ديدم، و استغاثة ايشان را از دست سركاران ايشان شنيدم، زيرا غمهاي ايشان را مي دانم.8 و نزول كردم تا ايشان را در دست مصريان خلاصي دهم، و ايشان را از آن زمين به زمين نيكو و وسيع برآورم، به زميني كه به شير و شهد جاري است، به مكان كنعانيان و حّتيان و َاموريان وفرزيان و حويان و يبوسيان.»

  در ترجمه تفسیری مسیحیان، چنین می خوانیم:

«7خداوند فرمود: من رنج و مصيبت بندگان خود را در مصر ديدم و ناله شان را برای رهايی از بردگی شنيدم .8حال ، آمده ام تا آنها را از چن گ مصری ها آزاد آن م و ايشان را از مصر بيرون آورده ، به سرزمين پهناور و حاصلخيزی آ ه در آن شير و عس ل جاری است ببرم ، سرزمينی آه اينک قبايل آنعانی، حيتّی، اموری، فرزّی، حوّی و يبوسی در آن زندگی می آنند.»

  در ترجمه های انگلیسی نیز چنین می خوانیم:

«7The Lord said, “I have indeed seen the misery of my people in Egypt. I have heard them crying out because of their slave drivers, and I am concerned about their suffering. 8So I have come down to rescue them from the hand of the Egyptians and to bring them up out of that land into a good and spacious land, a land flowing with milk and honey—the home of the Canaanites, Hittites, Amorites, Perizzites, Hivites and Jebusites.»(NIV ترجمه انگلیسی)


«7And the LORD said, I have surely seen the affliction of my people which are in Egypt, and have heard their cry by reason of their taskmasters; for I know their sorrows; 8And I am come down to deliver them out of the hand of the Egyptians, and to bring them up out of that land unto a good land and a large, unto a land flowing with milk and honey; unto the place of the Canaanites, and the Hittites, and the Amorites, and the Perizzites, and the Hivites, and the Jebusites.»(KJV ترجمه انگلیسی)

عبارتی که در متن عبری در مورد این نزول آمده است، «וָאֵרֵ֞ד» است که در سایت مسیحی biblelexicon.org، به معنای آمدن، پایین رفتن و فرود، دانسته شده است.

  حال جای سؤال است، آیا خدای مسیحیان در همه جا حاضر نیست که برای یاری بنی اسرائیل نزول می کند، یا به تعبیر مفسّرینشان، می آید و یا به قول مترجمین انگلیسی come down یعنی پایین می آید؟ باز هم نقصی در الهیات مسیحی یا نقصی در معرفی خدا در کتاب مقدّس؟



و خدا به یاد آورد!

  در باب دوم کتاب خروج، از سلسله کتابهای تشکیل دهندۀ کتاب مقدّس مسیحیان، در آیه 24، طبق ترجمۀ قدیمی می خوانیم:

«و خدا نالۀ ايشان را شنيد، و خدا عهد خود را با ابراهيم و اسحاق و يعقوب به یاد آورد.»

ترجمه تفسیری نیز آیه را به همین شکل ترجمه کرده است:

«و خدا نالۀ ايشان را شنيد، و عهد خود را با اجدادشان ابراهيم و اسحاق و يعقوب به یاد آورد.»

  ترجمه های انگلیسی نیز همینگونه هستند:

«God heard their groaning and he remembered his covenant with Abraham, with Isaac and with Jacob.»(NIV ترجمه انگلیسی)

«And God heard their groaning, and God remembered his covenant with Abraham, with Isaac, and with Jacob.»(KJV ترجمه انگلیسی)


  اگر این آیه می گفت خدا عهد خود با ابراهیم و اسحاق و یعقوب را به یاد داشت، مشکلی نبود، ولی در متن عبری، عبارت "יִּזְכֹּ֤ר" آمده است، که به معنای «به یاد آورد»، است.


  اینجا جای سؤال است، که مگر خدا عهد خود را فراموش می کند که حالا بخواهد آنرا به یاد بیاورد؟ آیا خدای مسیحیان، خدایی فراموشکار است یا کتاب مقدّس آنها، خدا را درست معرفی نمی کند؟