در ماجرای بعثت حضرت موسی(ع)، به نقل از کتاب مقدّس مسیحیان، در کتاب خروج، باب چهارم، می بینیم که حضرت موسی(ع) آنقدر بهانه می آورد که خدا خشمگین می شود. طبق ترجمه قدیمی مسیحیان از باب چهارم کتاب خروج، در آیات اوّل تا چهاردهم چنین می خوانیم:

«1 و موسي در جواب گفت: همانا مرا تصديق نخواهند كرد، و سخن مرا نخواهند شنيد، بلكه خواهند گفت يهوه بر تو ظاهر نشده است. 2 پس خداوند به وي گفت: آن چيست در دست تو؟ گفت: عصا 3 گفت: آن را بر زمين بينداز. و چون آن را به زمين انداخت، ماري گرديد و موسي از نزدش گريخت. 4 پس خداوند به موسي گفت: دست خود را دراز كن و دمش را بگير. پس دست خود را دراز كرده، آن را بگرفت، كه در دستش عصا شد. 5 تا آنكه باور كنند كه يهوه خداي پدران ايشان، خداي ابراهيم، خداي اسحاق، و خداي يعقوب به تو ظاهر شد.6 و خداوند ديگر باره وي را گفت: دست خود را در گريبان خود بگذار. چون دست به گريبان خود برد، و آن را بيرون آورد، اينك دست او مثل برف مبروص شد. 7 پس گفت: دست خود را باز به گريبان خود بگذار. چون دست به گريبان خود باز برد، و آن را بيرون آورد، اينك مثل ساير بدنش باز آمده بود. 8 و واقع خواهد شد كه اگر تو را تصديق نكنند، و آواز آيت نخستين را نشنوند، همانا آواز آيت دوم را باور خواهند کرد. 9 و هر گاه اين دو آيت را باور نكردند و سخن تو را نشيندند، آنگاه از آب نهر گرفته، به خشكي بريز، و آبي كه از نهر گرفتي بر روي خشكي به خون مبدل خواهد شد. 10 پس موسي به خداوند گفت: اي خداوند، من مردي فصيح نيستم، نه در سابق و نه از وقتي كه به بندة خود سخن گفتي، بلكه بطي الكلام و كند زبان. 11 خداوند گفت: كيست كه زبان به انسان داد، و گنگ و كر و بينا و نابينا را كه آفريد؟ آيا نه من كه يهوه هستم؟ 12 پس الآن برو و من با زبانت خواهم بود، و هر چه بايد بگويي تو را خواهم آموخت. 13 گفت: استدعا دارم اي خداوند كه بفرستي به دست هر كه مي فرستي. 14 آنگاه خشم خداوند بر موسي مشتعل شد و گفت: آيا برادرت، هارون لاوي را نمي دانم كه او فصيح الكلام است؟ و اينك او نيز به استقبال تو بيرون مي آيد، و چون تو را بيند، در دل خود شاد خواهد گرديد.»


  آیا طبق کتاب مقدّس، خدا کسی را به کاری برگزیده است که اصلاً آمادگی آن کار را ندارد و مدام برای فرار از زیر بار مسئولیت بهانه می آورد؟ البته شاید هم این سخنان، بهانه نباشند و برای درک صحیح مأموریت مطرح شده اند! البته در ماجرای بعثت حضرت موسی(ع) در قرآن هم می بینیم که حضرت موسی(ع) و برادرش می ترسند که فرعون آنها را تکذیب کند، ولی وقتی خدا به آنها اطمینان می دهد و می گوید من با شما هستم و می بینم و می شنوم، اطمینان می کنند و راهی می شوند، نه اینکه آنقدر مجادله که خدا به خشم بیاید! البته شاید هم موسی به روایت اهل کتاب، در اینجا قصد فرار از مأموریت را ندارد، ولی خب اگر او قصد فرار از مأموریت را ندارد، چرا خشم خدا بر او مشتعل شده است؟